بینوایان!
تئاتر پرهزینه با حضور سلبریتیهای سینما، صرف هزینههای سنگین و بلیتهایی با قیمتهای بالا، برای کدام مخاطب تهیه میشود
مسعود پویا_روزنامه نگار
هنری که در گذشته مظهر قناعت و سادگی بود چگونه کنار کلماتی چون لاکچری و پرهزینه قرار گرفت؟
برای تفسیر این وضعیت صرفا نمیتوان تحولات تئاتری را بررسی کرد و باید سیر تحولات سیاسی- اجتماعی را در نظر گرفت و به خصوص تغییرات اقتصادی را در کانون توجه قرار داد. سالهای معصومیت تئاتر ایران و اجرای نمایش در تئاترشهر و مدیریت علی منتظری که تئاتریها شیفتهاش بودند و برنامه جنگ هنر هفته که تکههایی از نمایشهای روی صحنه را روی آنتن میبرد، دورانی بود که هنوز خیلی از ایرانیها با تلویزیون سیاه و سفید سر میکردند. اغلب اتومبیل نداشتند و اگر هم داشتند پیکان، سوار میشدند و به مرور رنو به عنوان اتومبیل طبقه متوسط جا افتاده بود. سالهای جنگ، سالهای کوپن و سیطره دولت بر اقتصاد بود؛ سالهایی که عدالت اجتماعی خیلی بیشتر از امروز مصداق مییافت و فاصله طبقاتی، فاصلهای دور و بعید از آنچه این سالها شاهدش هستیم قرار داشت.
عصر معصومیت تئاتر ایران مربوط به این دوران بود؛ دورانی که لالهزار آخرین نفسهایش را میکشید ولی تئاتر عامهپسند هم در گوشه و کنار شهر یافت میشد.
پایان جنگ تحمیلی مصادف شد با پایان دولت دفاع مقدس و آغاز دولت موسوم به سازندگی. بهتدریج شعارهای انقلابی از سطح شهر اگر نه پاک که کمرنگ شدند. گشایش در عرصه اقتصاد و اجتماع در دستور کار قرار گرفت و عرصه فرهنگ را هم شامل شد. در ابتدای دهه70، اتفاق مهم اجرای تئاتر «پیروزی شیکاگو» به کارگردانی داوود رشیدی در تئاترشهر بود؛ تئاتری با حضور بازیگران محبوب و اجرای زنده موسیقی توسط بابک بیات که برای اولین بار در سالهای پس از انقلاب، با اتیکت تئاتر حرفهای روی صحنه آمد و تماشاگران پرتعداد یافت و خیلی سر و صدا کرد.
همان زمان عدهای از ورود تماشاگرانی که آداب تماشای نمایش در تئاتر شهر را بلد نبودند گلایه کردند. به مرور هرچه زمان گذشت، امکان برای اجرای نمایشهای فاخرتر فراهمتر شد. در دهه70 تئاتر ایران روندی روبهرشد داشت و از نیمه دوم این دهه، هم کهنهکارهایی چون علی رفیعی به میدان آمده بودند و هم تازهنفسهای مستعدی چون محمد یعقوبی چشمها را خیره میکردند. تعادل و تناسب؛ کلید واژههای تئاتر ایران در دهه70 و اوایل دهه80 بودند. همین کلیدواژهها را میشود در مورد اقتصاد ایران هم در آن دوران به کار برد. پایان عصر اصلاحات، پایان خیلی چیزها بود. داستانی که از سیاست شروع و به عرصههایی چون اقتصاد و فرهنگ تعمیم داده شد. فاصله طبقاتی رشد کرد. نوکیسهها از راه رسیدند و با پولهای بادآوردهشان وارد عرصه فرهنگ شدند. این داستان از ابتدای دهه90 اوج گرفت. سینما عرصه جذابتری بود ولی تئاتر هم برای روشنفکرنمایی جای مناسبی محسوب میشد. تئاتری که مظهر سادگی و قناعت بود به مرور تبدیل به هنری پرتجمل شد حالا سر و کله ستارههای سینما هم پیدا شده بود که آمده بودند در تئاتر هم تجربه کسب کنند. بازیگرانی که بسیاریشان با الفبای حضور در صحنه هم آشنا نبودند ولی برای سرمایهگذاری که با پولهای کلان آنها را به خدمت گرفته بود و احتمالا خودش هم سررشتهای از هنر نمایش نداشت اینها مهم نبود. نمایشهای پرهزینه که این سالها تئاتر لاکچری نام گرفتهاند، با وجود تمام مخالفتها همچنان به راه خود ادامه میدهد؛ تئاترهایی که بیلبوردهای تبلیغاتی شهر را به تسخیر خود درآوردهاند. بازیگران محبوب سینما در آنها حضور دارند. صحنهآرایی و دکورشان در مواردی عجیب و غریب و پرهزینه است و قیمت بلیتشان از مرز 200هزار تومان هم فراتر رفته است. قاعدتا این تئاتری نیست که مثلا دانشجوها به عنوان گروهی که مخاطب جدی تئاتر هستند از آن بهره ببرند. این هنر سرگرمی و اقناع کننده تمایل به روشنفکری، طبقه مرفه است که خرید بلیت 200هزار تومانی هم برایش ملالی نیست. فاصله طبقاتی در همه عرصههای اجتماع خودش را نشان میدهد و تئاتر لاکچری هم محصول همین فضا، همین اقتصاد و همین فرهنگ است. داخل پرانتز باید این را هم گفت که برخی از همین نمایشهایی که تئاتر لاکچری نام گرفتهاند کیفیت هنری قابل قبولی داشتهاند و البته از مواردی هم میتوان نام برد که با هزینههای گزاف و با حضور سلبریتیها، باعث شرم تالار وحدت به عنوان سالنی که میزبان تعدادی از بهترینهای تاریخ نمایش ایران بوده شده است. به عنوان مثال 4سال پیش، فردی گمنام ولی ظاهرا ثروتمند یا برخوردار از اسپانسری قدرتمند، توانست انبوهی از بازیگران سینما و تلویزیون را با پول گزاف در خدمت نمایش سطحی درآورد و تالار وحدت را در اختیار بگیرد؛ نمایشی که صدای تئاتریهای زیادی را درآورد. در مقابل هم میشود به نمایشهایی اشاره کرد که هزینه بالا را با کیفیت قابل توجه همراه کرده بودند.
آیا همه تماشاگران تئاتر لاکچری را ثروتمندان تشکیل میدهند؟ الزاما اینگونه نیست و طبقه متوسطی که میکوشد به تقلید از سبک زندگی طبقه برخوردار بپردازد هم بخشی از مخاطبان این تئاترها را تشکیل میدهد. اما حتی این موضوع هم تفاوتی دراصل ماجرا ایجاد نمیکند. اینکه تئاتر لاکچری یکی از نشانههای فاصله طبقاتی است که در عرصه فرهنگ هم سر و کلهاش پیدا شده است. در جامعهای که فاصله فقیر و غنی مدام در حال افزایش است حضور چنین پدیدههایی کاملا طبیعی است. اینکه تئاتر با هزینه سنگین و بلیت گران روی صحنه بیاید و اسمش بینوایان باشد هم مصداق بارز کمدی سیاه است؛ کمدیای که در آن آنها که اصطلاحا دستشان به دهانشان میرسد میآیند تا در ضیافت رنگ و نور و صحنهپردازی مجلل و ستارههای محبوب، احتمالا قطره اشکی برای بینوایان بریزند و هم سرشان گرم شود و هم پیش دوست و آشنا پز تماشای تئاتری اشرافی را بدهند.
پولشویی در تئاتر
آیا در حوزه تئاتر پولشویی انجام میشود؟ آیا نمایشی که با هزینه نجومی روی صحنه میرود و سودی برای تهیهکنندهاش ندارد، صرفا به دلیل علاقه به تئاتر اجرا میشود؟ میشود باور کرد سرمایهگذار و تهیهکننده اهمیتی به بازگشت سرمایهشان ندهند؟ نیتخوانی نمیشود کرد و بدون سند هم نمیتوان به کسی اتهام زد ولی همانطور که در حوزه سینما داستان پولشویی مطرح است، تئاتر را هم نمیتوان از این ماجرایی مبرا دانست.
آیا همه تماشاگران تئاتر لاکچری را ثروتمندان تشکیل میدهند؟ الزاما اینگونه نیست و طبقه متوسطی که میکوشد به تقلید از سبک زندگی طبقه برخوردار بپردازد هم بخشی از مخاطبان این تئاترها را تشکیل میدهد.
از سادگی تا تجمل
تئاتری که مظهر سادگی و قناعت بود بهمرور تبدیل به هنری پرتجمل شد. حالا سر و کله ستارههای سینما هم پیدا شده بود که آمده بودند در تئاتر هم تجربه کسب کنند؛ بازیگرانی که بسیاریشان با الفبای حضور در صحنه هم آشنا نبودند ولی برای سرمایهگذاری که با پولهای کلان آنها را به خدمت گرفته بود و احتمالا خودش هم سررشتهای از هنر نمایش نداشت اینها مهم نبود