• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 30 بهمن 1397
کد مطلب : 48331
+
-

فهم سخن

قصه‌های کهن
فهم سخن


در جامع بعلبک [ مسجد آدینه بعلبک ]  وقتی کلمه‌ای همی گفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده، دل‌مرده، ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده، دیدم که نفسم درنمی‌گیرد [ تأثیر نمی‌بخشد ]  و آتشم در هیزم تر اثر نمی‌کند. دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه‌داری در محلت کوران [ بر من سخت بود پرورش آدم‌رویان بهیمه‌طبع و آینه‌گردانی در کوی نابینادلان بی‌بصیرت ]  ولیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز، در معانی این آیت که: وَنَحْنُ اَقْرَبُ اَلیْهِ مَنْ حَبْلِ الْوَریدِ. [ و همانا آدمی را آفریدیم و به آنچه نفس امّار در دلش می‌افکند و تلقین می‌کند آگاهیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم. ]  سخن به جایی رسانیده که گفتم:

دوست نزدیک‌تر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم!
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم

من از شراب این سخن مست و فضاله قدح در دست که رونده‌ای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعره‌ای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. گفتم: ای سبحان‌الله! دوران باخبر [ یاران دوردست بیداردل ]  در حضور و نزدیکان بی‌بصر [کوردل]  دور.

فهم سخن چون نکند مستمع
قوت طبع از متکلم مجوی
فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخنگوی، گوی

گلستان سعدی

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :