• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
یکشنبه 24 دی 1396
کد مطلب : 4157
+
-

حتی به روزگاران...

زوربای ایرانی

20 سال پیش؛ محمد قاضی

یادداشت
زوربای ایرانی

 دکتر بهنام اوحدی | روانپزشک و کتاب- فیلم درمانگر:

بیشتر ما ایرانیان که کمابیش با کتاب سر و کار داشته‌اند، با نام محمد قاضی آشنایی دارند. محمد قاضی درست 20 سال پیش در بیست و چهارم دی‌ماه 76 پس از عمری زندگی سودمند و سازنده جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. چه آنان که در کودکی با 5 قصه از هانس کریستین آندرسون، شازده ‌کوچولو و سپید دندان به کوشش او کتابخوان شده‌اند و چه آنان که در بزرگسالی با زوربای یونانی، آزادی یا مرگ، مسیح بازمصلوب، دون کیشوت، جزیره پنگوئن‌ها، قلعه مالویل، مادر و دیگر ترجمه‌های او لذت و شور و شعف خواندن و دانستن را آزموده‌اند، نام او را هرگز فراموش نکرده و نخواهند کرد. اما به‌واقع یکی از مهم‌ترین آثار محمد قاضی که ما را با زندگی دشوار و دردناک او آشنا می‌سازد و او را به‌عنوان الگوی بالقوه و بالفعل زمینی پشتکار و کوشش به ما ایرانیان می‌شناساند، همانا کتاب ارزشمند و اثرگذار «خاطرات یک مترجم» است که به کوشش زنده‌یاد احمدمیرعلایی و نشر زنده‌رود اسپهان در سال 71، یک‌بار برای همیشه منتشر شده و دیگر هرگز تجدید چاپ نشده است. پدر محمد قاضی در خردسالی او درمی‌گذرد و سرپرستی او به پدربزرگ و مادربزرگ پدری‌اش واگذار می‌شود که آنان هم چندی بعد درمی‌گذرند؛ سپس عموی تنی او سرپرستی او را بر دوش می‌کشد که او هم به‌زودی شبانه پیش چشمان محمد کشته می‌شود و مادر هم که پیش‌تر ازدواج و فرزندان خود را ترک کرده است. محمد از خواهر خود جدا می‌افتد و به شبه یتیم‌خانه مهاباد نزد قاضی بزرگ که نسبت خویشاوندی با او دارد، می‌رود و پس از فراز و نشیب‌های فراوان و تجربه خطر قتل به سبب ارث و میراث، خوشبختانه زنده مانده و با هزار سختی و دشواری راهی خانه عمویش در تهران می‌شود تا به دبیرستان برود.

دبیرستان را با افت و خیز نخست در رشته علمی (طبیعی- ریاضی) به اجبار و اصرار و الزام عمو در پیش می‌گیرد اما سرانجام به عشق خود یعنی رشته ادبی رفته و پس از گرفتن دیپلم بار دگر به اجبار عمو راهی لیسانس حقوق می‌شود و بالاخره سر از کار اداری درمی‌آورد. دهه‌ها با شرافت و اخلاق، دست رشوه‌دهندگان و سودجویان را در جاهای گوناگون ازجمله اداره چای رد و رو می‌کند و به یگانه چیزی که می‌اندیشد، منافع ملی و مردمی است. 10سالی از جوانی‌اش را سرسری بر باد می‌دهد اما سرانجام روان خردمند او پیشی می‌گیرد و پس از 10سال دوباره به ترجمه ادبی روی می‌آورد و شاهکارهایی همیشه ماندگار چه برای کتابخوانی و چه برای «کتاب (قصه) درمانی» از خود به یادگار می‌گذارد. فرجام یک عمر کار و سیگار او با سرطان حنجره رقم می‌خورد که منجر به از دست رفتن توانایی سخن گفتنش می‌شود اما او نیرومندانه از مرگ می‌گریزد و با افزون ساختن شور (غریزه) زندگی، گور را پس می‌زند. او واقعیت دردناک زندگی خود را می‌پذیرد و با آن سازگار می‌شود و به پیرامونیان خویش، جرأتمندی و جسارت زندگی می‌بخشد. برای ما ایرانیان که دهه‌هاست از آفریدن و شناساندن «الگوهای زمینی» برای نونهالان، نوجوانان و جوانان‌مان غافل مانده‌ایم، شادروان محمد قاضی یک الگو و آموزه فاش و آشکار اراده، کوشش و پشتکار در نبرد زندگی است. کتاب‌های شازده کوچولو، سپیددندان، دون کیشوت، آزادی یا مرگ، مسیح بازمصلوب و از همه مهم‌تر و سرنوشت‌سازتر، زوربای یونانی او، بیانگر و رازگشا از واقعیت و معنای زندگی هستند که در جایگاه کتاب درمانی و قصه درمانی بسیار سودمند و به‌واقع سرنوشت‌ساز می‌توانند باشند.

زوربای یونانی، کتاب راز زندگی است که هرکس باید طی دهه‌های جوانی، میانسالی و سالمندی زندگی چندین بار آموزه‌های فلسفی، انسان‌شناسانه، روانکاوانه و شناختی- رفتاری آن را بخواند و پیش چشم و ذهن بنشاند و به‌معنای دشوار و در عین حال آسان زندگی- که بازیچه‌ای بیش نیست- پی ببرد تا گوهر ناب و بی‌تکرار زندگی را آسان و شتابان از دست ندهد. شازده کوچولو کتاب کار بالینی و درمانی دیگری است. امید که کتاب «خاطرات یک مترجم» محمد قاضی که به تشویق و پافشاری دکتر ابوالحسن نجفی و غلامحسن میرزاصالح نوشته و منتشر شده است، بار دگر مجوز انتشار پیدا کند و از بازار زیرزمینی کتاب به ویترین کتابفروشی‌ها راه یافته و چشم‌نواز شود تا نوجوانان، جوانان و میانسالان با یک ناکامی و شکست، سرخورده و افسرده نشوند و راه بی‌عاری، سوء‌مصرف مواد و خودکشی در پیش نگیرند. اجتماع در حال گذار و سرشار از آسیب‌های روانی- اجتماعی ما هم‌اکنون به الگوهای زمینی و در دسترسی همانند محمد قاضی بیش از هر زمان دیگر نیاز دارد. نیک می‌دانم که روان او بی‌هیچ آرزو و هراسی، شادان و آرام در پرواز است.

این خبر را به اشتراک بگذارید