چالش زبان در استانهای دوزبانه
آموزش و پرورش هدف طرح بسندگی زبان فارسی را رفع چالش برای کودکان مناطق دوزبانه میداند، اما این طرح مورد انتقاد مسئولان و کارشناسان استانهای دوزبانه است
هادی پناهی/ ارومیه-خبرنگار
وزارت آموزش و پرورش در دوره «سید محمد بطحایی» فراز و نشیبهای زیادی داشته است. موضوعاتی مانند کتابهای کمکدرسی و آموزش زبان فارسی فقط بخشی از موضوعاتی است که وزرات آموزش و پرورش با آن درگیر بوده است، اما آموزش به کودکان دوزبانه بزرگترین و مهمترین چالش به شمار میرود. طرح «بسندگی فارسی» یکی از مباحثی است که بهتازگی از سوی «رضوان حکیمزاده» معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، مطرح شده و واکنشهای زیادی در استانهای دوزبانه مثل آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، کردستان و کرمانشاه ایجاد کرده است.
برچسب اشتباه دیرآموز
معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش با تاکید بر اینکه طرح بسندگی زبان فارسی به هیچ وجه به معنای مقابله با زبان مادری نیست، میگوید: تلاش بر این است تا نوآموزان مناطق دوزبانه مهارتهای ارتباطی و زبان فارسی را فرابگیرند تا برچسب دیرآموز به آنها زده نشود.
رضوان حکیمزاده میافزاید: پیشنهاد اجرای طرح بسندگی و بررسی میزان آمادگی زبان فارسی نوآموزان با این هدف ارائه شده است که به دلیل آشنا نبودن آنها با این زبان، برچسب دیرآموز به آنها زده نشود.
در این مورد یک برنامه جبرانی برای نوآموزانی که زبان فارسی را بلد نیستند، برگزار میشود تا وقتی به کلاس اول میروند، حرف معلم را متوجه شوند و مفاهیم کتاب درسی را درک کنند.
وی تاکید میکند: هدف اصلی، رفع چالش برای کودکان مناطق دوزبانه است. بسیاری از این نوآموزان زمانی که در طرح سنجش، امتحان پسمیدهند به دلیل آشنا نبودن با زبان فارسی نمیتوانند از عهده سوالات برآیند و به این افراد به اشتباه برچسب دیرآموز زده میشود. در واقع بعد از ورود به مدرسه مشخص میشود این گروه از نوآموزان مشکل هوشی ندارند و فقط به دلیل اینکه زبان فارسی را متوجه نمیشدهاند برچسب دیرآموز خوردهاند.
طرح بسندگی؛ ظلم به کودکان
گرچه حکیمزاده جزئیات بیشتری از طرح بسندگی زبان فارسی را اعلام نکرد، سخنان وی مبنی بر گرفتن آزمونی برای غربالگری بر مبنای زبان فارسی موجب اعتراض اقوام شده است و آنها این سخنان معاون وزیر را در تضاد با وعدههای انتخاباتی حسن روحانی دانستهاند.
یک معلم بازنشسته و کارشناس آموزشی به همشهری میگوید: آشنا نبودن کودکان دوزبانه با زبان فارسی و به دنبال آن، درک ناقص کتب درسی از سوی آنان معضلی است که سالهاست گریبانگیر نظام آموزشی کشور ماست، اما حل این مساله با کوتاه کردن دوران کودکی و یا غربالگری آنان کار نادرست و بیهودهای است.
محمد علیزاده میافزاید: افزایش دوره پیشدبستانی به 2 سال یعنی کوتاه کردن مدت زمان حضور کودک در جمع خانواده. کودک از سن 3-4 سالگی شروع به شناخت جهان اطراف خود و یادگیری واژگان و لغات برای توصیف محیط میکند و میتوان گفت این سن آغاز دوره تفکر وی است.
به گفته وی، بر مبنای طرح جدید، کودک مجبور میشود در مرحله اول زندگی خود شناخت و تفکر را بدون آنکه کامل کند طی کند و به محیط مدرسه پا بگذارد که این مساله میتواند تبعات ناگواری از نظر روانشناختی و جامعهشناسی داشته باشد. به طور کلی، این طرح ظلم مضاعف در حق کودکان است، زیرا افزایش دامنه واژگان کودک به مفهوم حفظ و به یاد سپردن چند واژه ساده نیست، بلکه یادگیری روند زندگی در قالب کلمات است.
شاید فردی روزی هزاران کلمه برای اولین بار بشنود، اما فقط آنهایی ملکه ذهن او خواهند شد که در قالب یک فرایند کنشها و واکنشها صورت گرفته باشد. یک کودک اسامی، جملهها و کلمههای اولیه زندگی خود را در قالب بازیها یا در جمع خانواده و در کنار پدر و مادر خود یاد میگیرد. دور کردن وی از آن مجموعه و انتقال به محیطی آموزشی با اشخاص و زبانی ناآشنا اقدامی جز گرفتن کودکی از کودکانمان نیست و نتیجه آن اختلال در سیر رشد اجتماعی - روانی کودک است.
این کارشناس با اشاره به جایگزینهای مناسب برای این طرح بیان میکند: در گذشته یکی از همکاران ترکزبان ما به مدرسه یک روستای کردنشین اعزام شده بود و از آمار زیاد ترک تحصیل سخن میگفت. البته نتیجه اگر غیر از این باشد باید تعجب کرد، زیرا معلمی آذریزبان، کتابهای درسی فارسی را به کودکان کرد آموزش میداد.
واضح است که خروجی این فرایند ترک تحصیل کودکان خواهد بود. آموزش و پرورش باید این 3 ضلع آموزش و دیالوگها را به هم نزدیک کند، نه اینکه یکی را به نفع دیگری حذف کند. باید معلم و دانشآموز زبان مشترک (یعنی نحوه تفکر مشترک) داشته باشند و نظام آموزش نیز با واژگان مشترک بینزبانی آغاز شود.
به نظر میرسد هدف آموزش و پرورش نه آموزش و تربیت کودکان، بلکه صرفا یاد دادن زبان فارسی به کودکان است.
شاید زود باشد درباره سرنوشت بسندگی فارسی بتوان سخن گفت، اما از سوی مخاطبان این طرح، یعنی قومیتهای غیرفارسیزبان، با نگاه بدبینانه مواجه شده که نشان از ایرادهای ساختاری و اجتماعی آن دارد. حال باید دید آموزش و پرورش اقدامی برای اصلاح یا تغییر آن خواهد کرد یا نه.
اعتراض به طرح جدید
نماینده تبریز و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی میگوید: مطرح کردن آزمون «بسندگی زبان فارسی» به عنوان شاخص سنجش توانمندیهای نوآموزان در مناطق قومیتی بیمعناست و طراحان آن میخواهند بر عیبها و مشکلات بزرگتر سرپوش بگذارند. محمداسماعیل سعیدی میافزاید: هوش و ذکاوت هر فردی که این موضوع بیاهمیت را مطرح کرده است، مشکل دارد. هر کس این را گفته حرف غلطی زده است، زیرا بسندگی زبان فارسی هیچ ارتباطی با توانمندیهای افراد ندارد.
طرح غیرکارشناسی
طرح بسندگی زبان فارسی در استانهای کردنشین هم اعتراضهایی را برانگیخت به طوری که کارشناسان، مسئولان و نمایندگان این استان هم در انتقاد به این طرح صحبت کردند. جلیل آهنگرنژاد، شاعر، نویسنده و روزنامهنگار کرد اهل کرمانشاه درباره طرح بسندگی زبان فارسی در توییتی نوشته است: طرح غیرکارشناسانه بسندگی زبان فارسی بیاعتنایی به زبان مادری در این کهن بوم و بر است. از دغدغهمندان درخواست میکنم طراحان این کار را آگاه کنند.
نابودی زبانهای مادری
سید هادی بهادری، نماینده ارومیه، طرح بسندگی زبان فارسی را به مفهوم نابودی زبانهای مادری در کشور میداند و با اعلام اینکه این موضوع خلاف قانون اساسی است، میگوید: ایران به مفهوم زبان فارسی نیست و مردم کشورمان با زبانهای متعدد تکلم میکنند و همگی آنها طبق قانون قابل احترام هستند. طبیعی است گروهی از مردم زبان مادری غیرفارسی دارند و قطعا زبان فارسی را در مدرسه یاد خواهند گرفت. لذا مجاب کردن خانوادهها برای آموزش زبان فارسی به کودکان از ۳- ۴ سالگی هیچ تناسبی با عقل و قانون ندارد.