• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
دو شنبه 26 آذر 1397
کد مطلب : 41241
+
-

همدیگر را آتش نزنیم

مرضیه ثمره‌حسینی/روزنامه‌نگار

جمعیت به هم فشرده است. وسط اتوبوس سرپا ایستاده‌ایم . از در اتوبوس فاصله می‌گیرم. خودم را به جلو می‌کشانم. تجربه‌ ثابت کرده که جلو اتوبوس برای سرپا ایستادگان جای دنجی است؛ گوشه‌ای جا می‌گیرم و سرم را توی گوشی می‌کنم یا به ازدحام جمعیت بیرون و درون اتوبوس نگاه می‌کنم تا به مقصد برسم.
آخرهای خط زنی میانسال و درشت‌هیکل پیش می‌آید و از راننده می‌خواهد در را باز کند تا پیاده شود. راننده می‌گوید: «وسط اتوبان نمی‌شه!» 
مسافر حرفش را تکرار می‌کند و باز راننده جوابش «نه» است. زن صدایش را بالا می‌برد: «چیزی ازت کم نمی‌شه... خدا رحم کرده فقط راننده‌ای!». بعد پا کشان می‌رود وسط اتوبوس. راننده عینکش را روی قوز بینی‌اش جابه‌جا می‌کند. توی آینه من را نگاه می‌کند: «خدا رحم کرده؟ حرف دهنشون رو هم نمی‌فهمن. در باز بشه یکی بیفته بیرون یا جریمه شم کی جواب می‌ده؟!» چیزی نمی‌گویم. ادامه می‌دهد: «عادتشونه از اول صبح اعصاب ما رو بریزن به هم. راننده شخصی‌شون که نیستم... ایستگاه برای چی درست شده!» دلش پر است: «صبح تا شب پشت فرمونیم. کاری به‌کار کسی نداریم... ملت طلبکارن. طلبکاری به کنار، بی‌حرمتی می‌کنن. داد می‌زنن. دستور می‌دن در رو بزن، درو نزن. تند برو، آروم برو، چراغ رو رد کن... چراغ رو رد نکن. خجالتم نمی‌کشن. خدا رحم کرده فقط راننده‌ام؟ آدم دهنشو که باز می‌کنه هرچی به فکرش رسید بگه. باید بفهمه چی‌می‌گه...» پیاده می‌شوم. به این فکر می‌کنم که چطور بعضی حرف‌هایی که مزه مزه نمی‌شود زیر زبان، دیگران را آتش می‌زند و می‌سوزاند.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :