گزارشی از ساعت صدوپنجاهساله شمسالعماره که تهرانیهای قدیم داستانهای زیادی دربارهاش نقل میکردند
هدیه ملکه ویکتوریا
پرنیان سلطانی
مردمان تهران قدیم داستانهای زیادی درباره ساعت شمسالعماره نقل میکردند؛ داستانهایی که بیشباهت به افسانه نبود! مثلا میگفتند صدای این ساعت به قدری بلند بود که تا 4فرسخ میرسید و از صدایش بیماران قالب تهی میکردند! یا میگفتند در محفظه این ساعت 2جغد نر و ماده روزگار میگذراندند که هر وقت این جغدها از آشیانهشان بیرون میآمدند، اتفاقات عجیب و غریبی در شهر میافتاد! هر چه بود این هدیه ملکه ویکتوریا به ناصرالدینشاه همواره نقل محافل تهرانیها بود؛ مردمی که سالها پیش ساعت خوابوخوراک و قرارومدارهایشان را با ساعت دوطرفه بلندترین ساختمان پایتخت تنظیم میکردند. اما این ساعت معروف از زمان حکومت پهلویها از کار افتاد تا اینکه در سال1390 بهدست محمد ساعتچی، یکی از بهترین ساعتسازان ایران سپرده شد تا یادگار ملکه ویکتوریا دوباره به روزهای اوجش بازگردد. همین اتفاق هم افتاد و ساعت چدنی شمسالعماره یک سال بعد رسما بهکار افتاد. اگرچه چند ماهی است که این ساعت سرویس نشده و روی ساعت 7 متوقف مانده، اما مسئولان کاخ گلستان بهدنبال راهی برای دوباره راهاندازی کردن این ساعت هستند. به همین مناسبت سری به خانه شاهان قاجاری در میدان ارگ تهران زدهایم تا از زبان مسئولان کاخ گلستان و تعمیرکاران ساعت شمسالعماره، درباره قدیمیترین ساعت تهران بپرسیم. شما هم با ما به شمسالعماره بیایید؛ به مرتفعترین ساختمان تهران قدیم.
نخستین ساعت عمومی در پایتخت
بیش از 150سال پیش عمارت شمسالعماره به دستور ناصرالدینشاه قاجار در مجموعه کاخ گلستان ساخته شد؛ عمارتی 35متری که بلندترین ساختمان آن دوران پایتخت بود و پیش از برج میلاد و برج آزادی و سردر باغ ملی، نماد شهر تهران بهحساب میآمد. این عمارت ویژگیهای بسیاری داشت و بسیاری از اولینهای پایتخت در آن انجام شد؛ برای همین در بیشتر کتب تاریخی و اشعار بهجا مانده از آن روزگار، حتما ردی از این ساختمان منحصربهفرد تهران پیدا میشود. جدا از عنوان مرتفعترین ساختمان پایتخت که به شمسالعماره داده شد، کاشیکاریها، گچبریها و آینهکاریهای منحصر به فرد این عمارت باعث شد تا از همان زمان ساخت، شمسالعماره نزد مردم تهران جایگاه ویژهای پیدا کند؛ ضمن اینکه این عمارت نخستین بنای ایران است که در سازه آن از فلز استفاده شده و در آن ستونهای فلزی بهکار رفته است. از طرف دیگر نقل است که نخستین تلگراف ایران را ناصرالدینشاه از بالای شمسالعماره به مسجد سپهسالار فرستاد و از همه مهمتر نخستین ساعت عمومی پایتخت بر بلندای این عمارت نصب شد. ساعتی که در آن روزگار تنها راه اطلاع پایتختنشینها از زمان بود و اگر روزی خراب میشد، زمان خوابوخوراک و قرارومدارهای مردم به هم میریخت.
صدای بلند هدیه ملکه
میگویند ناصرالدین شاه عاشق ساعت بود، برای همین در روزگار حکومتش به هر کشوری که پا میگذاشت ساعت هدیه میگرفت! هماکنون حدود 30ساعت در کاخ گلستان نگهداری میشود که بیشتر آنها را به این شاه قاجاری پیشکش کردهاند. اما بیشک مهمترین ساعتی که ناصرالدین شاه هدیه گرفته، ساعت دوطرفهای است که از حدود 150سال پیش بر بالای عمارت شمسالعماره نصب شده است؛ ساعتی که نخستین ساعت عمومی و شهری پایتخت بهحساب میآید و ملکه ویکتوریا آن را به ناصرالدینشاه اهدا کرده است. این ساعت که قدیمیترین ساعت تهران بهحساب میآید، صدای بسیار بلندی داشت؛ صدایی که هر بار موقع اعلام ساعت خوابوخوراک را از کاخنشینان و حتی مردمان شهر تهران میگرفت. برای همین ناصرالدین شاه دستور داد صدای آن را کم کنند. اما دستکاری ساعت به دست نابلدان باعث شد تا صدای آن برای همیشه خاموش شود! خود ساعت اما تا پایان حکومت قاجار کار میکرد. با پایان یافتن حکومت قاجاریه و روی کار آمدن پهلویها، عمر این ساعت هم تقریبا به سر آمد، چون پهلویها دیگر برنامه خاصی برای نگهداری از آن نداشتند و همین باعث شد ساعت شمسالعماره قریب به 90سال، ساعت 6 و 10دقیقه روزی از روزهای سال 1304 را نشان دهد!
من درستت میکنم!
ساعتچی که از 10سالگی در ساعتسازی میکند، کارش را با جدیت آغاز کرد. اما یک اتفاق باعث تغییر نظرش شد و تصمیم گرفت به جای ساخت یک ساعت جدید، هدیه ملکه ویکتوریا را تعمیر کند؛ کاری که 18ماه طول کشید و در این مدت این ساعتساز برجسته با مشکلات ریزودرشتی مواجه شد. اما حالا که روی نیمکت مقابل عمارت شمسالعماره نشسته و به ساعتی که مرمت کرده نگاه میکند، میگوید ارزشش را داشت. از ساعتچی میپرسیم چه شد که تصمیمش تغییر کرد که پاسخ میدهد: «یک روز که در کارگاه مشغول بهکار بود، پیرمردی با سختی بسیار به کارگاه آمد و خودش را یکی از کارمندان بازنشسته کاخ گلستان معرفی کرد. خیلی اصرار داشت که من این ساعت را تعمیر کنم و میگفت حتی از خارج کشور به ما پیشنهاد دادند که این ساعت را بگیرند و به جای آن یک ساعت دیگر به ما بدهند، اما قبول نکردیم». ساعتچی ادامه میدهد: «من خیلی تحتتأثیر حرفهای این پیرمرد قرار گرفتم. همانموقع یاد سفرم به نروژ افتادم. در یکی از کوهستانهای این کشور یک کلیسای مفرغی بود که یکی از اتاقهای آن را شبیه موزه درست کرده بودند. در این اتاق یک میخ بزرگ وجود داشت که در شرح آن نوشته بودند احتمالا این میخ یکی از میخهایی است که وایکینگها از آن در کشتیهایشان استفاده میکردند! همان موقع با خودم گفتمای دل غافل! آنها برای یک میخ نمایشگاه برگزار میکنند، آنوقت ما چنین ساعت ارزشمندی داریم که قدرش را نمیدانیم و خارجیها میخواهند آن را از ما بگیرند و در نمایشگاههایشان به نمایش بگذارند. برای همین رو به ساعت کردم و گفتم من تو را درست میکنم!».
برسد به دست ساعتچی
ساعت شمسالعماره سالها بدون حرکت ماند تا اینکه در دهه 80 متولیان کاخ گلستان به فکر تعمیر ساعت افتادند. البته که در تمام این سالها افرادی برای درست کردن ساعت شمسالعماره پیشقدم میشدند، اما نهتنها کاری از پیش نمیبردند، بلکه هر دفعه یکی از چرخدندههای آن هم از بین میرفت! تا اینکه در نهایت این ساعت در اواسط دهه80 بهدست محمد ساعتچی، مشهورترین ساعتساز ایرانی رسید. ساعتچی هشتادوپنجساله که ساعتسازی را از پدرش به ارث برده، درباره روزی که ساعت را به دستش دادند، میگوید: «زمانی این ساعت بهدست من رسید که از حدود 40چرخدنده ساعت فقط 4تای آن باقی مانده بود! برای همین با همان نگاه اول گفتم این ساعت درستبشو نیست! بگذارید من خودم یک ساعت دیگر میسازم و جایگزین این ساعت میکنم». این پیشنهاد ساعتچی با موافقت مسئولان وقت کاخ گلستان مواجه شد. همانموقع ساعتچی که ساعت سفارت انگلستان و ساعت تاریخی مسجد سپهسالار را هم تعمیر و مرمت کرده بود، راهی کارگاهی در زیرزمین عمارت شمسالعماره شد تا کارش را برای ساخت یک ساعت جدید شروع کند.
کوک هفتهای 2بار
جمشید غیبزاده که 18ماه در کنار ساعتچی کار مرمت ساعت شمسالعماره را انجام داد، تا سالها بعد از نصب هم مسئول سرویس و نگهداری از ساعت بود. غیبزاده هفتهای 2 بار 120 پله شمسالعماره را بالا میرفت تا ساعت را کوک کند، هر 15روز یا 20روز یکبار هم قطعات ساعت را روغنکاری میکرد، بهخاطر قرار داشتن ساعت در هوای آزاد هر 3-2ماه یکبار آن را شستوشو میداد و درنهایت هر 6ماه یکبار چرخدندهها را باز و مرمت میکرد. خودش در اینباره میگوید: «این ساعت باید مرتب کوک شود. برای همین نیاز به سرویس دورهای دارد. از اردیبهشت ماه امسال این ساعت دیگر کوک نشده و برای همین متوقف شده. اما این به آن معنا نیست که دیگر کار نمیکند. از هر زمانی که اجازه سرویس آن داده شود، ساعت شمسالعماره دوباره کوک شده و کار خواهد افتاد».
بهدنبال تامین اعتبار
بعد از صحبتهای تعمیرکاران ساعت تاریخی و ارزشمند شمسالعماره، سراغی از جبار آوج، سرپرست معاونت اجرایی کاخ گلستان، میگیریم تا برایمان بگوید چه شد که متولیان کاخ در سال1390 تصمیم به تعمیر ساعت شمسالعماره گرفتند و چه شد که مدتی است عملیات روغنکاری و کوک کردن آن متوقف شده است؟ آوج با بیان اهمیت شمسالعماره در خاطره جمعی مردم تهران میگوید: «عمارت شمسالعماره و ساعت معروف آن، پیش از آنکه سردر باغ ملی، برج آزادی و برج میلاد ساخته شوند، نماد شهر تهران بهحساب میآمد. برای همین متولیان کاخ گلستان در اواخر دهه 80 تصمیم گرفتند با تعمیر و راهاندازی دوباره این ساعت، به بازسازی هویت تهران قدیم بپردازند. اما هزینه زیاد نگهداری از این ساعت و مشکلات بودجهای سازمان میراث فرهنگی باعث شده مدتی کار سرویس این ساعت متوقف شود. ما تمام تلاشمان را بهکار بستهایم تا هر چه سریعتر دوباره این ساعت را راه بیندازیم». آوج درباره وضعیت دیگر ساعتهای موجود در کاخ گلستان هم میگوید: «قریب به 30ساعت سالنی و ارزنده در کاخ گلستان وجود دارد که سعی داریم درصورت جلب موافقت اداره کل موزهها و تامین اعتبار لازم، آنها را یک جا جمع و یک موزه ساعت در دل کاخ گلستان راهاندازی کنیم».
صدایی که به تمام شهر میرسید
درباره ساعت معروف شمسالعماره، داستانهای زیادی نقل شده است. داستانهایی که اگر چه بسیاری از آنها افسانه و باور مردمان تهران قدیم بوده، اما حتما دانستنشان خالی از لطف نیست. جعفر شهری، پژوهشگر تاریخ تهران در جلد یک کتاب «طهران قدیم» مینویسد: «ساعت بزرگ دوطرفهای بر بالای شمسالعماره نصب شده بود که با زنگ پرصدایی اعلام وقت مینمود. درباره صدای زنگ این ساعت نیز میگفتند که در ابتدا صدایی داشته که تا 4فرسخ میرسیده و در شهر به آن حدت که حامله با بلند شدن صدای آن، بچه ساقط مینموده و بیمار قالب تهی میکرده است! اگرچه این اغراق و مبالغهای بیش نبود و آن را بیش از حد بزرگ کرده میگفتند، شکایت مکرر اهالی، شاه را مکلف میکند که دستور کر ساختن آن را داده تا با نمد صدای آن را خفیف بکنند. اما آنچه مقرون به حقیقت بود آنکه صدایش در سکوت شبها تا اقصی نقاط شهر رسیده، مردم را مستحضر مینمود».
بزن ای ساعت شمسالعماره
درباره ساعت شمسالعماره شعرهای مختلفی گفته شده است. اما شاید هیچکدام از آنها به اندازه شعر استاد محمد محیططباطبایی معروف نشده باشد. مرحوم محیططباطبایی، پژوهشگر ادبی، ادیب و مورخ نامآشنا در آبانماه سال 1304شعری با ترجیعبند «بزن ای ساعت شمسالعماره» سروده که این شعر نخستینبار در شهریورماه 1321در مجله محیط به چاپ رسید.
شب تیره رسید از ره دوباره
به جای خور، پدید آمد ستاره
دلم میجوید از عالم کناره
ز بام ارگ میگوید نقاره
بزن ای ساعت شمسالعماره
***
چو پاسی از شب تاریک بگذشت
خموشی حکمفرما بر جهان گشت
زن زنگی برو گیسو فرو هشت
سیاه و خشمگین و بد قواره
بزن ای ساعت شمسالعماره
***
بزن تا چرخ در گشتن شتابد
بزن تا ماه از گردون بتابد
بزن تا دل در آغوشم بخوابد
چو خفته کودکی در گاهواره
بزن ای ساعت شمسالعماره
***
به یاد بامداد زندگانی
که از دست خدای کامرانی
گرفتم جامی از شهد جوانی
به کوی قصر شیرین زواره
بزن ای ساعت شمسالعماره
***
بسوزد آنکه در عالم سبب شد
که ما را نوجوانی در تعب شد
در آتش سوختم تا نیمهشب شد
برای خاطر من، با شماره
بزن ای ساعت شمسالعماره
***
فروغ ماه کمکم شد هویدا
که گردد مونس دلهای شیدا
فراز کوهساران گشت پیدا
ز قرص ماه تابان نیمپاره
بزن ای ساعت شمسالعماره
***
چو خور پنهان بود دوران ماهست
میان اختران مه پادشاهست
خداوند نگین و فر و گاهست
به پاس خاطر ماه و ستاره
بزن ای ساعت شمسالعماره
***
بزن تا اختری از نو برآید
بزن تا روزگاری خوشتر آید
بزن تا شهریاری دیگر آید
گشاید از کمر خونین ستاره
بزن ای ساعت شمسالعماره
جغدهای سرنوشتساز
تهرانیهای قدیم اعتقاد داشتند که 2جغد در ساعت شمسالعماره زندگی میکردند که هر وقت این دو از لانهشان بیرون میآمدند، اتفاقات بزرگی در شهر رخ میداد. اینطور که جعفر شهری در کتاب طهران قدیمش مینویسد، یکبار این جغدها 3روز از لانهشان خارج شدند که در روز سوم ناصرالدینشاه ترور شد و تاج و تختش به مظفرالدین شاه رسید. یکبار هم در زمان مبارزه مشروطهخواهان، سر و کله این جغدها پیدا شد که در آن روز، کلاغها به بیرق مشکی رنگ بالای برج ساعت حمله و با منقارشان آن را ریز ریز کردند. چند روز بعد محمدعلیشاه از حکومت برکنار شد. همچنین بیرون آمدن و ظاهرشدن این جغدها در روزهای 16تا 19شهریور 1320با استعفای رضاشاه و حمله متفقین به ایران همراه شد که در پی آن، کشتار، ناامنی و قحطی همه جا را فرا گرفت و به همین دلیل پایتختنشینان به جغدهای ساعت شمسالعماره بهعنوان نشانهای برای وقوع حوادث بزرگ نگاه میکردند.
ساعتچی تعریف میکند وقتی این تصمیم را گرفت، یکی از شاگردان قدیمیاش به نام جمشید غیبزاده را هم به کمک طلبید تا تمام قطعات مورد نیاز ساعت را دونفری بسازند. این کار 18ماه طول کشید و نهایتا ساعت 70 کیلویی شمسالعماره در سال91 بعد از یک سالونیم کار مداوم آماده بهرهبرداری شد.