قصههای کهن
صوفیان پاکیزه
بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوانِ صفا. گفت: کمینه آنکه مرادِ خاطرِ یاران بر مصالحِ خویش مقدّم دارد و حکما گفتهاند: برادر که در بندِ خویشست نه برادر و نه خویشست.
همره اگر شتاب کند در سفر، تو بیست
دل در کسی مبند که دل بسته تو نیست
* * *
چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودّت قربی
یاد دارم که مدّعی درین بیت بر قولِ من اعتراض کرده بود و گفته: حق تعالی، در کتابِ مجید از قطعِ رحم نهی کرده است و به مودتِ ذیالقربی فرموده و اینچه تو گفتی، مناقضِ آن است. گفتم: غلط کردی که موافقِ قرآنست، و اِن جاهَداک عَلی اَن تُشْرِک بیما لَیسَ لَک به عِلمٌ فلا تَطِعْهما.
هزار خویش که بیگانه از خدا باشد
فدای یک تن ِ بیگانه، کاشنا باشد
گلستان سعدی
در همینه زمینه :