نفت در برابر بقا؟!
فرامرز قراباغی ـ روزنامهنگار پیشکسوت
طی 40سال گذشته هیچگاه فشارهای تحریمی تا این حد برای اقتصاد کشور و مردم آزاردهنده نبوده است. در واقع ایران از همان سال نخست پیروزی انقلاب، تحریمها را تجربه و تحمل کرده است،اما تحریمهای زنجیرهای دولت ترامپ چیزی بیش از کلیت ساختار سیاسی ایران را هدف گرفته است. بهنظر میرسد که جغرافیای سیاسی و جمعیت حدود 83میلیون نفری ایران، بهخودی خود برای اجرای سیاستهای نومحافظهکاران آمریکایی، در منطقه خاورمیانه و کشورهای حاشیه خلیج فارس، آنقدر بزرگ هست که نتوان آن را تحمل کرد. آنچه در اینباره گفت این است که: هیچیک از کشورهای منطقه ازجمله کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، عراق، سوریه، لبنان، اردن، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و کشورهای منطقه قفقاز، دارای ترکیب جمعیتی، عمق استراتژیک و جمعیتی در حد ایران نیستند، هنگامی که خانم کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه دولت جورج بوش پسر، از خاورمیانه جدید سخن میگفت، کمتر کسی مؤلفهها و ویژگیهای خاورمیانه جدید را درک میکرد. اینک دونالد ترامپ که به غیرقابل پیشبینی بودن مشهور شده، دقیقاً همان راهبرد خاورمیانه جدید را پی میگیرد و از اینرو پذیرفتنی نیست که ترامپ را رئیسجمهوری دیوانه یا غیرقابل پیشبینی توصیف کنیم. واقعیت این است که ترامپ هدف تجزیه ایران بدون لشکرکشی و جنگ گسترده را دنبال میکند و مهمترین ابزار او در این نبرد، افزایش فشارهای اقتصادی به ایران و ایجاد تقابل ایرانی – ایرانی با بهرهگیری از تنشهای اجتماعی - اقتصادی در کشور ماست. سیاست تحریمی آمریکا در دوران بوش پسر با عنوان نفت در برابر غذا، موجب شد تا مقاومت رژیم بعثی درهم بشکند، هم ایدئولوژی بعثی و هم ساختار سیاسی نامتوازن قدرت در عراق امکان تابآوری در برابر یورش تحریمی- سیاسی و سپس یورش تمامعیار نظامی در برابر نیروهای اشغالگر آمریکا و انگلیس را نداشت. با این حال میتوان دریافت که در ارزیابیهای دستگاههای اطلاعاتی و نظامی آمریکا از ایران، این واقعیت نادیده گرفته نشده است که وضعیت و موقعیت ایران به دلایل بسیاری با عراق دوران صدام بسیار متفاوت است. از این رو منطقی بهنظر میرسد که راهبرد کلان دولت آمریکا به جای پافشاری بر درگیریهای گسترده یا حتی درگیریهای پرشدت و محدود نظامی، به سوی ایجاد تنش و گسستگی در ساخت اجتماعی- اقتصادی ایران متمرکز شود. بهنظر میرسد که کاخ سفید به این نتیجه رسیده است که هرگونه درگیری نظامی برای آمریکا بسیار پرهزینه خواهد بود؛ عدم واکنش به سرنگونی پهپاد آمریکایی و رویدادهای مشابه در همین چارچوب قابل درک است، اما کاخ سفید اگر بتواند فشارهای تحریمی را به حدی برساند که صادرات نفت، میعانات گازی و گاز ایران تا حد صفر تنزل کند، آنگاه میتواند با تکنیکهای سیاسی - رسانهای، فشار روانی ایجاد شده از افزایش تحریمها را به جای ساختار سیاسی ایران به تودهها و لایههای اجتماعی منتقل کند. تاکنون فشارهای تحریمی از هرنوع که بودهاند تنها به دولت و برخی از دستگاهها و ارگانهای حکومتی وارد میشدند و جبران و دفع این فشارها نیز راهکارهای تجربه شدهای داشت؛ اما هنگامی کهلایههای فرودست و طبقه متوسط مستقیماً زیر فشارهای طاقتفرسای تحریمهای زنجیرهای قرار گیرد، مناسبات مردم با دولت و حکومت، سخت دستخوش تنش و تزلزل خواهد شد. این همان وضعیتی است که در جریان گران شدن شتابزده و شبانه نرخ بنزین شاهدش بودیم. بررسیهای آسیبشناسی اجتماعی و روانشناسی اجتماعی، جامعه ایران را جامعهای با نرخ بالای خشونت و کاهش تحمل اجتماعی توصیف میکنند و بدیهی است که در هر تنش ناخواسته اجتماعی - اقتصادی مانند گرانی نرخ بنزین، بیش از پیش شاهد رفتارهای افسارگسیخته، هنجارشکنیها، تخریب و ویرانی و از همه مهمتر خشونت کور خواهیم بود. بدیهی است که اعضای تیم سیاست خارجی دولت ایران کمترین میزان تأثیرگذاری را بر سیاستگذاران کاخ سفید دارند؛(چیزی در حد صفر)بنابراین، یکی از ضروریترین راهکارها در کوتاهمدت به کارگیری روشها و شیوههایی است که بتواند از میزان التهابهای ممکن و موجود بکاهد. دولتهای ایران از زمانی که دارسی قرارداد معروفش را با ایران امضا کرد، در دام چاله نفت در برابر بقا گرفتار بودهاند، متأسفانه در 40سال گذشته نیز بهرغم شعارهای پرشماری که درباره عدم وابستگی اقتصاد کشور به نفت، از این و آن شنیدهایم، کاری از پیش نرفته، اما اکنون که در بزنگاهی تاریخی قرار داریم میباید رویکردی کارا به مقوله رهایی از اقتصاد نفتی داشته باشیم؛ وگرنه اگر گزاره نفت در برابر بقا همچنان گزاره مسلط بر اقتصاد کشور باشد، به ناچار باید انتظار هر رویداد تلخی را داشت.