کِلک
کِلک
ما سه نفر بودیم. شیمی کونیتس، محافظ کارلوس که غیر از شغلهای مربوط به ساختن بدن، تنها کارش شلیک بود؛ پنج روز در هفته، با کلتش. شیوه زندگیاش در همین خلاصه میشد:وقتهایی که در حال شلیک نبود، منتظر بود. دقیقا نمیدانم منتظر چه. شاید منتظر روز ترور لیبی بود که مجبور شدند جنازهاش را با سه گلوله در پشتش جمع کنند.
مرگ و چند داستان دیگر، رومن گاری، ترجمه: سمیه نوروزی، صفحه 22