دل نگران شاعران جوان
حیدریان ، شاعر: متاسفانه انجمنها به دورهمی شاعران تبدیل شدهاند و فرصتی برای رشد شاعران جوان در آنجا فراهم نیست
محسن یاوری | کرمانشاه- خبرنگار:
«عباس حیدریان» متولد شهر کرمانشاه و فارغالتحصیل رشته مهندسی عمران است. وی از شاعران خوب و جوان کرمانشاه است که با وجود سابقه نهچندان طولانی در این عرصه اشعارش مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است. گفتوگوی همشهری را با این شاعر کرمانشاهی بخوانید.
چند وقت است شعر میگویید و چه شد که به شعر علاقهمند شدید؟
اگر فقط منظور نوشتن بدون مطالعه باشد، معمولا هر فرد علاقهمندی در دوره نوجوانی و جوانی شروع به نگارش دفتر خاطرات، دلنوشته، شعر یا داستان میکند که اینها را نمیتوان برای فرد شاعر به عنوان سابقه در نظر گرفت. اما اگر منظور سوال شما نوشتههایی باشد که از فیلتر نقد عبور کرده، میشود گفت حدود 2 سال است که جدیتر شعر مینویسم. در مورد بخش دوم سوال باید بگویم که علاقه یکشبه به وجود نمیآید، بلکه درونمان نهفته است و من هم این علاقه را بهصورت نهفته داشتم و هنگامی فهمیدم و آشکار شد که متوجه شدم هنرهای دیگر با همه زیباییشان به اندازه شعر و ادبیات برایم روحنواز نیستند و شاید بتوان گفت دنیای کلمات تنها ایستگاهی است که در آن به آرامشی نسبی میرسم.
تعریفتان از شعر چیست و به نظرتان شعر خوب چه شعری است؟
شعر را غالبا به عنوان اتفاقی تعریف میکنند که در کلمه رخ داده باشد، شاید بتوان گفت هر شاعری تعریف خاص خودش را از شعر دارد، اما برای من هم چنین است. من هم همان اتفاقی را که در کلمه میافتد به صورت حادثهای میبینم که در آن تصاویر با کمک جادوی کلمات به ذهن و ناخودآگاه خواننده ورود میکند و در حالت ایدهآلش برای همیشه ثبت و بایگانی میشود. اما شعر خوب را شعری میدانم که دارای تصاویر بکر، ساختارمند، فرم مناسب و در معنا تاویلپذیر باشد و این تصاویر که فقط مختص به زاویه دید آن شاعر است، باید با ارتباط خوبی به هم متصل باشند. به قول شاعرها با یک نخ نامرئی... و در نهایت شعر خوب همیشه خودش را از شعار، حشو و زیادهگویی جدا میکند.
ترجیحتان شعر کلاسیک است یا آزاد؛ چرا؟
من در هر دو حوزه قلم زدهام، هم شعر آزاد و هم کلاسیک؛ اما انتخاب نهایی من برای نوشتن شعر آزاد خواهد بود زیرا ما در شعر کلاسیک اوزان عروضی و موسیقی شعر به کمک شاعر آمده و حداقل یک ظاهر مقبول و ریتمیک را به خواننده ارائه میدهد. اما در شعر آزاد موسیقی و ارتباط کلمات و تصاویر به صورت درونی بوده و این کار را برای شاعر سخت میکند و شاعر بدون هیچیک از این کمکهای جانبی و فقط با اتکا به کلمه، تصویر و موسیقی درونی شعر میسازد.
نظرتان راجع به شعر استان چیست؟
به صورت کلی میتوان گفت که کرمانشاه پر از شاعران نامی است و خیلی از شعرهای امروز استان پهلو به شعر شعرای نامدار کشور میزنند. این استان پر از ظرفیت است که باید با مهربانی توسط اساتید در مسیر درست قرار بگیرند و این استعدادها شکوفا شوند.
فعالیت انجمنهای ادبی استان را چگونه ارزیابی میکنید؟
خوشبختانه در حال حاضر شهر کرمانشاه پر از انجمنهای ادبی است، اما متاسفانه این انجمنها به دورهمی شاعران تبدیل شدهاند و فرصتی برای رشد شاعران جوان در آنجا فراهم نیست. تاکید میکنم اکثر انجمنهای ادبی شهر خروجی خوبی ندارند، زیرا هدف از تشکیل انجمن فقط شعر خواندن محض نیست و شاعری که شعرش به صورت کارگاهی و بدون حب و بغض مورد نقد قرار نگیرد، مدارج بالای شعر را به چشم نخواهد دید.
از شاعران و کتابهای مورد علاقهتان بگویید.
در شعر کلاسیک از قدمای شعر همیشه رباعیات خیام و غزلیات حافظ روی من تاثیرگذار بوده و از شاعران معاصر هم اشعار کلاسیک مرحوم حسین منزوی را دوست دارم. اما در شعر منثور(آزاد) مثل اکثر شاعران این سبک از اشعار احمد شاملو که به وجود آورنده شعر منثور(آزاد) است، لذت میبرم. همچنین 2 کتاب آخر فروغ فرخزاد وصفناپذیر است و از شاعران معاصرتر به شعرهای مرحوم غلامرضا بروسان علاقه دارم. در استان هم شنیدن و خواندن اشعار اشکان پناهی و محمدصابر شریفی که حق استادی بر گردنم دارند برایم لذتبخش و آموزنده است.
پیشنهادتان به دوستان تازهکار در حوزه شعر و ادبیات چیست؟
نوشتن، مطالعه و نترسیدن از سرخوردگی حاصل از نقد شدن.
جایگاه شعر ایران را در 10 سال آینده چگونه پیشبینی میکنید و آیا میتواند معرف ادبیات ایران به جهان باشد؟
جواب این سوال خیلی سخت است، چون در رسیدن به یک جایگاه بالا تنها یک عامل تاثیرگذار نیست. علاوه بر اینکه شاعران ما باید با شاعران روز دنیا در ارتباط باشند، نباید از نقش ترجمه در ادبیات کشور ارائه دهنده اثر هم غافل شد. همچنین حمایت نهادهای ذیربط هنر و ادبیات در ترویج آثار خوب شاعران ایرانی برای آنسوی مرزها بسیار مهم است. از همه اینها گذشته خود شاعر هم باید تفکر سیریناپذیری داشته باشد و به کم قانع نباشد.
شعری از «عباس حیدریان»
به گلولهای فکر کن
که لحظه شلیک پشیمان باشد
به شیون،
که از سوختگیِ صورت فراری است
و زنی بر باروت تنش نشسته
اگر دستهایش را تکان بدهد
نیمی از حرفهایمان
در تاریکی رها میشوند
جنگل نیمی از درختانش را
فراموش خواهد کرد
و باد سایه صفر را
روی تمام عقربه خواهد کشید
ما، آنقدر آواز بخوانیم
تا لکههای بلوط
از لباسهایمان پاک شود
زنی که زبان گلوله را میفهمد
ترجمهای از کوهستان است
با هر شلیک،
یکی از لبهایش در پژواک سنگی
خاموش میشود..