گفتوگو با پروانه معصومی که این روزها در روستا زندگی میکند و هفته گذشته در جشنواره فیلم شهر از او تقدیر شد
خوشحالم که فراموش نشدهام
نیلوفر ذوالفقاری
بیشتر از 40سال از آن روزها که بهرام بیضایی فیلم «کلاغ» را ساخت میگذرد؛ فیلمی که چندان دیده نشد اما بازیگر جدیدی را به سینما معرفی کرد؛ پروانه معصومی، بازیگری که خیلی اتفاقی وارد این هنر شد، اما خیلی زود توانست به بازیگری شناختهشده تبدیل شود. در دهه 60 در دورانی که سینما و تلویزیون از جریان ستارهسازی دور شده بود و بازیگران شاخص زن و مرد سینما و تلویزیون در دهه قبل یا مهاجرت کرده بودند و یا اجازه بازی نداشتند، معصومی تبدیل به چهرهای محبوب و پرکار در سینما و تلویزیون شد. او چند باری سیمرغ بهترین بازیگری را به دست آورد و هنوز هم عاشقان ملودرام، نقش او را در فیلم «گلهای داوودی» در نقش مادر از یاد نبردهاند. در هفتمین جشنواره فیلم شهر، از معصومی به پاس سالها فعالیت هنری در عرصه بازیگری تقدیر شد؛ تقدیری که خودش میگوید باعث شده دوباره مطمئن شود که مردم او را فراموش نکردهاند. با این بازیگر پیشکسوت درباره بازیگری، کمکاری این سالها و انتخابش برای ترک تهران گفتوگو کردهایم.
نسبت به برگزاری برنامههایی مثل این تجلیل چه احساسی دارید؟
احساسی که نسبت به چنین اتفاقاتی دارم در یک جمله قابل بیان است. از این دست بزرگداشتها و تجلیلها تا به حال در زمانهای مختلف و به بهانههای گوناگون برای من برگزار شده و من هربار این حس را داشتهام که چه خوب مردم فراموشم نکردهاند. این موضوع خیلی برای من اهمیت دارد و احساس خوشحالی دارم که بعد از این همه سال مردم هنوز مرا از یاد نبردهاند.
وقتی از سینما دور شدید نگران این نبودید که از یادها بروید؟
هیچوقت نگران این موضوع نبودم. اما به هر حال ممکن بود این اتفاق بیفتد. به همین دلیل هم وقتی میبینم هنوز مردم به من محبت دارند و فراموشم نکردهاند احساس شیرینی دارم و این محبتها برایم بسیار ارزشمند است.
از راهی که انتخاب کردهاید رضایت دارید؟
از انتخابم خیلی راضیام. راهی که من انتخاب کردم آسان نبود با این حال اطمینان دارم که درست بوده، شاید به همین دلیل هم با اینکه از فضای هنری کمی دور شدهام باز هم به یادم هستند. اگر به گذشته برگردم با وجود همه فراز و نشیبها باز هم همین راه را انتخاب میکنم. خوشبختانه افسوس و حسرت چیزی را نداشتهام و راحت بودهام؛ شاید به این دلیل که توقع زیادی از زندگی ندارم و با چیزهایی که دارم، خوش هستم.
اگر بازیگر نمیشدید سراغ چه کاری میرفتید؟
من گزینههای مختلفی پیش رو داشتم و کارهای زیادی بود که میتوانستم انتخاب کنم؛ مثلا میتوانستم مشغول کار ترجمه شوم و کارم را در خانه انجام دهم. مدتی هم همزمان با بازیگری این کار را انجام دادم و هنوز هم گاهی سراغ ترجمه میروم. اما واقعیت این است که روحیه من همیشه طوری بوده که دوست داشتم زنی خانهدار و فعال باشم؛ یعنی نمیخواستم فقط خانهنشین باشم. به فعالیت اجتماعی علاقه داشتم و سراغ هنری رفتم که آن را دوست دارم تا از این راه در اجتماع حضور داشته باشم. البته این را هم بگویم که آن روزها اصلا برنامهای برای بازیگر شدن نداشتم.
پس چه شد که سراغ بازیگری رفتید؟
24ساله بودم که خیلی اتفاقی به دعوت همسرم به دفتر کار او رفتم. احمدرضا احمدی و بهرام بیضایی آنجا بودند و پیشنهاد بازیگری من در فیلم «رگبار» مطرح شد. بهخاطر همسرم کار را پذیرفتم اما باز هم برنامهای برای اینکه بازیگری را ادامه دهم نداشتم. بعد فیلم در جشنواره اکران شد و مورد توجه قرار گرفت. تازه آن زمان بود که کمکم به این فکر افتادم که میتوان بازیگر بود البته با اصولی که برای خودم تعریف کرده بودم.
در این راه با مخالفت هم روبهرو شدید؟
خانواده پدرم که از اقوام مذهبی و کرد هستند، نسبت به بازیگر شدن من واکنش نشان دادند. آنها نامهای به پدرم نوشتند و گفتند که اگر تو نمیتوانی جلوی دخترت را بگیری خودمان بیاییم این کار را انجام بدهیم. اما پدرم نظر دیگری داشت و خیلی قاطعانه به آنها گفت که دخترم دیگر مستقل شده و خودش و همسرش تصمیم میگیرند چه کاری انجام دهد. بعد به من گفت: «اصلا از این مسئله ناراحت نشدم، کارت را با جدیت ادامه بده، هیچکس قرار نیست از تو ایراد بگیرد. فقط سعی کن مرا سرافکنده نکنی». بعد از آن من تلاش کردم در انتخاب فیلمهایم دقت زیادی به خرج دهم. حتی پیشنهادهای دستمزد بسیار بالا هم مرا برای بازی در فیلمفارسیها وسوسه نکرد. پیش خودم قرار گذاشته بودم که بازیگر بمانم، اما پدرم از اینکه این کار را انتخاب کرده بودم احساس شرمندگی نکند و خانوادهام هم مرا طرد نکنند. پس حس کردم میتوانم بمانم و بازیگر خوبی هم باشم.
از چه زمانی بازیگری برایتان به شکل حرفهای شروع شد؟
بعد از بازی در فیلم کلاغ به فرانسه رفتم، یک دوره فشرده بازیگری را پشت سر گذاشتم و سال58 به ایران آمدم. بعد از پیروزی انقلاب انگیزه من برای کار بیشتر شد. در آن سالها من در پی اثبات زن در سینمای ایران بودم. بهنظرم در فیلمهای اولیه سالهای ابتدایی انقلاب زنها خیلی منفعل و در حاشیه بودند. اما با فیلم «راه دوم» این مسیر عوض شد و زن در قصه نقش محوری پیدا کرد.
از بین نقشهایی که بازی کردهاید کدامیک برای خودتان ماندگارتر است؟
شاید انتخاب یک نقش از بین همه نقشها برای بازیگر کار سختی باشد، اما برای من کاملا مشخص است که نقشم در گلهای داوودی را بیشتر از همه دوست دارم. آن زمان وقتی قصه را خواندم خیلی لذت بردم. جالب است بدانید که من در این فیلم برای نخستین بار در نقش مادر بازی میکردم، نقشی که بالاتر از سن واقعیام بود. منتقدان ویژگیهای بازیگری من را در این فیلم تأیید کردند و هنوز هم بهنظرم گلهای داوودی تجربه ارزشمندی بود. البته نقشهای دیگری هم بودهاند که مورد توجه قرار گرفتند؛ مثلا مروارید «ناخدا خورشید» جزو نقشهای خیلی خوبی است که من آن را بازی کردهام. نقشی کوتاه اما تأثیرگذار به شکلی که اگر او را از قصه حذف کنید، فیلم دچار مشکل میشود. من همیشه بهدنبال نقشی هستم که تماشاگر حضورم را حس کند. تا به حال پیش نیامده که از بازی در نقشی پشیمان شوم یا با خودم بگویم کاش فلان نقش را من بازی کرده بودم.
چه شد که تصمیم گرفتید تهران را ترک کنید و ساکن روستا شوید؟
بزرگترین دلیل این بود که من در تهران مستأجر بودم و اجارهخانهها روزبهروز بیشتر میشد. نمیتوانستم خانهای را که دوست داشته باشم بخرم و باید هزینه زیادی برای اجاره میپرداختم. تصمیم گرفتم تهران را ترک کنم اما در عوض بتوانم در خانهای زندگی کنم که مطابق سلیقه خودم باشد. سال 1353 برای بازی در فیلمی به این روستا آمده بودم و از همان روزها اینجا را پسندیدم. از سالها قبل به زندگی در شمال کشور علاقه داشتم اما بالاخره توانستم تصمیمم را عملی کنم. زمین بزرگی در روستایی نزدیک به صومعهسرا خریدم و ساخت خانه را پسرم که مهندس معمار است برعهده گرفت. زندگی در خارج از تهران برای من امتیازات زیادی داشته است. فضای بزرگی در اختیار دارم که میتوانم در آن به کارهای موردعلاقهام مثل پرورش گل و گیاه مشغول شوم. زندگی در طبیعت و سرسبزی آن بسیار دوستداشتنی است و دور شدن از ترافیک همیشگی تهران هم امتیاز بزرگی محسوب میشود.
این دوری بین شما و فعالیتهای هنری فاصله نینداخته؟
راستش را بخواهید من هیچوقت با جریان و فضای هنری قاطی نبودم، جزو هیچ گروه و دستهای نبودم و هنوز هم همان وضعیت را دارم. البته که مثلا در آغاز راه بازیگری پیشنهادهای بیشتری داشتم و به مرور زمان تعداد پیشنهادها بازیگری کمتر شد اما هرگز در عرصه بازیگری خیلی پرکار نبودم. حالا هم هر وقت به من احتیاج باشد، طوری برنامهریزی میشود که من از اینجا به تهران بیایم و در فیلم یا سریال بازی کنم. از 20سال پیش تاکنون همه کارهایم را در حالی بازی کردهام که ساکن اینجا بودم و از این بابت محدودیتی ایجاد نشده است. تنها چیزی که عوض شده این است که حالا قراردادهایم با گذشته فرق کرده. طوری بازی میکنم که 15روز کار کنم و بعد برمیگردم خانه و معمولا این هماهنگی با گروه سازندگان اثر صورت میگیرد.
این کمکاری هنوز هم ادامه دارد؟
فعلا مشغول بازی در کاری نیستم. سال گذشته همینوقتها بود که در سریال «شرایط خاص» مشغول بازی بودم. به همین دلیل هم بهار و تابستان، یعنی 2فصل زیبای باغم را از دست دادم. حالا دیگر اولویت اول من آرامش داشتن در طبیعت و رسیدگی به باغم است.
بعد از تجربه سالها بازیگری، برای بازیگران جوانی که بهتازگی وارد فضای حرفهای شدهاند چه حرفی دارد؟
دوست دارم به آنها بگویم مراقب باشند با نخستین تشویق خودشان را گم نکنند. نباید با رسیدن به نخستین موفقیتها از خود بیخود و مغرور شوند. درحالیکه این تازه اول راه است و باید با این تشویقها برای داشتن پشتکار بیشتر انگیزه پیدا کنند. بازیگر باید از حس خوب موردتوجه قرار گرفتن برای بهتر شدن کار خود بهره ببرد و روزبهروز پیشرفت کند.
در شروع بازیگری شما شرایط برای زنان بازیگر چگونه بود؟
آن زمان سینما وضعیت متفاوتی داشت. من پیش از پیروزی انقلاب در 3 فیلم بازی کردم که همه آنها داستانهایی خانوادگی داشتند.البته من هم با هر فیلمسازی کار نمی کردم و تنها با فیلمسازی که از معتمدان و دوستان قدیمی و خانوادگیمان بود راضی به همکاری شدم و یا در آثاری بازی کردم که کارگردانان آنها مورد قبول ایشان بودند.همیشه در فیلمها با پوشش مناسب و معمول بانوان شریف ایرانی حضور پیدا میکردم چرا که هیچوقت نمیخواستم خودنمایی کنم و لباسهای آنچنانی بپوشم و با آرایشهای زننده تصویری زشت از یک بانوی ایرانی ارائه دهم.
به نظرتان حالا فضای سینما برای فعالیت زنان چه ویژگیهایی دارد؟
متأسفانه امروز هم بعد از گذشت سالها از پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل انفعال بسیاری از مدیران سینمایی و فرهنگی ما دوباره شاهد آن هستیم که در برخی آثار سینمایی از زنان تنها استفاده ابزاری میشود و برخی فیلمسازان و تهیهکنندگان از افرادی به اسم بازیگر استفاده می کنند که هنری از بازیگری به ارث نبردهاند و تنها برای خودنمایی به سینما آمدهاند. البته بخش عمدهای از این مشکلات از سوی همین دست بازیگران است که به این افراد اجازه هرگونه سوءاستفاده ای را می دهند. بازیگران زن نباید اجازه استفاده ابزاری از خود را بدهند و به محض اینکه به این باور می رسند که از آنها استفاده ابزاری میشود باید برای همیشه از سینما کنارهگیری کنند. پیش از انقلاب بیشتر بازیگرانی که تنها چهره زیبایی داشتند در سینما به کار گرفته می شدند و به اینکه هنر و توانایی کار در سینما را دارند یا خیر هیچ توجهی نمیشد. امروز هم وضعیت سینمای کشور به همین سمت در حال حرکت است اما فضا برای کار کردن و هنرنمایی مهیاست؛ هرچند بازیگران زن توانمندی هم در سینما حضور دارند که از حواشی این فضا دور هستند و به هنر خود میپردازند.
به نظر شما برای زنان میانسال نقشهای مناسبی در سینما و تلویزیون نوشته میشود؟
در سال های اخیر در سینما و تلویزیون کمتر فیلم یا سریال خوبی ساخته شده است که بخواهیم دلایل عدم حضور زنان میانسال در آنها را آسیبشناسی کنیم. بیشتر قهرمانهای آثار، جوان هستند و شاید چون در سینما بیشتر مخاطبان جوان اهل فیلم دیدن هستند، تهیه کننده و کارگردان با چنین رویکردی به نویسندگان پیشنهاد نوشتن میدهند.دغدغه بازگشت سرمایه هم بر خیلی از مسائل از جمله فیلمنامه نویسی تاثیرات زیادی داشته است. میشود با برنامهریزی فیلمنامههایی نوشت که شخصیتپردازی قهرمانهای میانسال آن در خط داستانی دراماتیزه شده باشد و این فیلمها مثل برخی از آثار دهه 60 مورد توجه مخاطبان قرار گیرند.
امید به بازگشایی سینمای صومعهسرا
روستایی که معصومی زندگی در آن را انتخاب کرده چند کیلومتری با صومعهسرا فاصله دارد. صومعهسرا سالها پیش سینمایی داشته که حالا متروک و تعطیل به حال خود رها شده است.
معصومی میگوید: «امیدوارم این سینما هرچه زودتر بازسازی و بازگشایی شود تا مردم این منطقه هم بتوانند فیلمهای خوب را روی پرده سینما تماشا کنند». او درباره تجربه روزهای کودکی خود از سینما رفتن میگوید: «در آن روزگار مثل حالا تولیدات زیادی مخصوص کودکان در ایران نشان داده نمیشد اما فیلم محبوبم درآن دوران «علی بابا و چهل دزد بغداد» بود. خانواده من یک خانواده مذهبی بود و بهخاطر همین رابطه ما با سینما خیلی کم بود. ما فقط گاهی با مادرم به سینما میرفتیم. خاطرم هست آن زمان خانهمان نزدیک سینما دیانا (سینما سپیده فعلی) بود. در دوران کودکی روزهای دوشنبه من به اتفاق مادر و 2خواهرم به این سینما که در خیابان انقلاب و نزدیک محل سکونتمان بود و 5دقیقه پیادهروی داشت میرفتیم». او اضافه میکند: « البته همانطور که گفتم خیلی گاه به گاه و کم به سینما میرفتیم. یادم هست یکبار رفته بودیم سینما یک ربع از فیلم نگذشته بود که مادرم دست من و خواهرم را گرفت و از سینما بیرون آورد و گفت این فیلم به درد ما نمیخورد. یکی از فیلمهای آن زمان روی پرده بود که تعریفی نداشت. پدرم خیلی متدین بود؛ اما خیلی مدرن و امروزی فکر میکرد، به همین دلیل مشکلی با سینما رفتن ما نداشت». معصومی میگوید حالا که از تهران دور شده هم تلاش میکند اگر فرصتی دست داد فیلمهای روز سینمای ایران را روی پرده تماشا کند. او میگوید: «فیلمهای خوب زیادی در سالهای اخیر ساخته شده و من بیشتر آنها را دوست داشتهام. یکی از فیلمهایی که برایم اثرگذار بود «لاتاری» است. قصه آن بهنظرم جذاب بود و تازگی داشت».