در جستوجوی رسمی
فرزام شیرزادی ـ نویسنده و روزنامهنگار
روزی که آقای «زیگلری» تصمیم گرفت به تنهاییهایش پایان دهد و ازدواج کند، فقط به یک چیز فکر میکرد؛ «رسمی». زیگلری دربهدر کوچه و خیابان بود و بیستوسهجا خواستگاری رفت تا موفق شود در سیوهفت سالگی، رسمی خوشآتیهای انتخاب کند و برای همیشه ـ لابد تا لحظه مرگ ـ به خلوتهایش خاتمه دهد. زیگلری که علاقه زیادی به یادگیری زبانهای مختلف داشت، در کنار سالها کار کردن در ادارهاش، جز انگلیسی و فرانسه، روسی هم یاد گرفته بود و شعرهای «مایاکوفسکی» و چند شاعر دیگر را بریده بریده، زیر لب به روسی زمزمه میکرد. زیگلری 17سال در ادارهای نهچندان مهم کار کرده بود؛ اداره برنامهریزیهای خاص. در ادارهشان نه از برنامه خبر بود و نه کار خاص. سالهای اول کار ـ تا 5سالـ قرارداد 90روزه با او بستند. بعد از 7سال شد ششماهه و یک سال بود که برای 9ماه با او قرارداد بستند. هر چه تلاش کرده بود قرارداد ثابت با او ببندند، فایده نداشت. کمکم ناامید شد و به مرور زمان و سپریشدن سالهای سخت و قناعت پیشهکردن بهنظرش آمد جای ادامه تحصیل و کارشناسی ارشد گرفتن و چند زبان خارجی آموختن، باید نگهبان ادارهشان میشد. نگهبانهای ادارهای که زیگلری در آنجا کار میکرد، 24ساعت نگهبانی میدادند و 48ساعت در اختیار خودشان بودند. از آنجا که اداره مال و منال ویژهای نداشت و اموال به مشتی میز و صندلی و کاغذ باطله ختم میشد، نگهبانها عملا نگهبانی نمیدادند. ثبت ساعت ورود و خروج پرسنل هم روی دوش دستگاه دیجیتال جلو در بود و نگهبانها هفتهای 4روز آزاد و رها بودند؛ درست مثل استادان برخی دانشگاهها که عضو هیأت علمیاند فراغت داشتند. زیگلری عمیقا آرزو داشت نگهبان باشد. نگهبانها قرارداد رسمی داشتند. سر سال تن و بدنشان نمیلرزید که باهاشان قرارداد نبندند. جمع حقوق و مزایاشان از زیگلری بیشتر بود. بیمه تکمیلی داشتند و از همه مهمتر چنان فراغت داشتند که اگر زیگلری فرصت آنها را داشت، بعید نبود تابهحال به نیمچه فیلسوفی مغموم با اندیشههای انعطافپذیر تبدیل شده بود. اما چنین نشد و زیگلری که نتوانسته بود نگهبان شود، وقتی تصمیم گرفت به تنهاییهایش پایان دهد و ازدواج کند، فقط به یک چیز فکر میکرد: «رسمی». زیگلری دربهدر دنبال شریک زندگیای بود که کارمند رسمی باشد. رسمی از نظر زیگلری یعنی تضمین آینده؛ یعنی اگر بچهدار شدند و یکباره رئیس ادارهشان هوس کرد بنا به هر دلیلی زیگلری را اخراج کند، کف خیابان نمانند و خانوادهشان از فلاکتهای اقتصادی ـ معیشتی از هم نپاشد. شرط زیگلری برای ازدواج فقط «رسمی»بودن بود.