در ستایش شهروندپروری
نیکنام ببری/ کارشناس اجتماعی
تداوم و عمقیافتن بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در کشور، این پرسش را پیش روی نخبگان دانشگاهی مطرح میکند که دلایل و چرایی بحرانها در کجاست. از منظری ریشه و بستر اصلی چالشها در کشور اعم از بحرانهای زیستمحیطی، تورم، بیکاری، شکاف طبقاتی و فساد کدامند. برای پاسخ به این دست از پرسشها ناگزیر به تامل در تجربههای توسعهیافتگی و مسیر پیشرفت کشورها هستیم. برخلاف آنچه عموما در رسانهها و در کتابهای دانشگاهی مطرح میشود که پیششرط توسعهیافتگی در اقتصاد و صنعتیشدن است، باید گفت که شرط اصلی توسعه در حوزه آموزش و پژوهش است. توسعه قبل از هر چیز تفکر و باور توسعه میخواهد و این باور و اندیشه از رهگذر آموزش و ساختارسازی اصولی صورت میگیرد. هر طرز تفکری، خروجی خاص خود را دارد. نباید تصور کرد که تفکر توسعه لزوما و انحصارا در نیویورک یا در لندن قرار دارد. تجربه بشری چراغ راهنماست.
شاید این سؤال برای ما مطرح باشد که چرا 27کشور اروپایی دور یک میز مینشینند و به بحث و تبادل آرا میپردازند. مهمتر از همه اینکه همه رهبران این کشورها مثل هم فکر میکنند و تصمیمگیری میکنند. دلیل این مسئله به آموزش حاکم بر جامعه اروپایی برمیگردد. فکر مشترک اروپایی به عمل و هنجار مشترک انجامیده است. حال این مسئله را درنظر بگیریم که در منطقه خاورمیانه تفکرات چقدر به هم نزدیک است. حتی در بین نخبگان این منطقه نیز هیچ مخرج مشترک فکری دیده نمیشود.
هرکس در جزیره و دنیای مخصوص خود قرار دارد، اما در کشورهای پیشرفته مثل ژاپن و آلمان فکرها خیلی به هم نزدیک است. اگر امروز ژاپن، ژاپن توسعهیافته شده، بهخاطر این است که اکثریت در این کشور عقلانی فکر و عمل میکنند. اینجاست که معمای رابطه مسالمتآمیز کشورهای شرق آسیا با قدرتهای بزرگ غربی مشخص میشود. منطقها به هم نزدیک است. بنای فکری غربی برمبنای منطق و ثبات است. قدرتهای غربی برپایه رقم، آمار و اطلاعات دقیق و حسابشده عمل میکنند. بر همین اساس، سران کشورهای شرق آسیا، مبنای کارشان بر توازن و انعطاف استوار است. دگرپذیر هستند و دیگران را طرد کامل نمیکنند.
این در حالی است که مقامات کشورهای خاورمیانه نگاه و ایدئولوژیشان براساس عدالت، حقمحوری است. برای همین است که رابطه کشورهای خاورمیانه بهخصوص حوزه عربی خلیجفارس با قدرتهایی مثل آمریکا و اروپا نه براساس برد - برد، بلکه بر پایه پیرو و حامی است. این کشورها بیشتر دنبالهرو قدرتهای بزرگ هستند. در برابر، کشورهای شرق آسیا محل سرمایهگذاریهای مشترک است و رابطه کاملا پایاپای است. شهروندان شرق آسیا یاد گرفتهاند که در جهت منافع ملیشان گام بردارند و تامین منافع فردیشان در گرو ارتقای ثروت ملی کشورشان است.
از سوی دیگر، میزان تعهد و عشق به خدمت در میان شرق آسیاییها برای وطنشان بهمراتب قویتر و سازمانیافتهتر از کشورهای منطقه خاورمیانه است. اینجاست که آموزش و نوع تعلیمی که شهروندان ژاپنی در مدرسه و دانشگاه دیدهاند، معنا و مفهوم پیدا میکند. بیدلیل نیست که وقتی موج پناهندگان سوری روانه قاره سبز شد، دولت آلمان در ابتکاری جالب و نگاه فرصتطلبانه، آغوش خود را به روی یک میلیون سوری باز کرد.
دولت آلمان با برنامهریزی هوشمندانه و تدریجی سعی کرد این حجم عظیم پناهنده را در جامعه 80میلیونی خود حل کند. برای همین، 4سال دوره آموزش برای جمعیتی حدود یک میلیون درنظر گرفته شد. طی این 4سال، اول زبان آلمانی به پناهندگان آموزش داده شد و بهتدریج سراغ مسائل فرهنگ، آداب و رسوم آلمانی رفتند. این نوع تفکر در دولت آلمان نشان از این دارد که سیستم هوشمند است و اجازه نمیدهد فرد بدون مقدمه و یکدفعه وارد جامعه و سیاست شود.
برای دولت آلمان مهم است افرادی که وارد کشورشان شده و قرار بر زندگی آنها در این سرزمین است، باید این افراد را پذیرفت و از ظرفیتهای بالقوه آنان در جهت رشد و توسعه کمک گرفت. از سوی دیگر، مهاجران هم با ملاحظه محیط و واقعیتها متوجه این هستند که دیگر تنها خودشان نیستند و درون یک مجموعه کل هستند و مهم منافع کلی جامعهای است که در آن قرار گرفتهاند. اساسا با داشتن چنین رویکردی منافع خودشان هم تامین میشود. این نوع نگاه یک حس همبستگی میان جامعه پناهنده با میزبان ایجاد میکند. در سایه آموزش درست است که در جوامع پیشرفته، هنگامی که کالایی گران میشود، تقاضا نسبت به آن کالا کمتر میشود و منطق خودتنظیمی بازار، تعادل را دوباره به بازار برمیگرداند. اما انگار منطق اقتصادی در جامعه خودمان کاربرد ندارد.
صفکشیهای طولانی برای خرید دلار و مسکوکات نشان از ضعف فرهنگ خرید و مصرف در کشور دارد. در صورت ارائه آموزشهای لازم و تربیت شهروندی مدنی، خیل عظیمی از مشکلات در جامعه اتوماتیکوار حلوفصل میشود. شوربختانه در جامعه به جای بهادادن به عمق و محتوا به ظاهر کار اهمیت میدهیم. مدرکگرایی و تلاش برای دکترشدن از همین روحیه نشأت میگیرد. گاندی مرد بزرگ هندی میگوید که ظاهر، تهی است و تهیبودن در ظاهر است. نباید این حجم از ظاهرگرایی در جامعه ترویج داده شود. وقتی دستگاههای دولتی مبنای پرداختی به کارکنانش را براساس مدرک قرار میدهد، خود این امر به مدرکگرایی به جای حرفهایگرایی در بدنه اجرایی سیستم میانجامد. باید توجه داشت که راه توسعه و پیشرفت در عمل و بهرهگیری از تجارب است. مقالات و نوشتهای ارزشمند است که اثر تولیدی داشته و منبعی برای جهش علمی باشد. مقالات نوشته شده در کشور در بهترین حالت جمعآوری اثر دیگران است. از اینرو ضروری است که آموزشدهی و تربیتمحوری، اساس برنامهریزیها در کشور شود و بهجای مدرکگرایی، تجربهگرایی و عملگرایی محور ترفیعها و درجات باشد.