پاسخی کوتاه به یک پرسش بلند؛ آیا اشعار کهن دیگر در موسیقی ایران طرفدار ندارد؟
مواجهه مولانا و راک، حافظ و متال
سمیه قاضیزاده؛ منتقد و پژوهشگر موسیقی
در داستان مرگ اسب خسروپرویز نقل شده است هنگامی که اسب سیاهرنگ خسرو پرویز که شبدیز نام داشت، میمیرد، هیچکس شهامت بردن خبر مرگ او را برای خسرو پرویز نداشته است چون خسروپرویز اعلام کرده بود هر کس خبر مرگ شبدیز که بیمار شده بود را برایش بیاورد دستور قتل او را خواهد داد. درباریان به نزد باربد میروند و از او میخواهند که با استفاده از شعر و موسیقی این خبر را به خسروپرویز بدهد. باربد در حضور شاه با نواختن موسیقی و همراه با خواندن شعری که به این منظور سروده بود بدون آنکه حرفی از مرگ شبدیز زده باشد خسروپرویز رامتوجه مرگ او میکند و خسروپرویز خود با تعجب سؤال میکند:«آیا شبدیز مرده است؟» و درباریان به او میگویند این خبر واقعیت دارد و خود شاه آن را اعلام کرده است.
پیوند شعر کهن و موسیقی در ایران نیازی به ذکر نمونه ندارد چون آنچنان درهم تنیدهشده که جای جای تاریخ خود گواهی این ادعاست؛ از باربد تا حافظ، از مولانا تا عطار. وجود آنها گره خورده به جان موسیقی و آواز ایرانی؛ بهویژه اینکه در درون شعر ایرانی چنان موسیقیای از دیرباز تاکنون نهفته است که کمتر پیش میآید که اهالی موسیقی کلامی بهتر از شعر کهن فارسی برای قطعاتشان پیدا کنند.
مرحوم روحالله خالقی در کتاب «نظری به موسیقی» اینطور مینویسد: «بشر از قدیم به خوبی متوجه بوده که ھر گاه این دو هنر با هم آمیخته شود اثرش بیشتر خواهد شد و شاعرانی که از دورههای قدیم موسیقی میدانسته و اشعار خود را با نغمات و الحان توأم میکردهاند بیشتر در دل شنوندگان تأثیرداشتهاند. در کشور ما نیز همیشه شعر و موسیقی دوش به دوش یکدیگر داده و هیچگاه از هم جدا نشدهاند. حتی امروز هم عموم مردم از ساز و آواز به شرطی لذت میبرند که با هم توأم باشند. اینک چون نظر به تاریخ افکنیم میبینیم که از دیر زمان این دو هنر با هم آمیخته شده و موسیقیدان حقیقی اغلب به کسی گفته میشد که این دو هنر را دارا بود. باربد موسیقیدان دوره ساسانی شاعر بوده و اشعاری را که میساخته با آهنگ نغماتی که خود درست میکرده میخوانده است؛ اشعاری که به نام فهلویات از دورههای قدیم نام برده شده همان ابیاتی بوده که آهنگ موسیقی داشته است. سرودهای مذهبی زرتشت اغلب احتمال یک نوع شعری بوده که لحن مخصوصی داشته و خوانده میشده».
اما پرسش اصلی اینجاست که آیا هنوز هم اشعار کهن فارسی، در میان اهالی موسیقی با اقبال مواجه میشود و آنطور که مرحوم خالقی به آن اشاره میکند این «لحن مخصوص» تضمینی است برای لذت بردن در دهه90 شمسی؟
واقعیت این است که اوضاع به وخامتی که فکر میکنیم نیست و هرچند تاریخ به ما میگوید هرگاه شعر و ادبیات رونقی ندارد، موسیقی نیز بیاهمیت میشود و این امر باعث پسرفت و بیرونقی موسیقی نیز خواهد شد اما منابع موجود نشان از آن دارند که خوانندگان نسل جدید چه در حوزه موسیقی پاپ و چه سبکهای دیگر همچنان علاقهمند کار روی اشعار کهن هستند. طی همین دههها اشعار مولانا، حافظ، خیام، عطار و... نهتنها در میان خوانندگان ایرانی که توسط چهرههای مشهور غیر ایرانی هم اجرا شدهاند.
شاید در همهمه اخبار دنیای واقعی و مجازی ما فقط توقع داشته باشیم که نام نیچه و گوته را در همنشینی با حافظ و مولانا بشنویم حال آنکه بهعنوان مثال کریس مارتین خواننده گروه راک «کلد پلی» زمانی که از همسر مشهورش گوئینت پالترو جدا شد و دچار احساس افسردگی شد، شروع به خواندن اشعار مولانا کرد تا به قول خودش روحش را جلا دهد و او را از افسردگی برهاند. کمی بعدتر در آلبوم کلدپلی میشد ابیاتی از مولانا را شنید! همین داستان درباره تیلدا سویینتون و الهاماتی که از شعرای بزرگ ایرانی گرفتهاند هم وجود دارد. در میان چهرههای موسیقی ایران طبیعتا این آمار بارها و بارها بالاتر است. محسن چاووشی بهعنوان یکی از پرطرفدارترین چهرههای موسیقی پاپ، در سال 91کل اشعار آلبوم «من خود آن سیزدهم» را با استفاده از اشعار کهن ساخت و در سال 95بیشترین اشعار آلبوم «امیر بیگزند» از غزلیات مولانا بودند. همین ماجرا درباره علیرضا عصار هم تکرار شده است و توجهی که او به استفاده از اشعار کهن نشان داده.
در میان خوانندگان نسل جوان موسیقی سنتی و ملی ایران هم همچنان استفاده از اشعار کهن فارسی برخلاف تصور بالاست؛ از همایون شجریان گرفته که این اشعار را چه در آلبومهای سنتیاش اجرا کرده تا قطعاتی همچون «بامن صنما» که در سبک راک آنها را خوانده تا پروژه سی و توجه ویژه به داستانهای شاهنامه. علیرضا قربانی هم همین روند را در آثارش سپری کرده و پیوسته توجهی خاص به اشعار کهن داشته است.
به هرحال نمیتوان کتمان کرد که در ایران معاصر، زبان گفتاری نسل جدید، با ادبیات کهن فرسنگها فاصله دارد و موسیقیدانها هم در هر ژانری مسیری سخت را برای هماهنگ کردن موسیقیشان با این ادبیات پیش روی خود میبینند اما این مسئلهای است که به هیچ عنوان نمیتواند بهعنوان امتیازی منفی برای موسیقی ایران فرض شود. استاد حسین دهلوی در کتاب «پیوند شعر و موسیقی آوازی ایرانی» میگوید: «شاید بدان سبب که در ایران شعر رواج بیشتری داشته و فرمهای گوناگون موسیقیسازی کمتر معمول بوده است و نیز به علل تاریخی دیگر، موسیقی آوازی- که همراه شعر عرضه میشود- اهمیت زیادتری یافته است. از اینرو ما به بخشی از موسیقی کلاسیک ملی خود، نام «آواز» نهادهایم. چنانچه میگوییم آواز دشتی، آواز افشاری، آواز ابوعطا، آواز بیات ترک و آواز بیات اصفهان. این در حالی است که اگر موسیقی سنتی با ساز تنها و بدون خواننده هم اجرا شود، همچنان «آواز» نامیده میشود زیرا در حقیقت این موسیقی و حتی دستگاههای ردیف آن نیز هر یک مجموعهای از موسیقی آوازی است که به وسیله ساز اجرا میشود».
اما همچنانکه فرشید اعرابی که آهنگساز و نوازنده گیتار است که بیشتر در سبک متال فعالیت دارد و در آلبومهایش سراغ اشعار مولانا و حافظ را گرفته میگوید، باید به جریان مد هم در موسیقی و استفاده از اشعار توجه کرد. همچنانکه یکی از برجستهترین گروههای موسیقی راک- متال به نام «اوهام» با اجرای قطعاتی براساس اشعار کهن بهیاد آورده میشود.
اعرابی میگوید: «یک دلیلش این است که با اشعار مولانا و حافظ میتوانید راحتتر مجوز بگیرید اما در مورد خود من فکر میکنم اشعار مولانا خیلی به این موسیقی نزدیک است؛ چه از نظر هجایی و ریتم و چه از نظر مفهومی. از یک جایی هم مد است دیگر. در ایران وقتی یک نفر حرکتی میکند همه فکر میکنند شاید فلان مؤلفهاش عامل موفقیت باشد و بدون تفکر دنبال آن میروند. خود من در آلبوم اولم از مولانا استفاده کرده بودم اما در آلبوم بعدی سعی کردم این کار را نکنم، چون فکر میکنم مخاطب حق دارد که بهدنبال تنوع و چیزهای جدید باشد. حالا شاید در آلبوم سومام دوباره سراغ مولانا بروم.» میشود به شکل موردی هم به اجرای قطعاتی از اشعار کهن توسط روزبه نعمتاللهی و حامد بهداد اشاره کرد.
به هر حال نه نگارنده و نه هیچ نویسنده دیگری نمیتواند اقبال از شعر معاصر و ترانه را در قطعات موسیقی امروز کتمان کند اما لازم است که به دریچههای روشنی که در این زمینه وجود دارد هم اشاره کرد. باب پرداختن به این موضوع طبیعتا باز است و جای کار بسیار دارد و عجیب خواهد بود اگر بخواهیم در چند ستون روزنامهای به وجوه مختلف آن بپردازیم؛ صرفا این نوشته برای زدن تلنگری است جهت یادآوری آنچه بر شعر موسیقی این روزهای ایران میگذرد.