احوالپرسی از خشایار اعتمادی، خواننده نخستین آلبوم سبک پاپ ایران که میگوید هیچوقت خواننده فرمایشی نبوده است
دلخورم و از دنیای موسیقی میروم
پرنیان سلطانی
اصلا مهم نیست که چه اندازه اهل موسیقی باشیم یا حتی چه سبک موسیقی را دنبال کنیم. بیشتر ما دستکم یکبار آهنگهای خشایار اعتمادی را از صدا و سیما شنیدهایم. کافی است کمی در لایههای زیرین خاطراتمان جستوجو کنیم تا صدای بم خشایار اعتمادی را بشنویم، وقتی میخواند: «من بهارم تو زمین، من زمینم تو درخت، من درختم تو بهار...». حالا سالها از آن دوران میگذرد؛ دورانی که خشایار اعتمادی بهعنوان یکی از نخستین خوانندگان پاپ ایران پس از انقلاب توانست مجوز این سبک موسیقی را بگیرد. حالا این روزها بخش عظیمی از موسیقی کشورمان دست فعالان پاپ قرار گرفته و این نوع موسیقی به پرطرفدارترین سبک در کشورمان تبدیل شده است، اما در این میان یکی از افرادی که سالها پیش راه را برای فعالیت پاپخوانها باز کرد، حالا برای همیشه از دنیای موسیقی خداحافظی کرده است؛ آن هم با دلخوری و دلآزردگی از متولیان فرهنگ و هنر کشور، همکارانش و حتی مردمی که با جریانهای نازل موسیقی همراه شدهاند. به همین دلیل سراغی از خشایار اعتمادی گرفتیم و پای درددلش نشستیم که در ادامه خواهید خواند.
چطور شد که یکدفعه چنین تصمیمی گرفتید؟ البته که خیلی هم یکدفعهای نیست. سالهاست که حضورتان در دنیای موسیقی بسیار کمرنگ شده تا جایی که آخرین آلبومتان را سال1390 ارائه کردید و از آن روز به بعد فقط چند تک ترک از شما شنیدهایم. اما اینکه یکباره اعلام کنید برای همیشه از دنیای موسیقی خداحافظی کردهاید، چه دلیلی داشت؟
حدودا 27سال پیش من بر مبنای نیاز جامعه و با دیدگاهی فرهنگی پا به این عرصه گذاشتم. خیلی سختی کشیدم تا توانستم سرانجام برای نخستین آلبوم پاپ پس از انقلاب مجوز بگیرم. اما از جایی به بعد کارهای پاپ با آن چیزی که مدنظر من و دیگر همکارانم در ابتدای کار بود، فاصله زیادی گرفت. کارهایی بسیار نازل روانه بازار موسیقی شد و متأسفانه بیشتر مردم هم با این کارهای بیساختار همسو شدند. از سو ی دیگر بخشی از راهبران کلان موسیقی هم حمایتشان را از ما دریغ کردند و همین باعث شد زمینه برای حضور گسترده فعالان اینچنینی سبک پاپ بیش از پیش فراهم شود. رفتهرفته پای مافیای موسیقی هم وسط آمد و اوضاع موسیقی کشورمان بهگونهای شد که امروز یک آهنگ بیمحتوا، سخیف و نازل از آن طرف آب بیاید و همه بچههای مدارس ما را با خود همراه و همسو کند! به همین دلیل من که با ارائه کار فرهنگی پا به این عرصه گذاشتم، حالا خودم را از این فضا بیرون میکشم تا شاید دستکم تلنگری باشد برای متولیان فرهنگ و هنر کشور و مردمی که از این موسیقی بیساختار و بیاخلاق حمایت میکنند.
اینکه خیلی حیف است. به همین راحتی میخواهید قید کار حرفهای در این حوزه را بزنید؟
خب، این، آن راهی نیست که در آن مقطع سعی کردم آن را باز کنم. نگاه من در آن دوران یک نگاه کاملا فرهنگی بود و بهخاطر این نگاه بود که حاضر شدم همه سختیهایش را هم به جان بخرم. شاید باورتان نشود، اما من 3سال تمام پشت درهای بسته بیشماری ایستادم و با بسیاری از دستاندرکاران موسیقی کشور و حتی راهبران سیاسی مملکت صحبت کردم تا توانستم نظر مثبتشان را جلب کنم. اوایل فقط توانستم صداوسیما را با خودم همراه کنم، اما مرکز سرودها و آهنگهای انقلابی که امروز آن را به نام «دفتر موسیقی» میشناسیم، مخالف این سبک بود. آلبوم «دلشوره» من در فاصله سالهای 75تا 77روی میزهای این مرکز خاک میخورد؛ گاهی گمش میکردند، گاهی در بایگانیها نبود و گاهی رئیس وقت برای گوش کردن و مجوز دادنش وقت نمیگذاشت. خلاصه خیلی دوندگی کردم تا بالاخره این آلبوم مجوز انتشار گرفت. بعد هم که به لطف خدا مسیری باز شد و در آن مقطع همکاران ارزشی من مانند علیرضا عصار، محمد اصفهانی، قاسم افشار و... وارد عرصه شدند و بهمعنای واقعی کلمه کارهای فرهنگی انجام دادند. در آن مقطع متولیان موسیقی، بهویژه صداوسیما هم حرفهای عمل میکردند؛ کارها کارشناسی میشد و کاری که درنهایت بیرون میرفت، کاری ارزشمند به لحاظ موسیقایی بود. بازخوردش را هم خودتان در جامعه دیدید. اما یکباره مسیر موسیقی ما عوض شد و از دهه80 به بیراهه رفت.
چطور شد که به قول شما مسیر موسیقیمان منحرف شد؟ در دهه 80چه اتفاقاتی رخ داد؟
در موسیقی، پای پول وسط آمد! زمان ما که پول نبود، کارها صرفا براساس ارزش و اعتبارشان روانه بازار میشدند، اما به مرور شرکتهای فعال در حوزه موسیقی بیشتر از انجام کار فرهنگی بهدنبال بیزینس رفتند. درنتیجه از اوایل سال80 کارهایی بسیار نازل روی کار آمدند که متأسفانه مردم هم با آنها همسو شدند. ما آن زمان اینطور خودمان را راضی میکردیم که این کارها برای مردم نو و جدید است و برای همین یکباره قاطبه مخاطبان موسیقی را به سمت خود کشیده است. اما اشتباه میکردیم، چون این کارها در نتیجه نبود حمایت راهبران کلان موسیقی از آثار فاخر و ارزشمند، یکباره تمام فضای موسیقی را از آن خود کردند و موسیقی ما را به بیراهه بردند.
این حمایتی که از آن صحبت میکنید، دقیقا چه حمایتی است؟ یعنی متولیان فرهنگ و هنر چطور میتوانستند از کارهای ارزشمند حمایت کنند که عرصه برای کارهای بیساختار و نازل تنگ شود؟
در آن مقطع سازمان صداوسیما که خودش حمایتگر این جریان بود، یکباره با سیاستی که هنوز هم نمیدانم دلیل آنچه بود، ولوم حمایتش را روی هنرمندان عرصه پاپ بست. خب، آن زمان که خبری از فضای مجازی نبود. ما جز تلویزیون جایی برای ارائه آثارمان نداشتیم. تلویزیون یکباره حمایتش را از ما قطع کرد و این همزمان شد با هجمه شبکههای ماهوارهای. آنور آبیها که دیدند خوانندههای داخل کشور با همه محدودیتهایی که دارند چقدر در جذب مخاطب موفق هستند، برنامههایی را روی آنتن بردند که 80درصد آنها با موسیقی پر میشد! دقیقا همان زمان ما دیگر هیچ جایگزینی به مخاطبان موسیقی ارائه ندادیم و همین باعث شد جوانهای ما جذب رنگ و لعاب آن کارها شوند. از طرف دیگر رسانههای داخلی هم با سیاستهای غلط و فقط با فکر پولاندوزی، به این مسئله دامن زدند. در آن مقطع به جای اینکه مطبوعات خودمان به نقد و بررسی آثار موسیقایی ارزشمند بپردازند و محتوای شعر، موسیقی و تنظیم، خوانش و بهطور کلی ساختار موسیقی را بررسی کنند، با طمع پولاندوزی عکس خوانندههای نوظهور را در ازای گرفتن پول از آنها، روی صفحه اولشان آوردند و به جای مسائل فنی موسیقی به غذای مورد علاقه و تیپ و لباسشان پرداختند! خلاصه که در آن مقطع این دو رسانه که در نبود شبکههای مجازی، تنها رسانههای ما برای عرضه کارهایمان بهحساب میآمدند، با این کارهایشان تیشه به ریشه آثار موسیقایی فاخر و ارزشمند زدند که نتیجه آن را امروز میبینید.
درست است که در آن دوره رسانه دیگری در اختیار نداشتید، اما بعد که اوضاع کمی بهتر شد و اینترنت و فضای مجازی روی کار آمد، باز هم شما و همفکرانتان در سایه قرار داشتید؛ چرا آن زمان سعی نکردید بیشتر کار کنید تا عرصه موسیقی از موسیقی خوب خالی نباشد؟
همه این موضوعات زنجیروار به هم متصل هستند. در آن روزهایی که صداوسیما حمایتش را از ما دریغ کرد و مطبوعات فقط به فکر فروش خودشان و کسب درآمد از خوانندههای نوظهور بودند، مافیای موسیقی شکل گرفت؛ مافیایی که رفتهرفته آنقدر قدرت گرفت که حالا سالنهای کنسرت دستشان است، گیشه دستشان است؛ حتی فضای مجازی برای تبلیغات و عرضه کارها دستشان است. آنها با تبلیغاتی که در شبکههای مجازی دارند، مشخص میکنند که چه آهنگی چقدر شنیده شود. کار مافیا به جایی رسیده که از خوانندهای نوظهور، 2میلیارد تومان میگیرد تا آهنگش را مگاهیت (پرمخاطب) کند. با رابطهای که در شبکههای مجازی دارد با ساخت کلیپ و دابسمش و... کارش را پرمخاطب کرده و خودش را به علاقهمندان موسیقی میشناساند، بعد با او قراردادی چندساله میبندند که بیشتر درآمدش را خودشان برمیدارند. برایش کنسرت برگزار میکنند، با تبلیغات، کنسرتهایش را پر میکنند، تور اروپا برایش میچینند و چند میلیارد دیگر هم از این طریق به جیب میزنند. بعد وقتی دیدند دیگر از مد افتاده و طرفدارانش را از دست داده، او را کنار زده و یکی دیگر را جایگزینش میکنند! البته که این حرف من متهم کردن تمام فضای موسیقی نیست. حتما در همین فضا هم برخی از همکاران من به سختی، اما درست کار میکنند و حتما بخشی از راهبران کلان موسیقی هم نگران این جریان هستند، اما بهنظر میرسد که زورشان به این مافیای پرقدرت موسیقی نمیرسد.
یعنی میخواهید بگویید در این فضا امکان ادامه فعالیت شما و افرادی که مثل شما بهدنبال ارائه آثار خوب و قوی هستند وجود ندارد؟ یا دستکم خیلی سخت است؟
بله دقیقا. من با تصورات فرهنگی وارد این حوزه شدم و هیچوقت یک خواننده فرمایشی نبودم. هر چه خواندم با احساس خودم، اعتقادات مذهبی و عرق ملیام بود؛ چه عاشقانه خواندم، چه از مولا علی و آخرین منجی خواندم و چه آثاری که برای ایران خواندم، هیچکدام به من تحمیل نشده بود. فکر میکردم این مفاهیم حلقههای مفقودهای در جامعه ماست که باید در قالب آثار ما به گوش مردم برسد. هزینه این استقلال را هم پرداخت کردم؛ هیچکس برای آلبومها و کنسرتهایم هزینهای نکرد و همه اینها را خودم انجام دادم. اما واقعیت این است که حالا دیگر نمیتوان اینطور کار کرد. هماکنون تولید یک ترک برای یک نفر مثل من که بهدنبال کاری با شعر، آهنگ، تنظیم و کیفیت خوب است، خیلی پرهزینه است و 50-40میلیون تومانی خرج دارد. برای وایرال کردن این اثر در فضای مجازی هم که دست مافیای موسیقی است، باید کلی هزینه کرد. خب، من فقط برای یک قطعه باید 80-70میلیون تومان هزینه کنم، بعد بیشتر مخاطبان موسیقی آن را رایگان دانلود میکنند! با وجود مافیا و هزینههای اجرای زنده هم که عملا نمیتوانم کنسرتی برگزار کنم. مگر من قاچاقچیام، دزدم، رانتخوارم یا اینقدر پولدارم که بتوانم سالانه 600-500میلیون تومان هزینه یک آلبوم موسیقی کنم و درواقع پولم را دور بریزم؟! خب، اگر داشتم که در این شرایط اقتصادی این پول را صرف آزادی زندانیان، جهیزیهدادن به نوعروسان نیازمند، ساختن خانه هموطنانم در کرمانشاه، هزینه درمان بیماران و... میکردم، چرا بیایم پولم را در جیب مافیا بریزم؟
اما در همین شرایط هم هستند کسانی که هنوز با همه سختیها کار میکنند؛ قبول ندارید؟
اتفاقا این موضوعی است که خیلیها مطرح میکنند. من خیلی میشنوم که میگویند علیرضا عصار و حسین زمان هم در همین فضا کار میکنند. بهنظرتان اینکه حسین زمان بعد از 13سال بیاید 2شب کنسرت برگزار کند یا اینکه علیرضا عصار بعد از 10سال سکوت 2سال پشت سر هم 4شب اجرا بگذارد، یعنی در فضای موسیقی حضور دارند؟! این روزها حامی و نیما مسیحا که توانایی هرکدام به تنهایی قادر است چندین سالن کنسرت را پر کند، با هم و به زور 2شب سالن میلاد را پر میکنند! آنوقت اجراهای فلان خواننده در همان سالن چند شب متوالی پر میشود. من به این نمیگویم کارکردن.
پس بهنظرتان چاره چیست؟ چطور باید جلوی این جریان را گرفت؟
اول از همه متولیان فرهنگ و هنر کشورمان که دغدغه این جریان را دارند باید آستین همت بالا بزنند و با حمایت از کارهای فاخر و ارزشمند، دست مافیای موسیقی را از این عرصه کوتاه کنند. بعد هم مردم باید بهدنبال موسیقی خوب باشند. کافی است به این کنسرتها نروند و با خرید قانونی آثار از هنرمندان حمایت کنند. یکسری افراد هم که دغدغه نبود کارهای قوی را دارند، بیایند و تهیهکنندگی کارها را برعهده بگیرند تا بلکه به این شکل بتوان با مافیای موسیقی مقابله کرد.
حالا من به نمایندگی از مخاطبهایتان میخواهم این سؤال را بپرسم؛ امیدی داشته باشیم که روزی از تصمیمتان برگردید و دوباره برای طرفدارهایتان بخوانید؟
باور کنید دیگر نمیتوانم. آن زمان که سرسختانه پشت درهای بسته مینشستم تا بتوانم برای کارم مجوز بگیرم،24-23سالم بود. الان 48سالم است و ظرفیتم تمامشده؛ ضمن اینکه همانطور که گفتم اگر بخواهم هم نمیتوانم سالانه 600-500میلیون تومان هزینه تولید آلبوم کنم. من به چند دلیل این تصمیم را گرفتم و از آن برنمیگردم؛ یکی حمایت بیتردید بخشی از مدیران مغرض از سوداگران فعال این روزهای موسیقی است که صرفا به فکر پولاندوزی هستند و یکی کملطفی برخی همکارانم است که در تمام این سالها نخواستهاند دستکم در حد آوردن یک اسم از من و دیگر خوانندههای قدیمی حمایت کنند. و دیگری همسو شدن مردم با موسیقیای است که از محتوای اخلاقمداری فرسنگها فاصله گرفته است. اما شاید برایتان جالب باشد بدانید در همین مدتی که خبر خداحافظیام را مطرح کردهام، از دوست و آشنا و همکار و هوادار حرفهایی شنیدهام که واقعا بیانصافی است. یک عده میگویند چون دیگر هواخواه نداشت خداحافظی کرد! یا یک عده میگویند این نمایش خشایار اعتمادی برای جذب مخاطب است. باور کنید من اینقدر مخاطب دیدهام که برای خیلی از خوانندههای امروز آرزوست.
حالا که بهنظر میرسد قرار است روی تصمیمتان بمانید، برنامهتان برای آینده چیست؟ به فکر مهاجرت یا تدریس موسیقی نیستید؟
به هیچ وجه اهل مهاجرت و خوانندگی در خارج از کشور نیستم. من اعتقادات، ارزشها و باورهایم را بهخاطر مشکلاتی که امروز گریبان موسیقی کشورم را گرفته زیر پا نمیگذارم. اگر قرار بود از ایران بروم، همان دهه 70 یا80 که چندین پیشنهاد کار در خارج از کشور را داشتم، میرفتم. به تدریس هم فکر نمیکنم، چون دیگر نمیخواهم موسیقی حرفهام باشد.
ممکن است یک وقت برای دل خودم آهنگی بخوانم، اما اینکه بخواهم آن را در جامعه انعکاس بدهم نه. از این به بعد فقط من هستم و سازم و 19هزار و 200مخاطبی که در صفحه شخصیام دارم.
خواننده نخستین آلبوم
موسیقی پاپ پس از انقلاب
متولد: سال 1350
سازها: پیانو و آکاردئون
تحصیلات: دانشآموخته اقتصاد بازرگانی
آلبومها:
دلشوره
خاتون
یادته
طعنه
لیلا
عاشقی هرکی هرکی شد
خدا تو رو ببخشه
باید به تو برگردم
تو محکومی به برگشتن
آثاری خاص برای یک عده خاص خواندهام
هفته گذشته خشایار اعتمادی بدون هیچ سروصدایی در صفحه شخصیاش رسما از دنیای موسیقی خداحافظی کرد. او در صفحه اینستاگرامش نوشت: «طی 3دهه فعالیت در این عرصه با مسائلی مواجه شدم و بعضا آنقدر آزردهخاطر شدم که ناچار به گرفتن سختترین تصمیم زندگیام شدم؛ خروج از ورطه حرفهای موسیقی». بعد با برشمردن مسائلی که در این تصمیم مؤثر بوده، ازجمله گرایش قاطبه مردم به هجویات، حسادت و دشمنی بسیاری از همکاران و حمایت بخش عظیمی از راهبران موسیقی از مافیای بهوجود آمده، ادامه داده است: «برای من همین بس که طی این دوران برای یک عده خاص، آثاری خاص خواندم، ساختم و تولید کردم و مجوزی را قریب به 3دهه پیش با پایمردی گرفتم که امروز عدهای در آسمان آن ستاره باشند و مشغول کار».
شروع کار خشایار اعتمادی در دنیای موسیقی و اتفاقا شروع موسیقی پاپ پس از انقلاب، با آلبوم «دلشوره» بود. این آلبوم شامل 6ترک به نامهای همسفر، دیباچه، بهونه، منجی، نوای غربت و دلشوره است که آهنگسازی آنها را مرحوم بابک بیات انجام داده است.
«تو محکومی به برگشتن» آخرین آلبوم خشایار اعتمادی است که سال 1390منتشر شد. این آلبوم دارای 9قطعه است که بیشتر شعرهای آن را روزبه بمانی و افشین مقدم سرودهاند و موسیقی آنها هم کار علیرضا افکاری و فرزاد فتاحی است.
آخرین اثر موسیقایی که از خشایار اعتمادی منتشر شده، ترک «دیر به فکر افتادی» است که سال گذشته منتشر شد. او در فاصله سالهای 90تا 98 حدود 10تک آهنگ به دنیای موسیقی ارائه داده که دیر به فکر افتادی، خواهشا، نگار من و... ازجمله آنهاست.
کار مافیای موسیقی به جایی رسیده که از خوانندهای نوظهور 2میلیارد تومان میگیرند تا آهنگش را مگاهیت (پرمخاطب) کنند. بعد که معروفش کردند با او قراردادی چندساله میبندند که بیشتر درآمدش را خودشان برمیدارند