ماندن یا رفتن
نگاهی به ملودرام اثرگذار «وداع» که کارگردان چینیتبارش آن را در هالیوود ساخته است
ناهید پیشور_خبرنگار
نه ملیت، نه فرهنگ، نه هویت، نه گرایش فکری و نه محل زندگی، هیچیک نمیتواند عاملی تعیینکننده در موفقیت جهانی یک اثر باشد. گواه این مدعا تلاش فیلمسازان دوملیتی در عرصه رقابت برای دیده شدن در هالیوود است؛ چه روایتها و رویکردهایی که در پیوند سنت گرایی و ارزشهای خانوادگی دنیای شرق و تبیین تضادها و تفاوتهای آن با جامعه بحران زده دنیای غرب آزموده شده و ناکام مانده اما آنچه فیلم «وداع» ساخته لولو وانگ را از تلاشهای سینمایی مشابهش متمایز و آن را به یکی از فیلمهای خوب سال 2019تبدیل کرده، نحوه پرداختن این کارگردان به این تفاوتهاست. وداع فیلمی است که ماهرانه پیچیدگیهای روابط خانوادگی را در قالب درامی سوزناک که با بازیهای متبحرانه بازیگرانش باورپذیر میشود، روایت میکند و به درستی شاخصهها و ارزشهای فرهنگی جامعه چین را با موضوعات مرتبط جهانی گره میزند. این کمدیـدرام آمریکایی به گفته کارگردان براساس یکی از تجارب تلخ زندگی شخصی این فیلمساز آمریکایی چینیتبار ساخته شده فیلمی که مدام بین لحظههای تراژیک و موقعیتهای کمدی در نوسان است.
داستان از چه قرار است؟
بیلی، زنی چینی ـ آمریکایی است که سالها قبل در کودکی به همراه خانوادهاش به نیویورک مهاجرت کرده و با اینکه شرایط خوبی در آمریکا دارد و خاطرات روزهای دور زندگی در چین در ذهنش رنگ باختهاند، همواره با نوعی خلأ یا تعارض هویتی دست به گریبان است. تنها صدای گرم مادربزرگش است که او را از آرامش و شور زندگی سرشار میکند و گاه و بیگاه بهانهای میشود برای فکرکردن به چیزهایی دوست داشتنی که فکر میکند در زادگاهش جا گذاشته است. مادربزرگ به سرطان ریه مبتلا میشود و خانواده که میدانند او فرصت چندانی برای زندگی ندارد، تصمیم میگیرند که موضوع بیماری او را مخفی کنند و پیش از مرگش یک دورهمی خانوادگی ترتیب دهند. به همینخاطر و به بهانه شرکت در مراسم ازدواج یکی از عموزادگان، همگی به اتفاق به چین سفر میکنند تا روزهای پایانی زندگی مادربزرگ را با او بگذرانند.
تقابل ارزشهای شرق و غرب
درحالیکه وداع در اصل فیلمی درباره تفاوتهای فرهنگی است، وانگ هیچ علاقهای ندارد که سفر بیلی را به یک داستان شسته رفته تبدیل کند، چند دیالوگ شعاری بگوید و بدون فکر و هنرمندی آن را به تصویر بکشد. تنها در دقایقی از چند سکانس انگشت شمار اتفاق میافتد که ارتباط مخاطب غیربومی با قصه قطع میشود؛ در جاهایی که کارگردان هوشمندانه بهخاطر حفظ اصالت فیلم، به کاراکتر مادربزرگ ـ که پررنگترین شخصیت نهادینه شده در جامعه (چین) است ـ اجازه میدهد از الفاظ و عبارات محاورهای و عامیانه استفاده کند. او میکوشد تا با تداعی خاطرات گذشته، روزهای گرم دورهمیهای خانوادگی و هر آنچه برای عزیزانش نوستالژیک است، این سفر را برای فرزندانش خوشایندتر کند.
وقتی بیلی در کنار خانواده، فرهنگ و مادربزرگش قرار میگیرد، ترجیح میدهد بهخاطر آنها و کشف مجدد کشوری که آن را ترک کرده در چین بماند. او در دریای ناآرام هویت دست و پا میزند؛ خود را در میانه دو جامعه ارزشسالار و فردیتگرا مییابد و مدام از خود میپرسد که بیلی واقعی با کدام فضا و فرهنگ سازگارتر است؟ در واقع وانگ در پی آن است که تضاد و تنش میان نظامهای ارزشی ناسازگار را بیابد. برخلاف دیگر فیلمها که در پی القای تشویش و اضطراب بازگشت به وطن هستند، وداع مثل شخصیت دختر نابخرد قصه، تظاهر نمیکند که پر از پاسخهای نپخته است. فیلم حقایق عمیق فرهنگی را در بستری معنادار مییابد و کارگردان به جای آنکه اجازه دهد نگاهی کلیشهای بر فیلمش حاکم باشد، به مخاطب فرصت میدهد که حقایق را جایی میان زیرمتنها و روابط جستوجو کند. در واقع هیچچیز رنگ و بوی تنش ساختگی ندارد. گویی فیلمساز به چیزی در گذشته که پس از سالها دوری خود را با آن سازگار مییابد، مدیون است.
لذت بازگشت به وطن
کاراکترهای فیلم ورای مرزهای داستان، یک زندگی جداگانه دارند و به جایی بیرون قصه وصلاند. این بدان معناست که اختلافات میان اعضای خانواده بیلی خیلی عمیقتر و ریشه دارتر از آنی است که روی پرده سینما حل و فصل شود. داییها و خواهرزادهها در بگومگوهایی درباره ملیت، هویت و چرایی ترک وطن، پرخاشگرانه همدیگر را زیر سؤال میبرند و جملاتی درباره توفیقات یک شهروند آمریکایی بودن یا غرور یک شهروند چینی ماندن، میانشان رد و بدل میشود. اما رفته رفته ناتوانی مادربزرگ و تحلیل رفتن او، آنها را از تخریب همدیگر منصرف میکند. اما وانگ اصرار دارد بگوید همه ما ناگفتههایی داریم که هر چند به زبان نمیآیند اما در ناخودآگاه برایمان بااهمیت هستند و لازم است بلاتکلیف رها نشوند. راهی که بیلی برای پرداختن به این موضوع انتخاب میکند، وداع را به فیلمی دلچسب درباره بازگشت به خانه تبدیل کرده است.
نظر منتقدان
«وداع» در بخش مسابقه فستیوال ساندنس اکران شد و به واسطه فیلمنامه، کارگردانی و اجراهای خوب بازیگرانش مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.
اریک کوهن، منتقد ایندی وایر، ضمن تحسین بازی فوق العاده آکوافینا به این فیلم امتیاز A میدهد و مینویسد: «کارگردان بهعنوان یک شهروند آمریکاییـچینی در پی آن است که سنت گراییای را که در گذشتهاش ریشه دارد، در آینده نیز راهگشا بداند و آن را با مسائل روز دنیا گره بزند. در حقیقت وانگ موتور جذب کنندهای است برای نگاه دروننگر فیلم به غیرمعمولترین شیوه دورهمی یک خانواده پس از سالها دوری.»
ریچارد لاسون در ونیتی فیر مینویسد: «وانگ فقط از روابط، عواطف و عشق به خانواده نمیگوید، بلکه در طول فیلم روایات جالب و متناقضی از تجربیات مهاجرت، حس بازگشت به وطن و گاهی حس غریب دل کندن از آن را از زبان شخصیت هایش بازگو میکند.»
دیوید رونی در هالیوود ریپورتر مهمترین نقطه قوت فیلم را قدرتش در همراه ساختن مخاطب و تصویر لحظات شیرین احساسی و انسانی میداند که همواره ملموس و محسوس است.
کریستی لمیر در وبسایت رسمی راجر ابرت مینویسد: «وانگ در وداع به یک تعادل استادانه در لحن و روایت دست یافته. او در حقیقت فیلمی درباره مرگ ساخته و بدون هیچ اشاره مستقیم و بدون آنکه حتی لحظهای تلخ یا کسلکننده شود، حقیقت مرگ را برای مخاطب روشن میسازد و بر قطعیت آن برای همه و در هر شرایطی تأکید میکند.» او همچنین درباره بازی آکوافینا مینویسد: «با اینکه این بازیگر نخستین بار است که در یک نقش جدی ظاهر میشود، شاهد درخشش خیرهکننده و تواناییهای منحصربهفرد دراماتیک او در نقش اول فیلم هستیم. او در طول فیلم راز بیماری مادربزرگ را بهعنوان مسئولیتی سنگین به دوش میکشد و این در قامت خمیدهاش با سر پایین و شانههای افتاده پیداست.» مادربزرگ سرچشمه کاریزما در فیلم است و کاراکتر او به قدری هیجان انگیز و سرگرمکننده است که بیشترین شوخیها و گریز از واقعیت را در موقعیتهای کمدی وداع رقم میزند. اما به همان اندازه که در این نقش محوری و بحث برانگیز لذتبخش است، در پایان غم انگیز فیلم، قلبتان را جریحه دار میکند.
بریان لوری هم در سایت سیانان وداع را فیلمی کوچک و سودازده میداند که تفاوتهای فرهنگی را میکاود و به شکلی جذاب اما تلویحی به مرگ میپردازد. بازیهای آن بسیار عالی و تأثیرگذار هستند؛ آکوافینا جنبه دراماتیک تری را به رخ میکشاند. مادربزرگ در هر سکانسی که حضور دارد، نگاه و توجه مخاطب را میقاپد و مادر بیلی چنانکه با ارواح پلید درونش میجنگد، با نگرانی از دست دادن مادر، غمگینتر و درونگراتر میشود. درحالیکه بهنظر میرسد فیلم درباره یک مهاجر آمریکاییـچینی باشد که به وطنش بازگشته، بیشتر درباره دیدگاههای مختلف درباره مهاجرت، سازگاری یا عدمسازگاری با فرهنگهای جدید و راههای کسب تجربه در جوامع پیشرفته است. در این فیلم پیچیدگیهایی وجود دارد که قطعا مخاطبانش برای حل و هضم آنها به زمان نیاز دارند.