گریز از واقعیت؛ ابتذالخواهی، مبتذلسازی
فریدون صدیقی:
وقتی تنزلسازی ارزشی اعتباری پیدا کند، خطر را باید جدی گرفت.
خطر جدی این است که ما به مبتذلبینی عادت کنیم و بهتدریج نازلخواه شویم؛ آنگونه که دیگر متوجه حضور پیوسته ابتدال نشویم. چرا؟ چون به طرز تلقی مشترک در داوری آثار رسیدهایم؛ یعنی پسندیدن فیلمهای سطحی و سبکتر از باد که سلیقه دیداری و شنیداری ما را ساختهاند. چرا؟ یعنی ما فراموش کردهایم سینما با فرهنگ و هنر در نسبت است و البته که وجه غالب سینما، سرگرمی است. آیا هر سرگرمی بهناچار بروندادی سطحی و سبک دارد، چون سرگرمی ماهیتی تفننی دارد؟ آیا هر تفنن و تفریحی بدون ارزش افزوده است؟
پاسخها قابل تأمل است.
مشکل آیا در موضوع، محتوا و ساخت فیلمهای سبک و کاهنده برای زمانکشی بینندگان است؟ مشکل آیا پیش از اینها نداشتن رابطه جامعه با سینما، فرهنگ و هنر است؟
روایت سادهتر: آیا وظیفه سینمای سرگرمی، گریز از واقعیت است که انبوه فیلمهای تولیدی، روایتگر لایههای سطحی مناسباتی مضحک است که آن را تولید شادمانی میدانیم ؟با این باور باید بپذیریم که سینما از هماهنگی با واقعیت اجتماعی سر باز میزند چون به هزار و یک دلیل قادر به همگرایی با آن نیست تا فراتر از واقعیت به حقیقت برسد؛ یعنی به کشف هنر سینما نایل آید و شادمانی مردمان مغموم را بهانه نکند. در واقع سینمای ما در وضع اکنون اساسا در مکاشفه حقیقت نیست؛پس به تعالی و به تجلی رسیدن فرهنگ و هنر از این رسانه امیدی نیست. بنابراین پرسش پیشین همچنان قابل تامل است که ما با مشکل موضوع، محتوا و فرم در سینما روبهرو هستیم. چون با موضوعهای غیرموضوع، محتوای تهیتر از هیچ و ساختهایی غریبه با زیباییشناسی سینما پردهها را پر میکنیم. یعنی موضوعها نه تنها برشی از موضوع نیست که برادهای است که به تعمیق و تعلیق نمیرسد. نتیجه چنین رویکردی کاهندگی کارکرد فرهنگی سینما در ساختاری بصری و دراماتیک است. استمرار چنین وضعی به شکلپذیری سطحیسازی و سطحیخواهی در تعامل مخاطب و رسانه می انجامد. به عبارت دیگر رسانه و مخاطب در ناامیدی از ارتقای کیفیت به شکلپذیری ابتذال رسیدهاند تا به هر قیمتی بخندند که یعنی شادمان هستند؛سینما اما نباید تهی، زشت و جلف باشد.