• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
شنبه 18 خرداد 1398
کد مطلب : 57841
+
-

همسفری 2 درویش

قصه‌های کهن
همسفری 2 درویش


2 درویش خراسانی ملازِم صحبتِ یکدیگر [ پیوسته در مصاحبت و همراهی یکدیگر] سفر کردندی، یکی ضعیف بود که هر بدوشب[هر دو شب یکبار ] افطار کردی و دیگری قوی که روزی سه بار خوردی. اتفاقاً بر در شهری [دروازه شهری ]  به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را در خانه‌ای کردند و در به گل برآوردند. بعد از 2 هفته معلوم شد که بی‌گناهند. در را گشادند، قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده. مردم درین عجب ماندند.  حکیمی گفت: خلافِ این عجب بودی، آن یکی بسیارخوار بوده است، طاقتِ بینوایی نیاورد و به سختی هلاک شد. وین دیگر خویشتندار بوده است، لاجرم برعادت خویش صبر کرد و به سلامت ماند.

چو کم خوردن طبیعت شد کسی را  / چو سختی پیشش آید، سهل گیرد
وگر تن‌پرور است اندر فراخی  /  چو تنگی بیند، از سختی بمیرد

گلستان سعدی

 

این خبر را به اشتراک بگذارید