میخواستم ببوسمات، باران گرفت
نمایشنامه متنی است که بر پایه آن نمایشی روی صحنه میرود. با این حال سیر روایی آن موجب میشود برای بسیاری، خواندن آن جذاب باشد. «میخواستم ببوسماَت، باران گرفت» با حجم نسبتا کم در 112 صفحه حاوی 4 متن نمایشی است. طوعه، پسر، مسلم، عبیدالله، مهران و هانی شخصیتهای نمایشنامه نخستند؛ روایتی دیگر از آنچه بر مسلم بنعقیل گذشت. پایان روایت را از زبان مسلم میشنویم: «هست شب یک شب دم کرده و خاک / رنگ باخته است/ باد نوباوهی ابر از سرکوه سوی ما تاخته است/ هست شب همچو ورمکرده تنی گرم دراستاده هوا/ هم از این روست نمیبیند اگر گم شدهای راهش را/با دل سوخته من ماند/ به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب/ هست شب، آری شب!» نمایشنامه دوم مجموعه با نجیب، پیک و حمیرا روایت میشود. آن هم در شب، تاریکی و گرگی دور و شغالانی که بیداد میکنند. «بوسیدناَت و مرگ» بیشتر مواجهه حمیرا و نجیب است و پیک حضور کوتاهی در آن دارد. 2نمایشنامه بعدی مجموعه نیز فضای 2 مجموعه نخست را تداعی میکنند. مجموعه نمایشنامه «میخواستم ببوسماَت، باران گرفت» نوشته میلاد اکبرنژاد است. نشر نیستان این کتاب را به قیمت 15 هزار تومان روانه بازار کتاب کرده است.