تهران، نیازمند عبور از مدیریت فصلی
ضیاءالدین صبوری/کارشناس ارتباطات
سیاست، ترکیب توأمان ثبات و تغییر است. بسته به ساختارهای فرهنگی، زمینههای سیاسی و اقتصادی، این ترکیب شکل و ابعاد مختلفی پیدا میکند. در سپهر سیاسی ایران بخش تغییر بر ثبات غلبه دارد و به کرات شاهد تغییر مدیران و از همه مهمتر دگرگونی الگوهای مدیریت در کشور هستیم؛ این در حالی است که در کشورهای توسعهیافته دورنمای روشنی از مدیریت در عرصههای متنوع شهری و سیاسی وجود دارد و کارگزاران سیاسی از فرصت و زمان کافی برای عملیاتی ساختن راهبردهای فکریشان برخوردارند. نکته مهمتر اینکه حتی با تغییر افراد، سیاستها و استراتژیها به قوت خود باقی میمانند. برای همین است که در پایتختهای بزرگ دنیا شاهد تداوم و ثبات در عرصههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هستیم و شمای کلی شهر تقریبا با یک ریتم و قالب خاص حرکت میکند. در ایران تغییرات بهشدت زیاد است و عمر برنامهها حتی به دوران صدارت رهبران و مدیران سیاسی هم نمیرسد. کارگزار سیاسی شاید در یک بازه زمانی چهار ساله که سکان قدرت را در اختیار دارد، مدام در آزمون و خطاست. وضعیت امروز کلانشهر تهران گویای همین نوع مدیریت است که در این نوشتار از آن بهعنوان مدیریت فصلی یاد کردیم. اصل در مدیریت فصلی، بیثباتی است و بسته به فضا و اتفاقات پیشآمده تصمیمگیری میشود؛ بهعنوان مثال اگر بخواهیم طی 40 سال اخیر، 2 مورد از مهمترین بحرانهای تهران را نام ببریم، میتوانیم از آلودگی هوا و ترافیک شهری یاد کنیم. در موضوع آلودگی هوا، تقریبا هر سال در فصول سرد سال، وارونگی هوا و غلظت بالای مه و دود در شهر را شاهد هستیم و طبیعتا در فصول گرم مشکلاتی از قبیل بحران آب، نبود انرژی و کمبود برق لازم و... رخمی دهد. هیچگاه به این سمت حرکت نکردیم - یا حداقل کمتر حرکت کردیم - که کل مشکلات شهر را به صورت بسته یا مجموعهای در نظر بگیریم و راهبردی جامع و بلندمدت برای حل آن تدوین کنیم. بحران و مشکلات را به دست زمان میسپاریم و دائم در این سیکل از مشکلات دچار چرخه و دوران باطل هستیم. بیگمان با گذشت زمان این مشکلات بزرگتر شده و ابعاد جدیدتر پیدا میکند و دیگر نمیتوان به نظاره نشست. مشکلات همواره بر سر شهروندان آوار میشود و سایه سنگین خود را بر زندگی ما تحمیل میکند و از ما راهحل میخواهد. استان تهران امروز سخت نیازمند طرحی نو و پوستی جدید برای زیستن آرام و بیدغدغه نزدیک به ۱۰میلیون شهروند ایرانی است. تهران آیینه و نمونه توسعهیافتگی کشور است. هر حرکت و طرحی جدید در تهران، کل کشور را تحتتأثیر قرار میدهد. باید گفت که اساسا راه نجات کشور از تهران میگذرد و بدون حل ابربحرانهای تهران، فرصت و مجالی برای حل بحرانهای شهرستانها پیدا نمیشود؛ از این رو تهران با داشتن ۴۲ شهر و ۱۶شهرستان، کشوری درون کشور بزرگ ایران اسلامی است که نیازمند الگوی هوشمند مدیریت است. الگوی هوشمند بر این نکته تاکید میکند که باید خود سراغ بحران رفت و بحران را غافلگیر ساخت. این رسالت امروز بر دوش استاندار جدید تهران است که برای مانایی و ماندگاریاش بر اذهان و تاریخ تهران، سخت نیازمند ترکیب تخصص و سیاستهایش است. او که دارای دکترای مهندسی بهداشت است، میتواند محور اصلی برنامههای خود را بر تمیزی شهر و ایمنزدایی از آسیبهای متنوع اجتماعی و شهری استوار کند. تهران به شدت آلوده و کثیف شده است. تردد بیش از ۵میلیون خودرو و وسیله نقلیه، نفس تهرانیها را بریده است. آسمان تهران خسته از آلایندهها، طاقتش به سر رسیده است. در این شرایط استاندار جدید تهران باید در نظر داشته باشد که تهران ابرشهری است که شیره جانش طی حداقل ۲۵سال اخیر مکیده شده است.
شهر دیگر ظرفیت تولید و بازتولیدش را از دست داده و کوتاه سخن اینکه بیش از ظرفیتهای طبیعی از تهران کار کشیده شده است. تهران خسته نیازمند بازآفرینی و حرکت است.
از این منظر شاید بزرگترین بحران تهران در ناآرامی شهر است. این شهر طی دهههای اخیر محل بازیهای سیاسی و اقتصادی بوده است. ساخت و سازهای کلان و بیش از اندازه، دیگر زندگی را بر ساکنان شهر تنگ و دشوار ساخته است. جنبه تلخ داستان در اینجاست که ساخت و سازهای گسترده در اقصینقاط شهر کماکان وجود دارد و تقریبا همه جای شهر عرصه ساخت و ساز است. برای همین استاندار جدید تهران باید برای عبور از بنبستهای شهری به سمت هارمونی و هماهنگی معنادار با شهردار تهران برود. به عبارتی، استانداری باید زمینهساز و تسهیلکننده شهرداری تهران در عرصههای مدیریتی باشد. برای همین، نخستین رسالت آن باید احیای جایگاه و بازسازی موقعیت خود نهاد استانداری باشد. بهنظر میرسد طی دهههای اخیر مقام و منزلت استانداری تهران به خاطر سیاسیکاری رو به زوال رفته و اساسا هیچ کنشگری فعالانهای را از سوی این نهاد مهم در مدیریت شهری تهران شاهد نیستیم. فعالیت استانداری صرفاً محدود به برگزاری انتخابات نیست. استانداری که متولی اصلی در مدیریت و سیاستگذاری در استان است، باید با فعالسازی نقش اصلی خود، یکایک نهادهای متولی را در فرایند حل ابرچالشهای تهران فعال کرده و به کنش هدفدار وادارد. استانداری تهران از این منظر میتواند مرجع و نقطه اتصال نهادهای ذیربط از جمله شهرداریها، وزارت راه و محیطزیست برای حل بحرانهای شهری باشد. در یک نگاه کلی درخصوص مسائل تهران، میتوان چنین نتیجه گرفت که تبیین مکانیسم وارونگی دما در فصولی از سال، الگوی خوبی برای تبیین چرایی رویدادی تحت عنوان وارونگی مدیریتی در کلانشهر تهران میتواند باشد. نگاهی به این نکته که استان تهران چه سهمی از جغرافیا، جمعیت، اقتصاد و سیاست دارد بهخوبی بیانگر حجم و بزرگی مسائل اجتماعی و هویتی و بحرانهای متعدد پیش روی این استان است. تحلیل روند توسعه در استان تهران طی چهار دهه که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، بیانگر نامتوازن بودن روند رشد و توسعه در این استان است. مهمترین پرسش این است که چالشهای اصلی استان تهران و راه درمان و برونرفت از این چالشها چیست؟ مدیریت فصلی بهدلیل فقدان یک راهبرد مشخص و قطعی که حاصل مطالعات دقیق علمی و آیندهنگر باشد، از درمان این چالشها ناتوان است؛ چراکه مدیریت تهران تا اندازه زیادی به مدیریت هوای تهران شباهت یافته و مسائل و بحرانهای طبیعی، بر اراده مدیریتی غالب است. از این منظر، وارونگی مدیریتی، ناشی از تردیدهای سیاسی در تصمیمهایی است که باید معطوف به ماهیت چالشها و راهحلهای علمی و عملی آن باشد اما آیا واقعاً چنین است؟ در همین حال، نه به صورت خیلی آگاهانه اما احتمالاً در تنگنای مدیریتی، اتفاق خوبی که افتاده، حضور مدیری بر مسند استان است که دارای رویکرد و نگرش اجتماعی و همچنین تجربههای خوب و کافی در عرصه درمان مسائل اجتماعی است. لذا انتخابهای بعدی در سطوح مختلف استان، بهترین نشانگر برای تحلیل شرایط آتی استان است که آیا خواهد توانست این کشتی آسیبدیده از تلاطمهای مختلف سیاسی و اجتماعی را به ساحل آرامش برساند یا خیر... بههرحال، استان تهران اکنون در فصل تغییر و بر مدار یک آزمون مهم قرار گرفته که باید نظاره کرد و دید که آیا میتواند خود را از آفت مدیریت فصلی برهاند و از این آسیب عبور کند؟!