• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
دو شنبه 3 تیر 1398
کد مطلب : 61583
+
-

دختر رالی‌باز راننده باند سرقت شد

دختر رالی‌باز راننده باند سرقت شد


دختر رالی‌باز وقتی معتاد به شیشه شد، زندگی‌اش را باخت و سر از دنیای سارقان درآورد. او با همدستی 2جوان به خانه‌ها دستبرد می‌زد و با استفاده از تبحرش در رانندگی حتی توانست در چند مرحله از دست پلیس فرار کند، اما درنهایت او و همدستانش با هوشیاری یکی از مالباخته‌ها گیر افتادند. به‌گزارش همشهری، از چند وقت پیش مأموران پلیس پایتخت در جریان سرقت‌های سریالی از خانه‌ها در شمال و شرق پایتخت قرار گرفتند. از همان زمان تحقیقات برای شناسایی سارقان شروع و در بررسی‌های اولیه معلوم شد که سارقان هنگام ظهر یا در تاریکی شب با تخریب در وارد خانه‌ها شده و دست به سرقت پول، طلا و اموال قیمتی مانند تبلت، ‌دوربین، موبایل و... می‌زنند. درحالی‌که جست‌وجو برای شناسایی سارقان ادامه داشت، مدتی بعد یکی از مالباخته‌ها سرنخی پیش روی تیم تحقیق قرار داد که همین سرنخ منجر به شناسایی و بازداشت 3سارق شد.او به‌صورت اتفاقی در یکی از کانال‌های تلگرامی، آگهی فروش تبلتی را دید که متعلق به‌خودش بود و دزدان آن را از خانه او به سرقت برده بودند. همین کافی بود که مالباخته راهی اداره پلیس شود و مأموران را در جریان ماجرا قرار دهد. با سرنخی که او در اختیار مأموران قرار داد، آنها موفق شدند اعضای باند سرقت از خانه‌ها را که 2 پسر جوان و دختری 27ساله بودند، دستگیر کنند. سارقان در بازجویی‌ها به سرقت‌های سریالی اقرار و انگیزه‌شان را تأمین پول خرید شیشه عنوان کردند. با اعترافات این باند تحقیقات درباره سرقت‌هایی که آنها مرتکب شده‌اند ادامه دارد.


سهم من فقط شیشه بود
پرونده اعضای این باند برای رسیدگی بیشتر به شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت ارجاع شد و روز گذشته دختر جوان (یکی از اعضای باند) به دادسرا انتقال یافت و در بازجویی‌ها مدعی شد که در این باند نقش راننده را به‌عهده داشته است. او مدعی است که راننده حرفه‌ای است و در مسابقات رالی هم شرکت کرده و به همین دلیل راننده باند سرقت بوده است. گفت‌وگو با او را بخوانید.

فقط به‌خاطر دست‌فرمانت تبدیل شدی به سارق؟
نه. دلیل اصلی‌اش اعتیادم به شیشه است. از طرفی چون دست فرمانم عالی بود و همیشه در کورس‌های خیابانی برنده بودم، حمید از من خواست با آنها همکاری کنم.
با حمید چطور آشنا شدی؟
در یک مهمانی.
دلیل اعتیادت هم او بود؟
نه. 6 سال پیش پسری به نام سامان باعث شد تا در دام شیشه گرفتار شوم. زندگی‌ام را تباه کرد و من هرگز او را نمی‌بخشم.
با او هم در مهمانی آشنا شدی؟
با سامان در فضای مجازی آشنا شدم. قرارمان ازدواج بود. عاشقش بودم و او هم وانمود می‌کرد که عاشقم است، اما بعد فهمیدم که همه حرف‌هایش دروغ بوده است. مرا به مهمانی می‌برد و مجبورم می‌کرد با او شیشه بکشم. به‌خودم آمدم دیدم معتاد  شده‌ام و بعد مرا ترک کرد و رفت.
خانواده‌ات از این ماجرا خبر داشتند؟
آنها که فهمیدند معتاد شده‌ام، کمکم کردند که ترک کنم، اما نتوانستم. پدرم بازاری است و وضع مالی خوبی دارد. آنقدر به کارهای من ایراد گرفتند که تصمیم گرفتم تنها زندگی کنم. از خانه رفتم و تنها زندگی می‌کردم تا اینکه در یک مهمانی که پاتوق شیشه‌ای‌ها بود با حمید آشنا شدم. او، هم گل می‌کشید و هم شیشه. پدرش پولدار بود و مشکل مالی نداشت. پس از آشنایی با حمید، رفته‌رفته از او خوشم آمد و بعد با هم تصمیم گرفتیم مواد را ترک کنیم. با هم به شمال کشور رفتیم و در یک کمپ بستری شدیم اما کمی بعد وقتی به تهران برگشتیم باز به مهمانی رفتیم و شیشه کشیدیم. انگار توبه گرگ مرگ است. حداقل برای من که اینطور بود.
چطور تصمیم به سرقت گرفتید؟
یک روز از حمید شنیدم که با دوستش نقشه سرقت کشیده است. چون پدر حمید طردش کرده بود و دیگر به او پول نمی‌داد. او برای تامین هزینه شیشه نیاز به پول داشت. به این ترتیب با دوستش رضا باند سرقت تشکیل دادند که خانه‌ها را خالی کنند. وقتی از من خواست همراهشان بروم قبول کردم. چون وعده داد هربار که با آنها بروم به من مواد می‌دهد. می‌گفت به‌خاطر دست‌فرمان خوبم می‌توانم کمکشان کنم. من رالی‌باز بودم. نوجوان که بودم در کلاس‌های رانندگی پیشرفته شرکت کرده بودم و همیشه در مسابقات سرعت برنده می‌شدم. وقتی قبول کردم که همدستشان شوم، سرقت‌هایمان شروع شد.
از شگرد سرقت‌هایتان بگو.
من داخل ماشین بودم، ‌پشت فرمان. حمید و دوستش رضا وارد خانه‌ها می‌شدند و فقط اموال قیمتی را که سبک و حملشان راحت بود سرقت می‌کردند. سهم من از هر سرقت مقداری شیشه بود برای مصرف روزانه‌ام. البته خودم خواسته بودم. به حمید گفته بودم فقط به من مواد بده، چون پول نمی‌خواهم. بعد از چند سرقت، حمید برای فروش اموال مسروقه کانال تلگرامی زد و هر چقدر از فروش اموال درمی‌آورد شیشه می‌خرید و تقسیم می‌کردیم.
دست‌فرمانت در سرقت‌ها به دردت خورد؟
یک‌بار صاحبخانه سربزنگاه رسید و همسایه‌ها را خبر کرد. من هم به محض اینکه حمید و رضا سوار شدند فرار کردم و هیچ‌کس نتوانست به گرد ما برسد. چندبار هم وقتی پشت فرمان بودیم پلیس به ما مشکوک شد و باز هم توانستم با تبحری که در رانندگی داشتم از دست پلیس فرار کنم اما درنهایت گیر افتادیم.
چند سرقت انجام دادید؟
من شیشه‌ای‌ام و اصلا حافظه خوبی ندارم. نمی‌دانم چند سرقت انجام دادیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید