• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
پنج شنبه 7 شهریور 1398
کد مطلب : 75445
+
-

گروگانگیری دختر 6 ساله برای دستبرد به طلافروشی

گروگانگیری دختر 6 ساله برای دستبرد به طلافروشی

دزدان مسلح، خود را مأموران آگاهی جا زدند و با ربودن مرد طلافروش و دختربچه شش‌ساله‌اش نقشه سرقت 2/5کیلو طلا را عملی کردند. آنها با گذاشتن تیغه چاقو روی گلوی دختربچه، پدر او را مجبور کردند کلید مغازه و رمز گاوصندوق را در اختیارشان قرار دهد و پس از آن راهی طلافروشی شدند.
به گزارش همشهری، این سرقت وحشتناک شامگاه یکشنبه رقم خورد و با گذشت 3روز از حادثه، هنوز دختربچه خردسال در شوک حادثه است و از ترس جرأت خارج شدن از خانه را ندارد. پدرش، جواد پوراکبری در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: با اینکه چند روز از ماجرا می‌گذرد، اما کسی به داد ما نرسیده و اقدامی برای شناسایی و دستگیری دزدان که شبی سراسر وحشت را برای من و دخترم رقم زدند، نشده است.
او درباره شب سرقت می‌گوید: «حدود ساعت 9یکشنبه‌شب بود که مغازه‌ طلافروشی‌ام را بستم و به‌دنبال دخترم رفتم. مغازه‌ام در سرآسیاب ملارد است و آن شب دخترم منزل خاله‌اش مهمان بود و حدود یک ربع بعد او را از خاله‌اش تحویل گرفتم و سوار ماشین، راهی خانه شدیم.» 
ماجرا اما درست زمانی رقم می‌خورد که مرد طلافروش و دخترش در بلوار تندرستی در حرکت بودند. مرد طلافروشی می‌گوید:« در حرکت بودیم که یک پراید که 4مرد جوان داخلش بودند به ماشین من نزدیک شد. یکی از آنها رو به من گفت که مأموران آگاهی هستند و قصد دارند چند سؤال بپرسند. من هم گفتم جلوتر کیوسک پلیس است و من آنجا می‌ایستم و بیایند و سؤالشان را بپرسند. بعد شیشه را بالا دادم و از آنها رد شدم.» 
این اما پایان ماجرا نبود چرا که مردان ناشناس کمی جلوتر دوباره به‌خودروی مرد طلافروش نزدیک شدند و این بار یکی از آنها جملاتی به زبان آورد که مرد طلافروش را مجبور به توقف کرد.« آن مرد اسم، فامیلی و اسم پدرم را گفت و بعد ادامه داد که کار زیادی ندارند و فقط می‌خواهند چند سؤال بپرسند. چون همه اطلاعات مرا داشتند احساس کردم که راست می‌گویند و سرعت ماشین را کم کردم و در همین هنگام خودروی پراید مقابل ماشینم پیچید و توقف کردم. 2نفر از آنها به سرعت از ماشین پیاده شدند و به سمت ما آمدند. در یک آن متوجه شدم فردی که کنار من ایستاد، لوله اسلحه‌اش را روی پهلوی من گذاشت و نفر دوم هم تیغه‌ چاقویش را زیر گلوی دخترم گذاشت؛ به طوری که او از وحشت حتی نمی‌توانست حرف بزند.» 

گروگانگیری 
دزدان مسلح سوار خودروی مرد طلافروش شدند. تیغه چاقو هنوز روی گلوی دختربچه بود و پدرش که وحشت کرده بود ترجیح داد برای حفظ جان دختر، به دستورات دزدان عمل کند. آنها از او خواستند حرکت کند و به سمت بیابان‌های اطراف برود. مالباخته ادامه می‌دهد:« در همه این مدت دخترم از ترس می‌لرزید. یکی از دزدان قوی‌هیکل بود و دیگری هیکلی متوسط داشت. وقتی به محلی خلوت رسیدیم، خواستند توقف کنم و کلید مغازه و گاوصندوق را خواستند. بعد هم گفتند اگر همکاری کنم کاری به ما ندارند. همان لحظه، دیگری که سرگرم جست‌وجو در کیف من بود، کلیدها را پیدا کرد. من هم دخترم را بغل کردم تا بیشتر از این وحشت نکند. آنها همه پول‌ها و مدارک داخل کیفم را دزدیدند و رمز گاوصندوق را هم گرفتند و بعد کلیدها را به همدستانشان دادند و رفتند. بعد از من خواستند در خیابان‌ها چرخ بزنم تا نقشه‌شان تمام شود. همدستان آنها با داشتن کلید مغازه به طلافروشی‌ام رفتند اما چون مغازه‌ام در جایی بود که تردد زیاد بود، ظاهرا نتوانسته بودند وارد مغازه شوند. در همه این مدت من و دخترم، گروگان 2سارق مسلح بودیم تا اینکه حدود ساعت 1:30صبح، یکی از همدستانشان زنگ زد. من رمز گاوصندوق را اشتباهی داده بودم و آنها که توانسته بودند وارد مغازه شوند، متوجه ماجرا شده بودند. در همان لحظه سارق دیگر دخترم را گرفت و با گذاشتن چاقو روی گلویش تهدید کرد که او را به قتل می‌رساند. از ترس جان او، رمز را گفتم و ظرف چند دقیقه آنها همه 5/2کیلو طلای داخل مغازه، به همراه 5میلیون تومان پول نقد و همه مدارک داخل گاوصندوق را سرقت کردند.» 

در جست‌وجوی پلیس 
دزدان پس از اجرای نقشه، همدستانش را خبر کردند و آنها نیز مرد طلافروش و دخترش را در یکی از خیابان‌ها رها کرده و گفتند ماشین او را همان حوالی رها می‌کنند و رفتند. مرد جوان می‌گوید: «‌بعد از رفتن آنها، حدود 10دقیقه 110را گرفتم اما کسی گوشی را برنمی‌داشت. داخل خیابان جلوی یکی از ماشین‌ها را گرفتم و از راننده خواستم کمکم کند و مرا به مغازه‌ام ببرد. او وقتی ماجرا را شنید من و دخترم را به مقابل مغازه برد. حدود 20دقیقه از ماجرا گذشته بود تا اینکه توانستم با پلیس 110تماس بگیرم. مأموران کلانتری آمدند و انگشت‌نگاری کردند و رفتند. چند ساعت بعد هم ماشین پیدا شد و گفتند که آن را برای انگشت‌نگاری می‌برند. مأموران رفتند و دیگر خبری از آنها نشد. دیگر کسی پیگیر پرونده‌ام نشد و حتی ما را برای چهره‌نگاری دزدان خبر نکردند. خودم در خیابان‌ها افتاده‌ام دنبال پیدا کردن دوربینی که شاید آن شب تصویری از خودروی سارقان ضبط کرده باشد. من در این سرقت همه زندگی‌ام را از دست داده‌ام. همه سرمایه‌ام رفته اما از همه مهم‌تر وضعیت دخترم است. او وحشت کرده و جرأت نمی‌کند از خانه خارج شود.
براساس این گزارش، هم‌اکنون تحقیقات پلیس برای یافتن ردی از دزدان مسلح ادامه دارد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید