باران چه حس و حالی در ما ایجاد میکند؟
بارش احساسات از ابرهای تیره و روشن
گفتوگو با سارا گلستانی، روانشناس درباره احساس باران
عیسی محمدی
باران که میبارد، تو در راهی، تو میآیی، تو میروی، تو نیستی، تو هستی و.... به هر حال باران که میبارد، یک اتفاقی درون ما میافتد که مربوط به احساسات ماست؛ حالا احساساتی شبیه به عشق، شبیه به نوستالژی، شبیه به غصه یا شبیه هر چیز دیگری. در کنار باران، یکدوجین اتفاق طبیعی دیگر را هم میشود فهرست کرد؛ مانند غروب آفتاب، صدای دریا، جنگل، شبنم دم صبح روی گلبرگها و شبیه به آن. اما چرا چنین است؟ این طبیعی است یا غیرطبیعی؟ دراینباره با سارا گلستانی صحبت کردهایم. گلستانی، روانشناس، مشاور و نویسنده کتابهای روانشناسی است.
قبل از اینکه به باران برسیم، بفرمایید که احساساتی که در انسان برانگیخته میشوند، خاستگاه روانی دارند یا اجتماعی؟ در کل میخواهیم بدانیم که انسان در این حوزه، بهصورت فطری و ذاتی عمل میکند یا تحت تربیت و تأثیر جامعه و محیط و تکرار همان رفتارهاست...
ببینید، احساسات، هم ریشه ژنتیک دارند، هم ریشه تربیتی. ماجرا این است که ما با خلقوخویی به دنیا میآییم که وابسته به ویژگیهای ژنتیک است که از طریق والدین به ما منتقل شده است. درنتیجه، هر فردی در این زمینه متفاوت است و منحصربهفرد. اما از سوی دیگر تجربههای احساساتی ما، از طریق اینکه در روابطمان با والدین و در مراحل پرورشی چطور با ما و نیازهایمان برخورد میشود، شکل میگیرد. پس احساسات، هم خاستگاه فیزیولوژیک دارند هم خاستگاه روانی. اجتماع و محیط میتوانند این احساسات را برانگیخته کنند و فرابخوانند، نه اینکه آن را ایجاد کنند. بنابراین احساسات ما هم جنبه فطری و ذاتی دارند، هم جنبه تربیتی. مثل اینکه ما گرسنگی را تجربه میکنیم تا به ما هشدار بدهد که نیاز به غذا داریم. احساسات هم اینطور عمل میکند. وظیفه احساسات این است که چیزهایی را در ارتباط با محیط به ما یادآوری کنند تا بتوانیم براساس آن تصمیم بگیریم. در حقیقت احساسات ما چراغ راهنمایی است برای حفظ تعادل روان و جسم و بقای ما.
حالا بهطور جزئیتر، باران باعث ایجاد چه احساسات و عواطفی در انسان میشود؟
بخشی از احساسات و عواطفی که باران ایجاد میکند، مربوط به ذاتی بودن احساسات در انسان است. در این مورد که باران موجب بروز چه احساساتی میشود، چیزی در روانشناسی نداریم یا اینکه دستکم من ندیدهام. اما بهطور کلی قاعدهاش این است که چون انسان از طبیعت سهم داشته و بخشی از کل طبیعت است، در نتیجه هر پدیده طبیعیای میتواند اثر مثبت یا منفی بر حس ما بگذارد. بخشی از این امر هم به تجربههای دوران کودکی و نوجوانی ما برمیگردد. بعضیها موقع باریدن باران، حس خوشایندی دارند، بعضیها هم حس ناخوشایند؛ این تفاوتها بستگی به خلق و خو و تربیت هر فرد دارد. البته جدا از این مورد، چیزهایی که در یک جامعه درباره باران و در حوزه ادبیات و شعر و سینما و... هم وجود دارد، روی ذهنیت ما اثر دارد. ولی تأثیرات اصلی در زمانهایی که حس خاصی نسبت به باران داریم، مثل اضطراب و عشق و....، بیشتر به تجربیات روانشناختی هر فرد در خانواده بستگی داشته و در جلسات رواندرمانی قابل کشف است.
اینکه پدیدههای طبیعی بار ارزشی و هیجانی و عاطفی پیدا میکنند، خوب است یا بد؟
مثل این است که بپرسید گرسنگی خوب است یا بد؟ گرسنگی یک اتفاق طبیعی است که باید وجود داشته باشد تا تعادل و سلامت جسم و روان شما وجود داشته باشد. اینگونه پدیدهها نمیتوانند بار ارزشی مثبت و منفی بگیرند؛ صرفا طبیعی هستند. اما اینکه چه اتفاقی میافتد که هر پدیدهای بار ارزشی خاصی برای فردی پیدا میکند، باید در فرایند رشد فرد در تجربههایی که در تعامل با محیط و خانواده و جامعه داشته، پیگیری شود. در جامعههای مختلف هم با هم متفاوت است.
کمی بیشتر توضیح میدهید که منظورتان دقیقا چیست؟
مثلا غروب آفتاب بار عاطفی خاصی برای آدمها دارد. شاید در فرایند تربیتی و رشد ما، در هر برههای از زندگی، هیجان و عاطفهای همزمان با غروب آفتاب در ما شکل گرفته باشد که در بخش هیجانی عاطفی مغزمان ثبت شده باشد. در نتیجه وقتیکه غروب آفتاب را بهعنوان یک نشانه و محرک میبینیم، همان حس در ما فراخوانی میشود. حالا اگر این هیجان و عاطفه همزمان قبل از سهسالگی اتفاق افتاده است، ما دلیل این احساسات همراه با پدیدههای طبیعی را نمیدانیم و بیدلیل برایمان اتفاق خواهد افتاد. اگر در دوره 3تا 6سال اتفاق بیفتد، کشف آن سخت است، اما گاهی شدنی است. در دورههای دیگر هم چون در حافظه هیجانی احساسی ما ثبت شده، قابل کشف و پیگیری است. در رواندرمانی، ما از طریق نشانههایی که فرد ارائه میکند، مثلا دلتنگی در زمان غروب آفتاب، میتوانیم متوجه بشویم که این باور و طرحواره کی و چگونه در فرد شکل گرفته که منجر به این امر شده است.
آیا در برانگیخته شدن احساسات همراه با باران، از حیث روانی اغراق میشود یا اینکه واقعا چنین اتفاقی میافتد؟
ماجرا این است که بهدلیل اینکه در رابطه با طبیعت، تجربههای زیادی داشتهایم، بنابراین جملهها و باورها و حرفوحدیثهای زیادی نسبت به آن وجود دارد. اینها پیشفرضهایی را در ذهن ما نهادینه کرده است. ممکن است بخشی از تأثیراتی که از طبیعت میگیریم، مربوط به این باورها باشند. یک بحث دیگر هم مربوط به تأثیر شیمیایی رنگ و تجربه حسی است که در آن محیط داریم. مثلا تجربه حسی و عاطفی ما در فضای بارانی یا جنگل یا کوه، ممکن است گردش خون ما را بالا و پایین کند یا حضور درطبیعت به واسطه حرکت و گردشی که همراه با خود دارد، ممکن است اتفاقی فیزیکی و شیمیایی در ما ایجاد کند و باعث ایجاد آرامش یا اضطراب یا... در ما میشود. اینها در مغز ما ثبت شده و هر بار با ملاقات این فضاها، مجدداً در ذهن و درون ما ایجاد میشود. پس چندان اغراقشده نیست و بهصورت یک واقعیت روانی یا فیزیکی چنین اتفاقهایی میافتند.