یادی از آنچه داشتیم
بهرام کلهرنیا ـ گرافیست و مدرس تصویرسازی
پس از جنگ جهانی دوم، ملل اروپایی دریافتند که در جریان این نبرد هستیسوز، چه سرمایههای ملی و انسانی را از دست دادهاند. اروپا و مردمانش در حسرت از کف دادن چیزهایی میسوختند که بهدست آوردنشان یا ممکن نبود یا امکان آن بسیار دشوار و طاقتفرسا بود. نمادها و نشانههای فرهنگی که در طول تاریخ و درگذر از مراحل مختلف تاریخی به دست آمده بود و با ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی ملتها گره خورده بود، در آتش جنگ سوخته و محو شده بود. اما از آنجا که هر ملت زندهای برای اعتلا و اقتدار خود همواره در تلاش است، مردمان کشورهای اروپایی نیز به جای از پای نشستن و خون جگر خوردن به خود آمدند و دستافشان و پایکوبان درصدد احیای آیینها و شیوههای زندگی اروپایی برآمدند. با فستیوالها و جشنوارهها هم آیین فراموششدهای را به یاد آوردند و هم با جذب گردشگر آن را به رخ دیگران کشیدند. اگر ما که خود در نبردی بیستیز شکست از مدرنیته را بیهیچ تلاش و دفاعی پذیرفتهایم و در پی یادآوری خویشیم میتوانیم از همین رفتار آنها پند بگیریم. ما که لباس خوشنقش و نگار خویش را پنهان کردهایم تا با کسوتی که مال خودمان نیست دیده شویم، ما که حکمت حکیمانه درمان به طبیعت را قدیمی، ناهنجار و پرخطا نامیدیم تا مصرفکننده داروهای شیمیایی باشیم، ما که خوراکمان را از سفره راندیم تا سرپا هم که شده غذاهای فرنگی را که نامشان بدآوا و نازیباست بخوریم، میتوانیم به خودمان فرصتی برای دیدار با خودمان بدهیم. با خودی که پوشش و فرهنگ و منش و خوراک بومی خودش را دارد. شاید اولین گام برای این کار - البته اگر گرفتار تبلیغات کلیشهای و سطحی شویم- برپایی جشنوارههایی برای احیای سنتها و فرهنگ بومیمان است. اگر جشن صلح و دوستی در نگارستان اقوام را بر پایه چنین تلاشی بدانیم باید سعی در کارشناسانه تر شدن چنین آیینهایی داشته باشیم؛ نه مثل کسانی که در تخت جمشید از خودشان عکس میگیرند و در پی تبلیغ خودمان برآییم.