سرنوشت عجیب والیبالیستی که آرزو داشت سعید معروف شود
نجات در یکقدمی اتهام قتل
والیبالیست جوان در یک درگیری دوست کشتیگیرش را با ضربات چاقو زخمی کرد و او را به کما فرستاد اما بخت با هر دو یار بود که جوان مجروح به زندگی بازگشت و ضارب از اتهام قتل گریخت.
به گزارش همشهری، حدود 18روز قبل گزارش یک درگیری خونین به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران راهی محل حادثه شدند، معلوم شد که پسری جوان در جریان یک درگیری از ناحیه کتف و سینه چاقو خورده و به کما رفته است. همچنین معلوم شد که ضارب جوانی 20ساله و از دوستان فرد مجروح بوده که فراری شده بود. بهدنبال این حادثه، تحقیقات برای دستگیری جوان ضارب شروع شد و از سوی دیگر تلاش پزشکان برای نجات جوان مجروح ادامه داشت. او همچنان در کما بود و سطح هوشیاریاش آنقدر پایین آمده بود که خطر مرگ مغزی شدن تهدیدش میکرد.
با این حال پس از گذشت 5روز، وی به طرز معجزهآسایی بههوش آمد و به زندگی بازگشت. وقتی مأموران سراغ وی رفتند، پسر جوان گفت: سعید(جوان ضارب) دوست و بچهمحلم است اما روز حادثه وقتی او را دیدم شرایط عادی نداشت. بهنظر میرسید مشروبات الکلی مصرف کرده باشد. او با تهدید از من خواست گوشی موبایل گران قیمتم را به وی بدهم. اما من مقاومت کردم و او با چاقو چند ضربه به من زد و وقتی خونآلود روی زمین افتادم گوشی را از دستم قاپید و فرار کرد. ضربه چاقویی که به سینهام وارد شده بود، بسیار عمیق بود و پزشکان میگویند زنده ماندنم معجزه است.
دستگیری
پس از گذشت 2 هفته از ماجرا متهم که فراری بود به تصور اینکه آبها از آسیاب افتاده است، به محل زندگی خود بازگشت و دستگیر شد. او دیروز برای تحقیق به شعبه اول بازپرسی دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و وقتی پیش روی بازپرس رستمی قرار گرفت، منکر اتهام سرقت شد. او گفت دعوای آنها بهخاطر یک شوخی عجیب بوده و وقتی دوستش بر سر این شوخی به او فحاشی کرده، وی عصبانی شده و با چاقو به او حمله کرده است. پرونده این متهم که والیبالیست است و در رده جوانان یکی از تیمهای مطرح بازی میکند برای رسیدگی بیشتر در اختیار دادسرای بعثت قرار گرفت.
آرزوی تیم ملی
متهم 20سال بیشتر ندارد و میگوید خدا خیلی به او رحم کرده که دوستش زنده است. او 2 هفته فراری بود که به گفته خودش در همه این مدت کابوس قتل و طناب دار میدید تا اینکه دستگیر شد.
چه زمانی باخبر شدی که دوستت زنده مانده است؟
چند روز پیش. راستش در همه این روزها کابوس قتل و طناب دار میدیدم. این نخستینبار است که اینطوری با کسی درگیر شدهام. در این مدت وحشت از دستگیری داشتم، وحشت از مردن دوستم داشتم و هر روز دعا میکردم او زنده بماند.
چه شد که با دوستت درگیر شدی؟
باور کنید اصلا موضوع سرقت نیست. من برای انجام کاری به یکی از محلههای جنوب تهران رفته بودم که دوستم کریم را دیدم. از کودکی با هم بزرگ شدهایم. وقتی یکدیگر را دیدیم شروع کردیم به شوخی کردن. همه حرفهایمان شوخی بود که ناگهان او با خنده فحش ناموسی به من داد. این را که شنیدم آمپرم رفت بالا! و عصبی شدم. همین آغاز درگیری میان ما شد که ناگهان کریم چاقویی از جیبش بیرون آورد. با اینکه او هم ورزشکار و کشتیگیر است اما موفق شدم در یک لحظه چاقو را از دستش بگیرم و چند ضربه به او بزنم.
بعد چه کردی؟
وقتی او خونآلود روی زمین افتاد وحشت کردم و پا به فرار گذاشتم. حدود2 هفته به خانه یکی از آشنایانم در خارج از تهران رفتم. در این مدت موبایلم خاموش بود و نمیدانستم باید چه کنم. حتی جرأت نمیکردم به خانواده یا دوستانم زنگ بزنم. بالاخره خسته شدم و دل را به دریا زدم و به تهران برگشتم تا سروگوشی آب بدهم. وقتی برگشتم، فهمیدم که او زنده مانده و بعد هم دستگیر شدم. واقعا خدا به من رحم کرد که کریم از کما بیرون آمد و زنده ماند.
سابقه داری؟
نه. نخستینبار است که دستگیر میشوم. من تا سیکل بیشتر درس نخواندهام اما از کودکی عاشق والیبال بودم و بازی میکردم بهطوریکه توانستم وارد یکی از تیمهای مطرح شوم. تیم ما یکی از بختهای قهرمانی در سطح جوانان بود. من عاشق سعید معروف هستم و آرزویم این است که روزی مانند او والیبالیست تیم ملی شوم. باور کنید فقط و فقط بهخاطر یک شوخی ماجرا به اینجا کشیده شد و حالا بهشدت پشیمانم.