سرقت برای آزادکردن زندانی
مرد جوان وقتی فهمید برادر زندانیاش میتواند با سپردن وثیقه 200میلیون تومانی بعد از 11سال حبس آزاد شود برای تهیه وثیقه به تکاپو افتاد. اما هیچکس از اقوام او چنین وثیقهای نداشتند و همین باعث شد که او و پسرعمهاش نقشه سرقت بکشند.
به گزارش همشهری، چند روز پیش مردی با پلیس تماس گرفت و گفت دزدان پژوسوار به خانهاش دستبرد زدهاند. پس از این تماس مأموران راهی محل زندگی مرد جوان که آپارتمانی اعیانی در قیطریه بود، شدند. صاحبخانه درست زمانی رسیده بود که دزدان پس از دستبرد به خانه او سوار بر یک خودروی پژو شده و فرار کرده بودند. او به مأموران گفت: شب بود و از مهمانی بازگشتم و وارد پارکینگ ساختمان شدم. از پلهها بالا آمدم و ناگهان با در شکسته آپارتمانم روبهرو شدم.
پا در خانه که گذاشتم حسابی شوک شدم چون همه جا بههم ریخته بود. فورا از پنجره بیرون را نگاه کردم و دیدم پژویی به سرعت از محل دور شد. رنگ ماشین و شماره پلاک را نیز بهخاطر سپردم. وی ادامه داد: دزدان تمام پول، طلا، سکه و دلارهایم را سرقت کرده بودند و شاید اگر کمی زودتر میرسیدم مانع فرارشان میشدم.
سرنخی که شاکی در اختیار مأموران قرار داد باعث شد تا مأموران گشت پلیس به جستوجو بپردازند و خیلی زود خودروی سارقان را شناسایی کنند. آنها دستور توقف به راننده دادند، اما او سرعتش را بیشتر کرد. به این ترتیب عملیات تعقیبوگریز آغاز شد و سارقان هنگام فرار به 4خودرو کوبیدند و خسارت سنگینی برجا گذاشتند. با این حال حاضر به توقف نبودند و در چنین شرایطی مأموران اقدام به تیراندازی کردند. چند گلوله بهخودرو برخورد کرد و راننده ناچار به توقف شد. پس از آن، 2 سرنشین پژو با پای پیاده فرار کردند که مأموران به تعقیبشان پرداختند و هردو را بازداشت کردند. در بازرسی از آنها همه اموال مسروقه کشف شد و متهمان پس از دستگیری به اداره آگاهی تهران منتقل شدند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
گفتوگو
آرزوی آزادی برادر
متهمان مجتبی 30ساله و سجاد 36ساله هستند. آنها پسرعمه و پسردایی یکدیگرند که درست در شب اول سرقت دستگیر شدند. این دو سارق دیروز برای تحقیق به شعبه اول بازپرسی دادسرای ویژه سرقت منتقل شدند و اقرار کردند که قصد آزادی یک زندانی را داشتند، اما نقشهشان نافرجام ماند و حالا خودشان باید به زندان بروند.
قصد داشتید چهکسی را از زندان آزاد کنید؟
مجتبی: برادرم. آرزویم این بود که او هرچه زودتر از زندان آزاد شود. میترسیدم مبادا در زندان بمیرد و آرزوی آزادی را به گور ببرد. به همین دلیل در تکاپو بودم تا او را آزاد کنم.
چرا زندانی شده بود؟
مجتبی: برادرم مرتضی را 11سال قبل دستگیر کردند؛ آن هم به جرم حمل 100گرم کراک. راستش قاچاقچی مواد بود و در آن زمان دادگاهی شده و حکم مرگش را صادر کردند؛ یعنی حکم اعدام. نمیدانید چه حال و روزی داشتم. خواب به چشمانم نمیآمد و مدام کابوس میدیدم. برادرم را خیلی دوست دارم و دلم نمیخواهد خاری به پایش برود. روزهای سختی را گذراندم و از برادرم خواستم تا در زندان توبه کند و رفتار خوبی داشته باشد تا شاید عفو شامل حالش بشود که اتفاقا همین هم شد. خدا به ما رحم کرد و حکم اعدامش شکسته شد و تبدیل شد به حبس ابد. 3سال پیش هم بهدلیل رفتارهای خوبش در زندان، بار دیگر عفو شامل حالش شد و حکم حبس ابد او تبدیل شد به 15سال حبس. در چنین شرایطی درخواست داد تا از زندان آزاد شود. قاضی هم قبول کرد و قرار شد با سپردن وثیقه 200میلیونی، مرتضی از زندان آزاد شود. من هم بهدنبال سند افتادم اما به بنبست خوردم. یا کسی سند نداشت یا اینکه حاضر نمیشدند برای برادرم سند گرو بگذارد.
این شد که نقشه سرقت کشیدید. درست است؟
سجاد: من تازه از زندان آزاد شده بودم؛ حدود 2 ماه پیش. من پسرعمه مجتبی هستم و به اتهام حمل مواد مدتی در حبس بودم. در زندان شنیدم که همه میگفتند بهترین روش برای پولدار شدن دستبرد به خانههاست. به این دلیل که طلا، سکه و دلار حسابی گران شده و اگر تنها یک خانه را سرقت کنیم حسابی کاسبیم. اما فروش مواد دردسرهای خودش را دارد. خیلی زود لو میروی و خطر اعدام بیخ گوشت است.
پس شما برای آزادی پسر داییتان پیشنهاد سرقت را مطرح کردید؟
سجاد: مجتبی وقتی پیش من آمد خیلی به هم ریخته و پریشان بود. میگفت برادرش در زندان چشمانتظار سند است اما عرضه جور کردن 200میلیون وثیقه را ندارد. میگفت برادرش که پسردایی من میشود برای آزاد شدن از زندان لحظهشماری میکند. تصور کنید 11سال در حبس باشید ؛ 11سال شوخی نیست. حتی زمانی هم طناب دار کابوسش شده بود. به همین دلیل وقتی پسرداییام مجتبی پیش من آمد به او گفتم سرقت کنیم تا پول سند جور شود. در این شرایط حتی اگر یک خانه را هم خالی میکردم پول سند جور میشد.
از جزئیات سرقت بگویید؟
مجتبی: از مدتی قبل خانه را شناسایی کردیم. بهدلیل طراحی و معماری مدرنش. از سوی دیگر میتوانستیم با شکستن قفل وارد آپارتمان شویم. شب حادثه هم وقتی دیدیم چراغهایش خاموش است وارد خانه شدیم و سرقت کردیم. البته این را هم بگویم تا قبل از این خانههای دیگری را هم شناسایی کرده و قصد خالی کردن آنها را داشتیم، اما نشد. یا کسی داخل خانه بود، یا نتوانستیم قفل را بشکنیم یا ترسیدم اما نخستین و آخرین سرقت را که انجام دادیم، هنوز یک ساعت از زمان دزدی نگذشته بود که گیر افتادیم. من فقط ناراحت برادرم هستم که منتظر بود تا آزادش کنم، اما حالا خودم گیر افتادم.