چه عرض کنم که چه دیدیم
مهرداد طبرسی ـ روزنامهنگار
ویرایش و تدوین دوباره متنهای قدیمی بهگونهای که مناسب خوانندگان امروز باشد در سالهای اخیر، کم اتفاق نیفتاده است. آشناترین نمونه آنها مجموعه کارهای جعفر مدرسصادقی در مجموعه بازخوانی متون کهن است که آغازگر راهی شد که بعدها دیگران پی گرفتند.
فصلبندی کتاب، بازنویسی متن براساس رسمالخط امروز، اعرابگذاری، حذف بعضی بخشهای زائد، شرح لغات مشکل و گاه جایگزین کردن لغتهای امروزیتر به جای آنها ازجمله کارهایی است که ویراستاران برای خوشخوانترشدن متن انجام میدهند.
طبیعی است که شکل ظاهری و قطع و کاغذ و عنوان کتاب نیز در ترغیب مخاطبان امروزی برای خواندن کتاب تأثیر بسیار دارد.
یکی از ناشرانی که در دو، سه سال گذشته ویرایش متون کهن، بهویژه متنهای قاجاری را در دستور کار خود قرار داده، نشر اطراف است. کتابهای نشر اطراف ازجمله مجموعه «تماشای شهر» از مجموعههای پرخواننده سالهای اخیر بودهاند.
یکی دیگر از مجموعههای نشر اطراف در حوزه سفرنامههای قاجاری، مجموعه «سفرنامههای قدیمی زنان» است. این متنها در حقیقت نسخه ویرایش شده سفرنامههای حج قاجاری است که به کوشش رسول جعفریان و کیانوش کیانی فراهم آمده است. «خانم! فردا کوچ است» سومین کتاب از این سلسله است؛ سفرنامه سکینه سلطان (وقارالدوله) یکی از همسران ناصرالدین شاه به عتبات عالیات و حج که به ویرایش زهرا صالحیزاده منتشر شده است. ویراستار در مقدمه خود اطلاعات نسبتاً کاملی از شخصیت سکینه سلطان بهدست داده است.
«خانم! فردا کوچ است» در 6 فصل سامان یافته. فصل نخست حکایت سفر از تهران تا مرز قصر شیرین است، فصل دوم از خانقین تا کاظمین که شرح زیارت عتبات عالیات است. فصل سوم مسیر سفر به مکه است، از فلوجه تا حلب و بیروت و سفر دریایی تا پورتسعید و دوباره دریا تا مکه. فصل چهارم حکایت سفر مکه است. فصل پنجم مسیر بازگشت از حجاز به عراق. فصل ششم نیز روایت مسیر بازگشت سفر دور و دراز به طهران.
در میان انبوه رجال و نسای دربار قاجار اهل فضل کم نبودند، از شماری از آنها دست به قلم برده و چیزهایی نوشتهاند که تا امروز ماندهاند و بازخوانی آنها هم از زندگی دوره قاجار خبر میدهد و هم نمونههای لذتبخش و درخور مطالعهای از نثر روزگار قاجار است. نثر سکینهسلطان عاری از طنز و گاه گله و شکایت از دشواریهای سفر نیست و همینها لذت خواندن متن را دوچندان میکند. خواندن سطرهایی از نثر او شاید بتواند شما را به خواندن کتاب ترغیب کند.
«یوم جمعه. بیست و هشتم ذیقعده. دریا. صبح از خواب برخاسته، ادای فریضه نموده، چای خورده، تماشای دریا را میکردیم که گفتند امروز یا فردا به احرامگاه میرسیم و با این کثافتهای مردم باید مُحرم هم بشویم. قدری کارهای لازمات مُحرم شدن را نموده، نشستهایم، ببینیم چه وقت خبر میکنند. منتظر بودیم تا شب شده. بس که هوا گرم است و نزدیک است مردم در جهاز به هلاکت برسند. شب را هر طوری بود به سر بردیم اما قدرت خدا، هوای به این گرمی پشه ندارد. شکر خدا.»