ادعای عجیب مرد همسرکش در جلسه بازپرسی:
در تسخیر جنها بودم!
مرد همسرکش در نخستین جلسه تحقیق و بازپرسی مدعی شد که در تسخیر اجنه بوده و آنها دستور قتل همسرش را صادر کردهاند.
به گزارش همشهری، 25آذرماه امسال جنایتی در شمال تهران رخ داد. آن روز مردی به پلیس زنگ زد و خبر از قتل عروس 36سالهاش داد و گفت که پسرش عامل این جنایت است.
وقتی مأموران در محل حادثه حاضر شدند، معلوم شد که مقتول بر اثر خفگی جانش را از دست داده است. ظاهرا مقتول به همراه همسر و فرزندانش در طبقه بالای ساختمان و خانواده شوهرش نیز در طبقه اول زندگی میکردند. پدرشوهر این زن گفت: دقایقی قبل، پسرم بچههایش را به طبقه پایین آورد و به من سپرد و گفت همسرش را به قتل رسانده است. بعد هم مدعی شد که میخواهد به مغازه برود و سیگار بخرد. من که شوکه شده بودم، سراسیمه به طبقه بالا رفتم و با جسد عروسم روبهرو شدم و پلیس را خبر کردم.
متهم به قتل پدرام نام دارد و متولد سال57 است. او 12سال قبل با همسرش ازدواج کرده و از او 2فرزند دارد اما آنها از مدتها قبل با یکدیگر اختلاف پیدا کرده بودند. او پس از قتل فراری شده بود اما مأموران که احتمال میدادند قاتل به خانه برمیگردد، آن حوالی را زیرنظرگرفتند تا اینکه مرد جوان در نزدیکی خانهاش مشاهده و دستگیر شد.
او پس از دستگیری به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: شب قبل از حادثه با همسرم که اصرار داشت طلاقش بدهم، درگیر شدم و این بحث و اختلافها تا صبح طول کشید. او میگفت که طلاق میخواهد و من تلاش میکردم که منصرفش کنم اما نتوانستم. تا اینکه صبح درحالیکه فرزندانم در اتاقشان خواب بودند، یک پیراهن برداشتم و آن را دور گردن او انداختم و وی را به قتل رساندم.
حرفهای عجیب قاتل
با اعترافات این مرد، وی بازداشت شد و دیروز برای تحقیقات اولیه به شعبه سوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران انتقال یافت. او وقتی پیش روی قاضی ساسان غلامی قرار گرفت، جزئیات جنایتی که مرتکب شده بود را فاش کرد و مدعی شد که اگر همسرش را به قتل نمیرساند، ممکن بود خودش به قتل برسد. در جلسه تحقیق قاضی از متهم سؤالاتی پرسید.
چرا ادعا میکنی که اگر همسرت را به قتل نمیرساندی، ممکن بود خودت به قتل برسی؟
چون از چند وقت پیش متوجه شدم همسرم داخل غذاهایم قرص میریزد تا جانم را بگیرد. البته این راز را اجنهها برایم فاش کردند. شاید برایتان کمی عجیب باشد اما جنها مرا رها نمیکردند. آنها مدام مرا میپاییدند و باید هرچه میگفتند، انجام میدادم. انگار تسخیرم کرده بودند. اجنه به من گفتند که همسرت داخل غذا قرص میریزد و میخواهد جانت را بگیرد. حتی لحظهای را که همسرم این کار را کرده بود، به من نشان دادند. من از وقتی در تسخیر اجنه بودم، تصاویر مبهم و عجیب میدیدم. سایههایی میدیدم. همیشه اذیتم میکردند، خصوصا وقتی در خانه تنها بودم. ناگهان شیر آب باز یا بسته میشد و من ناچار بودم از آنها اطاعت کنم.
موادمخدر مخصوصا روانگردان یا مشروبات الکلی استفاده میکنی؟
نه. هرگز لب به مواد و مشروبات الکلی نزدهام.
همسرت میدانست چنین تصویری از او در ذهنت شکل گرفته است؟
چندین بار به او گفتم و مسخرهام کرد. میگفت که تو جنون داری. بارها سر همین مسئله با هم درگیر شدیم و حتی همسرم 2بار قهر کرد و از خانه رفت.
بعد چه شد؟
هر 2بار خانوادهام بهخصوص خواهرم وساطت کردند و آشتیمان دادند. او هم بهخاطر بچههایش برگشت سر خانه و زندگیاش.
چند تا بچه داری؟
2تا؛ یکی کلاس دوم و دیگری کلاس نهم است. الان برای آنها خیلی ناراحتم. من مادرشان را از آنها گرفتهام. عزیزترین کسم را کشتم و در این چند روز مدام با خودم میگویم چرا من چنین کاری انجام دادم. بهشدت عذاب وجدان دارم. در این چند روز دیگر صدای اجنه را نمیشنوم اما ذهنم آرام نمیشود.
چرا در این مدت نزد روانپزشک نرفتی و مشکلت را با آنها مطرح نکردی؟
خودم که نمیدانستم ممکن است مشکل روانی باشد. حالا هم مدام با خودم میگویم شاید اگر همسرم مرا نزد یک دکتر میبرد و قرصی، دارویی، چیزی به من میدادند شاید بهتر میشدم و چنین کاری انجام نمیدادم. از روزی که دستگیر شدهام، اصلا نمیتوانم بخوابم و آرزو میکنم کاش زمان به عقب برمیگشت، آنوقت هرگز این کار را انجام نمیدادم.
از خانواده همسرت خبر داری؟
شرمنده آنها هستم اما چه فایده دارد. اگر دنیا هم به من رضایت بدهد، من هرگز خودم را نخواهم بخشید.
از روز حادثه بگو.
چند وقتی بود که خوب نخوابیده بودم. بهتر بگویم ساعت 12نصفه شب میخوابیدم، 2 یا 3بیدار میشدم و دیگر خوابم نمیبرد تا صبح. اجنه نمیگذاشتند که بخوابم. آن روزها در تسخیر جنها بودم و کنترل زندگیام در دستان آنها بود. روز حادثه که انگار جن رفته بود در وجودم و اصلا خودم نبودم. آن روز از همسرم شنیدم که قصد جدایی دارد. اصرار داشت طلاقش بدهم اما من در عالم دیگری سیر میکردم. صداهایی میشنیدم که میگفت اگر طلاقش ندهی، دوز قرصها را بیشتر میکند و تو را میکشد. آن صدا میگفت پیشدستی کن و جانش را بگیر. شب بعد از درگیری خوابیدیم. من که اصلا نخوابیدم. خیلی مقاومت کردم که دست به کاری نزنم اما دستور اجنه بود که باید همسرت را بکشی. من هم صدایش زدم و او از خواب پرید. به همسرم گفتم صداها اذیتم میکند. به او گفتم راستش را بگو واقعا در غذاهای من قرص میریزی تا مرا بکشی؟ او عصبانی شد و شروع کرد به سر و صدا که این حرفها را چطور میتوانم به زبان بیاورم. باز مرا دیوانه خطاب کرد و در آن لحظه بود که رسیدم به ته خط و خفهاش کردم. هنوز هم از یادآوری آن صحنه عذاب میکشم.
شغلت چیست؟
در بنگاه املاک کار میکنم و تا سیکل بیشتر درس نخواندهام اما برای بچههایم آرزوهای زیادی داشتم و دوست داشتم آنها به جایی برسند. حالا با این کاری که انجام دادهام، نمیدانم آینده آنها چه خواهد شد.
با همسرت چطور آشنا شده بودی؟
او فامیل دورم بود و 12سال قبل با او ازدواج کردم و حالا نمیدانم چه کنم.
تحقیق از متهم که به پایان رسید، او با قرار قانونی راهی زندان شد.