کتاب
قفسه
... آدمهایی که رفتهاند، از قدیم قدیم تا نزدیکتر به زمان ما، گاهی به بهانههایی... یعنی آدمهای خیلی عزیز، مادری، خواهری، دوستی و یا شاعری بزرگوار از تهته زمانه، حتی موقعی که آدم آگاهانه به یادشان نیست، گاهی به بهانههایی ناغافل خودشان را به یاد آدم میآورند، مثل شعری از شاعری از هزار سال پیش که آدم صبح اول وقت بیخودی شروع میکند پیش خودش زمزمهکردن و یا نشانههایی سدراه گذرگاه آدمیزاد که جابهجا یاد عزیز رفتهای را که با جان آدم پیوند داشت، به ذهن آدم برمی گرداند، و باز نهچندان آگاهانه و فقط مدتی بعد است که آدم با تفکر آگاهانه متوجه میشود که آن نشانههای خاطرهانگیز انگار که به شکلی تذکری است از جانب آن عزیز پریده و رفته که: مرا به خاطر بیاور... . درخت ارغوان (نامههایی از پراگ)- پرویز دوایی
در همینه زمینه :