
عبدالحمید ریگی که بود؟
مامور قتلهای غیرقابل باور
درباره برادر عبدالمالک

وقتی از گروه تروریستی جندالله صحبت میکنیم، 2 نام بیشتر از اعضای دیگر این گروه پیشچشمانمان هویدا میشود؛ عبدالمالک و عبدالحمید؛ 2برادر از طایفه معروف ریگی که هم در بلوچستان ایران و هم در مرزهای غربی پاکستان، جزو طوایف معروف محسوب میشوند.
از تولد تا زندان
عبدالحمید، در سال1358 در زاهدان به دنیا آمد و در خرداد 1389 هم به واسطه شرارتهایی که کرده بود، اعدام شد. او در حادثه تاسوکی که منجر به شهادت 22تن شد، جزو طراحان و مجریان اصلی بود. عملیات تروریستی دارزین، بند آوردن جادهها و گروگانگیری از دیگر شرارتهای صورت گرفته او بود. تا سال پنجم دبستان در زاهدان درس خواند و چند وقتی هم در حوزه علمیهای درس طلبگی خواند. این چهره، ازدواجی زودهنگام داشت و در 19سالگی، دختر داییاش را به همسری انتخاب کرد. وقتی هم که احساس کرد باید کسب و کاری داشته باشد، در چهارراه رسولی زاهدان بهکار فروش لوازم آرایشی سرگرم شد؛ همان چهارراهی که برادرش عبدالمالک نیز در آن دستفروشی میکرد. البته مدتی هم به تهران رفت و سیمکشی میکرد که بعد از آن، به همان چهارراه برگشت و کسب و کار جدیدش را راه انداخت. در همین روزگار بود که با همسر دوم و تهرانیاش آشنا شد و ازدواج کرد. در سال1379 نیز به جرم حمل موادمخدر دستگیر و زندانی شد؛ هرچند بعد از چند سالی، با وثیقه گذاشتن مرخصی گرفته و هیچگاه به زندان بازنگشت و فراری شد.
برادرم، نماینده القاعده بود
عبدالحمید با اینکه اخوی عبدالمالک محسوب میشد اما در روزگار نوجوانی چندان برادرش را نمیدید؛ چرا که در اعترافاتش بیان کرده عبدالمالک، از 12سالگی درگیر شرارت بوده و بیشتر عمرش را هم در پاکستان و افغانستان و کوههای بلوچستان گذرانده. او حتی اعتراف کرده که برادرش، نماینده القاعده در زاهدان بوده و اعراب عضو القاعده را که از افغانستان متواری میشدند، پناه میداد و سپس به کشورهای عربی منتقل میکرد. یکی از نخستین ارتباطهای او با برادرش، به سال1382 برمیگردد؛ همان سالی که عبدالمالک، مخفیانه به زاهدان آمد و همدیگر را دیدند. عبدالمالک ظاهرا از این راه، پول خوبی هم درآورده بود؛ طوری که به گفته عبدالحمید، همیشه با ماشینهای مدل بالا تردد کرده و توی دست و بالش پول زیادی داشت.
از فقر تا جندالله
اما چرا عبدالحمید به گروه جندالله پیوست؟ به گفته خودش، نخستین و مهمترین دلیل مشکل مالی بود. او از برادرش طلب کمک مالی برای پرداخت بدهکاریهایش کرد و همین مسئله، موجب نزدیکی او و ماندگاریاش در گروه تروریستی عبدالمالک شد. به گفته او، برادرش برایشان کلاس تفسیر قرآن میگذاشت و دوروبریهایش هم افرادی سادهلوح و بیسواد بودند و به راحتی تحتتأثیر قرار میگرفتند.
وقتی که از عبدالحمید ریگی صحبت میکنیم، جدا از همراهیهای او در کارهای تروریستی جندالله، فاجعه به قتلرساندن همسر و مشارکت در قتل برادر همسرش مطرح میشود. این فاجعه در دوره خودش، بهشدت افکار عمومی را تحتتأثیر قرار داد و سؤالی که مطرح میشد، آن بود که چطور یک نفر میتواند دست به چنین کاری بزند. او همسر تهرانیاش را در خواب و با شلیک گلوله کشت. جنازه او را نیز چند روزی در حمام خانهاش انداخت تا اینکه مادرش دلش سوخت و او را غسل داده و دفن کرد. یک سال قبل از این فاجعه نیز عبدالمالک، برادر همسر عبدالحمید را سر برید و فیلم آن را در شبکههای عربی پخش کرد! در اعترافات او آمده است به واسطه مغزشوییهای عبدالمالک بود که اقدام به چنین کاری کرد. در واقع عبدالمالک، به او القا کرد که مبارزه با شیعیان فرض دینی بوده و حتی در این زمینه، فتوانامهای جعلی با امضای صدها مولوی اهل پاکستان هم به آنها نشان داد تا پشتوانه شرارتهای خودش را، دینی و مذهبی سازد. در واقع تنها علت کشتن آنها، شیعه بودنشان بود و اینکه تصور میکرد باید با شیعیان مبارزه کند؛ همان القائاتی که وهابیون در پاکستان و کشورهای عربی مدام مطرح میکنند.
داستان یک کلیپ تکاندهنده
عبدالحمید ریگی به همراه چند تن دیگر از اعضای جندالله، توسط دولت پاکستان دستگیر شده و تحویل ایران داده شد. طی مدتی هم که در زندان بود، با کتابهای دینی شیعیان آشنا شد. به او القا کرده بودند که قرآن شیعیان متفاوت است؛ درحالیکه در زندان، قرآن شیعیان را دید و متوجه شد که تفاوتی وجود ندارد و عملاً فریب خورده است. در اعترافاتش بیان کرد که تحت فشار نیست؛ چرا که میداند اعدامش قطعی است و کسی که مرگش قطعی است، چرا باید از چیزی بترسد؟ کلیپ دیدار او با مادر شهیدان منصوری، هنوز هم مو را به تن هر انسانی سیخ میکند؛ کلیپی که در آن مادر شهاب و منصوره، با نالههایی جانسوز فقط میخواست بداند چرا عبدالحمید این کار را کرده.