جوان بودن از نگاه برخی جرم است
کامران بارنجی | خبرنگار
یکی از ضرورتهای رشد نسل جدید در جامعه و همنوایی او با هنجارهای اجتماعی ایجاد فضای نشاط برای اوست. کارشناسان میگویند نسل چهارم بیش از هر چیز به نشاط اجتماعی نیاز دارد. اگر مانع رسیدن او به خواستهاش شویم او نشاط را از راههای کاذب و غلط بهدست میآورد. اما اینروزها شکاف نسلی آن قدر زیاد شده است که کمتر کسی توجه به نیازهای نسل جدید میکند. هشداری که جعفر بای -پژوهشگر اجتماعی- هم آن را جدی میداند و میگوید: «عدهای از مسئولان تلاش میکنند جوانها بهجای اینکه تفکر جوانانه داشته باشند مثل آنها پیر فکر و رفتار کنند».
این روزها بسیاری معتقدند جامعه با شکاف نسلی مواجه است. این اتفاق چقدر در بررسی بحرانهای اجتماعی مهم و مؤثر است؟
قبل از اینکه وارد این بحث جدی و عمیق بشویم باید به روند تغییر نسلها اشاره کنم. چون ما در طول دهههای گذشته با نسلهای بسیار متفاوت از هم مواجه بودیم. نسل اول ما نسل انقلاب بود. این نسل انقلاب را به ثمر رساند و با نسل دوم وارد جبهههای جنگ شدند. نسل سوم خطرهای جنگ را دیدند و فشارهای جنگ را تا حدودی در کنار خانوادههایشان احساس کردند. این نسل آژیر قرمز را کمی بهخاطر دارد. این نسل مدام استرس آژیر قرمز دارد و از جنگ هراسان است. اما در نسل بعدی که به اسم نسل چهارم شناخته میشود همهچیز به یکباره تغییر کرد. در این نسل اینترنت همهکاره شد.
برخی آزادیها برایشان بیشتر بود و البته متوجه شدیدترین درگیریهای سیاسی شدند. نسل پنجم هم که در راه است و کمکم دارد خودش را نشان میدهد، نسل دهه 80 است که هنوز پایگاه اجتماعیای از نظر جامعهشناسی پیدا نکرده اما باید آنها را هم جدی گرفت و به سلایق و انتخابهای آنها هم توجه کرد. چیزی که در بررسی نسل چهارم و پنجم مورد اهمیت است والدین این نسل هستند.
چون والدینی که این جوانها را کنترل میکنند، آنقدر اغتشاشات فکری و اختلالات اقتصادی و آنمی اجتماعی گریبانگیرشان شده است که دچار یک آلزایمر اجتماعی شدهاند. بهخاطر همین آلزایمر اجتماعی هم یادشان رفته است که در جوانیهایشان چه بودهاند و الان توقع دارند جوان دوزانو بنشیند، یقه را ببندد، جم نخورد، تکان نخورد و این موجب تنشهای خانوادگی بیشتر شده که همین تنشها به سطح جامعه هم کشیده میشود. بههمین دلیل به لحاظ جامعهشناسی ثابت شده که مشکل ما با نسل چهارم و پنجم اول از همه در گفتمان است. چون مدتهاست این هشدار را ما تحلیلگران اجتماعی میدهیم که به مرحلهای وارد شدهایم که نه نسل جدید میفهمند که ما چه میگوییم، نه ما میفهمیم آنها چه میگویند. دیگر این نسل ارتباط گفتمانیشان فینگیلیش و تلگرامی است. سرگرمیشان دیگر نقالی و ترنابازی و پای صحبت پدربزرگ و مادربزرگ نشستن نیست.
میرود در محیطهای بیدر و دروازه اینترنتی و هر کاری دلش میخواهد انجام میدهد. بنابراین من تصور میکنم نیازهای جوانهای امروز ما فقط در اینترنت خلاصه میشود؛ یعنی دیگر رسمی صحبت کردن را قبول نمیکنند و حوصله خواندن کتاب ندارند. بهخاطر همین، انتقال تجارب از والدین به این نسل یکطرفه شده است.
طبق آمار متوسط گفتوگو در خانوادههای ایرانی 17دقیقه است. من بهعنوان پدر یا مادر در این 17دقیقه به فرزندم چه بگویم؟ از تجاربم؟ قبول نمیکند. باور نمیکند. شکل زندگی ما برای اینها، الان افسانه است که آقا من بهعنوان یک جوان انقلابی زمانی با دختری همکلاس بودم ولی دستم بهش نمیخورد. میگوید مگر میشود چنین چیزی؟ بنابراین تجارب و باورها و ارزشهای ما برای اینها، نوعی رویاست یا یک حس غریبی بهشان دست میدهد.
یکی از ابزاری که میشود در کم کردن شکاف نسلها از آن استفاده کرد رسانهها هستند. بهنظر شما رسانههای ما در این حوزه زیادی عقب نماندهاند؟
اصلا مگر کاری کردهاند؟ بزرگترین رسانه ما رسانه ملی است که اصلا نمیشود دربارهاش بحث کرد. یک زیزیگولو برای نسل سوم درست کردند و یک کلاه قرمزی. اگر هنر دیگری کردهاند شما بگویید. الان هم که برای نسل جدید دوباره کلاهقرمزی آوردهاند. چقدر ذوقزده شدند امسال که کلاه قرمزی برگشت به تلویزیون. چه استقبالی شد.
من که نمیفهمم کدام ماهوارهداری آن را کنار گذاشته و آمده کلاهقرمزی نگاه کرده. اگر پیدایش کردید، بیاورید من بهازای هر یکنفر، یکمیلیون به شما میدهم.
این بیچارههایی که مثل ما یا میترسند یا از همسایهها خجالت میکشند، نشستند و نگاه کردند. کجای بچههای کشور ما به زشتی عروسکهایی که در تلویزیون پخش میشوند، هستند. حتی گربه و موش، (تام و جری) هم خوشقیافه و خوشگل هستند اما گربههای ایرانی را به چه وضعی در میآورند. سالها قبل حدود 240جلد کتاب بچهها را انتشارات پدیده منتشر میکرد. روی پیامی که این کتابها به بچهها میدهد خیلی حرف هست؛ از رنگ و فرم تا محتوای کتاب. ببینید کتابهایی که الان به بچهها میدهند با چه رنگها و چه محتوایی عرضه میشود. یکبار بهجای بررسی کتابها بیاییم عروسکها را بررسی کنیم. بهترین وسیله ارتباطی و بارش فکری بهوسیله همین عروسکها وارد کشور میشود.
الان بچهای که ps4 بازی میکند و خودش آن را هدایت میکند دیگر کلاه قرمزی برایش لطفی ندارد. حالا برای من که نشستم و دیدم شاید یک نوستالژی داشته باشد. بنابراین بچهای که کلاهقرمزی را قبول ندارد، هادی هدی را قبول ندارد، نسل متفاوتی است. ما با یک نسل التقاطی روبهرو هستیم.
یعنی در عین حال که طیف مذهبی و با حجاب دارند همان طیفاش برندپوش هم هست. حتی همان بچهمذهبی هم میگوید که کمربندم فلان مارک است. الان فیلمها و کتابهای درسی ما برای یک بچه محروم قابلقبول نیست. مثلا یک خانواده روی میز و صندلی نشستهاند و دارند غذا میخورند، اینها را میبیند و میگوید اینها دارند چهکار میکنند؟ بچهای که توی روستاهای دورافتاده درس میخواند، کتابهای درسی ما برایش مسخره است. ولی خب آن کتاب را هم در خیابان جردن میخوانند و هم در کپر. بنابراین نسل آینده و مدیرهای آینده ما آدمهایی هستند که بهخاطر تنبلی و کمکاری و رکود رسانهها و ضعف نهادهای فرهنگیمان نسل عجیبی میشوند که همه چیز بین آنها پیدا میشود.
خب با این چیزهایی که شما میگویید شرایط خیلی سخت میشود. راهحلی حداقل برای کوتاهمدت برای نزدیک شدن به این نسل وجود دارد؟
بهنظر من اگه بخواهیم یک نیازسنجی اجتماعی انجام دهیم اول باید به زبان خود آنها صحبت کنیم. دوم باید باورهای ملموس را بهشان منتقل کنیم، نه باورهایی که خیلی دورند. اگه من بگویم آقا به خدا قسم یک قمقمه آب را 12نفر در گرمای تابستان سال 60 در جبهه خوردیم و 6 ساعت راه آمدیم باور نمیکنند. میگویند مگر احمقید؟ چه لزومی داشته که این کار را بکنید؟ آب معدنی میگرفتید میخوردید. من میگویم آب نبوده مرد حسابی. یعنی نمیتواند باور کند. مثل آن آقایی که مردم گفته بودند گرسنهایم، نان نداریم بخوریم. گفته بود خب بیسکوئیت بخورید. یعنی در مخیلهاش نمیگنجید که مردم دارند از گرسنگی حرف میزنند.
ولی بالاخره راهحلی باید وجود داشته باشد دیگر.
بهنظر من راهحل این است که اگر بخواهیم در ارتباط با این نسل موفق باشیم، باید گفتمان و باورهایشان را بشناسیم. از جنس خودشان با آنها صحبت کنیم و خواستههایمان را در قالبهای این چیزها بنویسیم؛ خلاصه، مختصر و مفید. از اسطورهسازی و بتسازی هم برای این نسل پرهیز کنیم. اسطورههای پدرهای ما رستم و افراسیاب و... بودند. برای ما شد امام خمینی(ره)،تختی، پوریای ولی و همت. ولی این نسل اصلا دنبال اسطوره نیستند. یعنی اگر بخواهی شروع به اسطورهسازی کنی درمیروند و میگویند اوه باز شروع شد. باز میخواهند بگویند اخلاق بیاموز. بابا آموختیم ولمون کنید.
این بهخاطر همان نبودشناختی است که گفتید از این نسل وجود دارد؟
بله! الان 40 سال است که آلات موسیقی را نشان نمیدهیم. ولی همین جوان در مغازه و کنسرتها و... میتواند آلات موسیقی را ببیند. خب مسخره میشود برایش. میگوید چرا جایی حرام است و جای دیگر نیست؟ الان جوان میخواهد خودش را عرضه کند و عین خودش باشد اما میگوییم نه تو حق نداری جوان باشی و باید مثل ما پیر باشی گویا جوان بودن در کشور ما جرم است.