قفسه
الان دیگر دوست دارم این طوری کار کنم. دلم میخواهد انرژیام را روی بازیگری داستان صرف کنم نه روی ساخت و پرداخت دقیق نماها. تصویرها را دوست دارم شبیه نگاه یک ناظر عادی حاضر در آن صحنه بگیرم و کارهای عجیب و غریب با دوربین نکنم... به هر حال زمانی میرسد که دوست داری این بخش تصویری را کنار بزنی و به ذات قضیه برسی. درست مثل نقاشی است. حالا میفهمم که چرا جکسون پولاک یک روز بلندشد و گفت دیگر نمیخواهم آن کارهای قبلی را بکنم و بعد بوم نقاشیاش را گذاشت کف اتاق و رفت از آن بالا و شتلق شتلق قطرههای رنگ را ریخت روی بوم و بعد اووووه! چیزهای عجیب و خارقالعادهای از کار د رآمد که هم خیلی معنی داشت و هم خیلی درست بود. سینما بدبختانه نمیتواند به این مرحله از رهایی برسد، چون اسیر روایت و تصویر و دو ساعت زمان است. ولی من آن حس رهایی را درک میکنم و الان دیگر دوست دارم در سینما کارهایی بکنم که خودم خوشم بیاید. مهرجویی کارنامه 40ساله (گفتوگوی مانی حقیقی با داریوش مهرجویی)