«زغال» خوب
گفتوگو با اسماعیل منصف که نخستین فیلم بلند سینماییاش اکران شدهاست
مسعود میر ـ روزنامهنگار
کارگردان فیلم کوتاه و تحسینشده «آرداک» آنقدر خوش درخشید که برای ساخت نخستین فیلم بلندش دل تهیهکنندههای غیروطنی را برد.
حالا بماند که برای دریافت مجوز ساخت و تهیه اثرش از سازمان سینمایی نامهای دریافت کرد که در آن صلاحیتش برای ساخت این فیلم بهصورت ویدئویی هم تأیید نشدهبود. با همه اینها اسماعیل منصف «زغال» را ساخت. زغال روایتی است گداخته از خشم و انتقام. فیلم در روستایی ترکزبان حوالی آستارا ساخته شده و روایتی باورپذیر از دزدی، قاچاق، فرار، عشق و انتقام است. منصف داستان فیلمش را اینگونه تعریف میکند: «شاخهها در داغ آتش، زغال میشوند» و حالا این زغال به جان پرده سینما افتادهاست. گفتوگوی همشهری را با او بخوانید و زغال خوب را از دست ندهید.
اسماعیل منصف برای رسیدن به زغال چه راهی را سپری کردهاست؟
چند سال پیش یک تهیهکننده مستقل از فرانسه با من تماس گرفت و گفت فیلمهای کوتاه من را دیده و دوست دارد یک فیلم بلند با من کار کند. من 3 فیلم کوتاه در آستارا کار کردهبودم و کاراکترها، ایدهها و داستانهایی در این فیلمها در ذهنم ماندهبود که میشود گفت زغال الهام گرفته از همانها بهخصوص فیلم اول و آخرم است. با این تهیهکننده مذاکره کردیم و ایده خام ما شد همین فیلمی که به نام زغال یا کومور روی پرده رفتهاست.
زغال فیلمی است درباره تلخیهای زندگی، از فقر و دروغ تا خیانت و قاچاق. سینمای اجتماعی ما چرا چنین سویهای پیدا کردهاست؟
من پاسخ مشخصی به این سؤال ندارم و فقط میتوانم بگویم سینمای اجتماعی ما متأثر از جو جامعه است و طبیعی است که هرچیزی در جامعه بهطور خاصتر به چشم بیاید، بر این سینما تأثیر خواهد گذاشت. حالا اینکه سینمای من در این چارت قرار میگیرد و اصطلاحا اجتماعی محسوب شود و جریان روز باشد را نمیدانم. در واقع من نمیتوانم دربارهاش ادعایی کنم. مسئله این است که چون دغدغه خودم بوده و همیشه وقتی فیلم کوتاه هم میساختم آن اتمسفر اجتماعی، کاراکترهای فیلمهایم را تحتتأثیر قرار میداد. قاچاق، فساد، اختلاف طبقاتی و شرایط دشوار کارگرها و بازیخوردن طبقات پاییندست توسط فرادستها و قدرتمندها برای خودم دغدغه بوده و هست. من منتظر نیستم تا ببینم الان در جامعه چه رویدادی مطرح میشود تا دربارهاش فیلم بسازم ولی طبیعی است که جریان جامعه روی ذهن من هم تأثیر میگذارد. سوژهها خودشان را در ذهن من نشان میدهند و خودشان را به من تحمیل میکنند.
خودتان گفتید جغرافیای فیلم و زبانش به دیده شدن این اثر بسیار کمک کردهاست. آیا معتقدید هنوز هم با تصاویر بکر و جغرافیای خاص میتوان تماشاگر را حفظ کرد یا باز هم قصه است که باید بار دیدنی شدن فیلم را به دوش بکشد. در زغال به کدام موارد بیشتر تکیه داشتید؟
طبیعتا مهمترین عاملی که میتواند تماشاگر را پای فیلم نگه دارد داستان است و این موضوع حتی درباره تجربهگراترین و ساختارشکنانهترین فیلمها و آنهایی که اصطلاحا فیلم ضدداستان هستند هم صدق میکند. آنها هم به یک داستان از جنس خود فیلم نیاز دارند و نمیتوان گفت در فیلمی داستانی وجود ندارد. حالا مسئله بعدی این است که داستان چیست و چطور اتفاق افتادهاست. در فیلم من این چگونه اتفاق افتادن گره خورده به دیدن چهرههای تازه، فضاهای تازه و گریز از تکرار بازیگرها، آپارتمانها و چرخههای تکراری تولید فیلم در ایران. یکی از مهمترین امتیازات این فیلم با توجه به همه ضعفهایش این است که اتمسفر تازهای دارد.من از چند نفر از بزرگان سینما که فیلم را دیدند شنیدم که گفتند این بازیگران تا حالا کجا بودند؟ آنها بودند و من فقط آنها را پیدا کردم. این دیدن آدمها، فضاها و اتفاقهای جدید برای سینمای ما تازه و مغتنم است. در ساخت زغال من هم به ساخت فیلمم فکر میکردم و هم به درست ساختن آن.
زغال چقدر در هنر و تجربه گر میگیرد؟ به درخشش اکران در این گروه چقدر امیدوارید؟
با اینکه همه میدانیم اکران در هنر و تجربه محدود است اما همین اکران هم برای فیلمسازانی مثل من مغتنم است. ما بخت اکران در سینمای بدنه را نداریم و اینگونه میتوانیم فیلم خودمان را به مخاطب برسانیم. در هنر و تجربه نمیتوان انتظار معجزه داشت ولی تصورم بر این است که فیلم زغال به مرور زمان بیشتر دیده میشود و اصطلاحا دهان به دهان تبلیغ میشود. البته زغال در تبریز افتتاحیه خوبی داشت و من فکر میکنم باید به دیدهشدن این فیلم امیدوار باشم.
سینمای بدون سوپراستار و سرمایهگذار در ایران به سینمای محکوم به دیده نشدن بدل شدهاست. این وضعیت، فیلمسازی و سینمای ما را به کجا میبرد؟
این موضوع در طول تاریخ سینما و در تمام دنیا مصداق داشتهاست. این موضوع مخصوص دیروز و امروز هم نیست و فردا هم ادامه خواهدداشت. فراموش نکنیم که یکی از تاریخسازترین فیلمسازان ما عباس کیارستمی بود که آثارش سالها به دیدهنشدن و جدی گرفتهنشدن محکوم بود. کیارستمی سالها بیتوجهی دید تا اینکه نامش و آثارش دنیا را فتح کرد و انگار برند او خیلیها را مجبور کرد که آثارش را ببینند. من هم طبعا انتظار ندارم به اندازه آنهایی که کلی هزینه میکنند و سوپر استار میآوردند و فیلمهای خوش رنگ و لعاب میسازند دیدهشوم. من به این مدل از سینما علاقهمند هستم و آن را جریانسازتر میدانم.
ما مختاریم مسیر خودمان را انتخاب کنیم و طبیعتا من هم میتوانستم وارد سینمای بدنه شوم و در کمی بالا یا پایین این چرخه فیلمسازی برای خودم جایی دست و پا کنم، اما ترجیح میدهم این مسیر را تا حد توانم پیش ببرم و البته متأسفم از اینکه این سینما چون نمیتواند به صنعت بدل شود خیلی هم مورد حمایت نیست و مسئولان فقط برای آن ترمز و دستانداز ایجاد میکنند.