• شنبه 19 آبان 1403
  • السَّبْت 7 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 09
چهار شنبه 17 بهمن 1397
کد مطلب : 47316
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/BY7X
+
-

روزگار آقای جپورتی

داستان کوتاه
روزگار آقای جپورتی


فرزام شیرزادی/ نویسنده و روزنامه‌نگار
غروب روزی که آقای جپورتی از اداره اخراج شد، ابرها تخت و چسبیده به هم، سینه آسمان ماسیده بودند. همین فضای رمانتیک، روز ج-جپورتی را بیشتر غم‌انگیز و نحس کرده بود.

جپورتی، کارمند بخش بایگانی اداره‌ای نسبتا عریض و طویل که سال‌ها پیش از بخش مرکزی همان اداره دک شده بود به بایگانی، بنا بر عادتی مألوف، به طرزی ماهرانه‌، بی‌آنکه احدالناسی بو ببرد، به طرفه‌العینی زیر پای هر همکاری را که اراده می‌کرد می‌روفت. درجا زیرآبشان را می‌زد؛ بی‌درنگ و معطلی و لفت دادن.

از آنجا که مدام به دیگران تذکر اخلاقی و غیراخلاقی درباره هر چیزی که به ذهنش می‌رسید و نمی‌رسید می‌داد، هیچ‌یک از کارمندان متوسط‌الحال اداره با او سرشاخ نمی‌شدند. بدون استثنا همه از هراس اینکه کارشان را از دست ندهند به روی او می‌خندیدند و طوری وانمود می‌کردند که حرف‌ها و نصیحت‌های او دلچسب و شیرین است.

تا یادم نرفته این را هم بگویم که ج-جپورتی قدکوتاه و تنومند بود و چهره نسبتا معصومانه‌اش اندکی از رذالت‌های پیدا و پنهانش را می‌پوشاند. جپورتی کمتر پشت میزش در دالان دراز و بی‌انتهای بایگانی می‌نشست و شهوت کلامش هم آنقدر بود که درباره هر موضوعی که به‌نظرش می‌رسید اظهارنظر کند؛ از عصبانیت و از کوره در رفتن بی‌سبب فوتبالیست‌های ملی‌پوش در بازی با ژاپن تا ثمر و زیان اینستکس.

روزی که جپورتی در عین ناباوری اخراج شد، خوش‌خوشان برای آتویی دندانگیر که از کارمندی مفلوک رو هوا قاپیده بود، پا تند کرد سمت اتاق رئیس. مسئول دفتر رئیس نبود. برای رفع حوائج ثانویه‌اش میزش را خالی گذاشته بود. یخلا و رها در اتاق رئیس را باز کرد تا بی‌معطلی کاری را که باید می‌کرد به سرانجام برساند. از شتاب زیاد، موقع تو رفتن، نوک تیز کفش ورنی‌اش به قید در‌ گیر کرد. سکندری خورد و نتوانست هیکل گرد و تنومندش را جمع کند. سه چهار کاسه بزرگ چینی آرکوپال که مملو از آش‌رشته بودند و روی میز بزرگ وسط اتاق برای مهمانان رئیس چیده شده بودند، ولو شدند کف اتاق. پیشدستی‌ها و بشقاب‌ها هم بلااستثنا تکه‌تکه شدند. نعنا و سیرداغِ آش‌رشته مالیده بود به پیش‌سینه و سر و روی جپورتی. آتش پشنگه زده بود به کت و شلوار مهمان‌ها. بویش فضای اتاق را پر کرده بود. جپورتی، یک ساعت بعد از اخراج، همان‌طور که رشته‌های باریک و لزج آش‌رشته به پیشانی و ابروی پرپشتش چسبیده بود، سیگاری روشن کرد و تند و ناشیانه، زیر آسمان ابری بی‌باران به سمت خانه‌اش رفت.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :