• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
دو شنبه 20 خرداد 1398
کد مطلب : 58379
+
-

دیدن روح

فراواقعیت
دیدن روح

محمدهاشم اکبریانی ـ روزنامه‌نگار

ما انسان‌ها هر یک حال و هوای خاص خود را داریم اما در این میان بعضی‌ها دنیای عجیبی دارند. در همسایگی ما یکی بود که می‌گفت انسان‌ها را نه در قالب جسم، که به صورت روح می‌بیند. حرفش هم پربیراه نبود. استدلال می‌کرد اگر آدم‌ها آمیخته‌ای از روح و جسم هستند، طبیعی است همان‌طور که خیلی چشم‌ها فقط جسم را می‌بینند، بی‌شک چشم‌هایی هم هستند که فقط روح ببینند!
دیدن روح آدمی، همسایه‌ ما را به کارهای عجیبی وامی‌داشت. مثلا سنگی برمی‌داشت و می‌گفت این سنگ، مربوط به مغز یک آدم است که هزاران سال قبل مرده و تبدیل به فسیل شده. گاهی هم قلب خودش را از سینه در‌می‌آورد و برای یکی دو روز از درخت آویزان می‌کرد و حرفش هم این بود «نسیم یار حافظ به قلبم که می‌خورد، لذت می‌برم».
یک روز صبح که از خواب بیدار شدم و به کوچه رفتم، با صحنه عجیبی روبه‌رو شدم. همسایه‌مان به دو پلک‌اش قفل‌زده ‌و آنها را بسته بود. عجیب بود که بدون هیچ مشکلی هم راه می‌رفت. قفل چنان ساخته شده بود که اجازه نمی‌داد پلک‌ها کوچک‌ترین حرکتی بکنند و همچنان بسته بمانند. رفتم جلو و پرسیدم «همسایه، چرا چشم‌هایت را قفل زدی؟» جوابش این بود «دیشب خواب دیدم از این پس دیگر روح آدم‌ها را نمی‌بینم و فقط چشم‌شان در چشمم ظاهر می‌شود. من هم که از دیدن جسم انسان‌ها وحشت داشتم، چشم‌هایم را قفل زدم. خوشبختانه روحی که با هم دوست بودیم، کنارم مانده و هرجا بخواهم مرا می‌بَرد.» جمله آخرش هم قشنگ بود «باید قدر روح آدم‌ها را دانست.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید