چه آسیبهایی فرزندخواندهها را تهدید میکند؟
همراه همیشگی اضطراب و رهاشدگی
مریم سمائی
رابطه مادر و فرزندی رابطه شگفتانگیزی است. از همان روزی که بدن مادر، پذیرای مهمان جدید میشود ارتباط مادر با فرزند شکل میگیرد و روزبهروز عمیقتر میشود بهطوری که بعد از تولد تنها آغوشی که به کودک حس آرامش و امنیت میدهد آغوش مادر است.
با اینکه نمیتوان منکر حس عمیق بین مادر و کودک شد اما آغوشهای پرمحبت دیگری هم هست که میتواند فرزندی را در خود جای دهد و به او عشق بورزد. کسانی که فرزندی را بهعنوان فرزندخوانده میپذیرند و از او نگهداری میکنند و به او محبت میورزند انسانهای والایی هستند که همتی بلند دارند.
تحقیقات نشان میدهد بچههایی که در دوران حساس و مهمی که روحیات، عواطف و احساساتشان شکل میگیرد بهجای خانواده در بهزیستی بزرگ شدهاند، واکنش متفاوتی به محبت، بوسیدن، احساس خطر، شناخت اطرافیان و درجهبندی این شناخت ندارند. آنها نمیتوانند درک کاملی از خانواده، پدر، مادر و روابط بین آنها داشته باشند بنابراین با کودکانی که در خانواده بزرگ شدهاند تفاوتهایی دارند. از سوی دیگر کودکانی هم که به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند اگر متوجه این مسئله شوند ممکن است دچار بحرانهایی شوند که اگر درست مدیریت نشود به روحیه آنها آسیب وارد میکند.
آذردخت داوری -محقق و پژوهشگر روانشناسی کودک- در اینباره به همشهری میگوید: «فرزندخواندهها در سنین مختلف میتوانند آسیبهای متفاوتی ببینند. در یک سیستم طبیعی، مادر پس از باردارشدن توانایی مادری پیدا میکند و آن اشتیاق و علاقه صمیمانه بین کودک و مادر به ترشح هورمونهایی منجر میشود که ارتباط را محکمتر میکند اما قضیه برای کودکی که از وجود مادر محروم است و در یک خانوادهای که خانواده واقعیاش نیست زندگی میکند، متفاوت است. وقتی کودک زیر 6ماه است و به خانوادهای سپرده میشود در ابتدای امر مادر خانواده چون بهصورت طبیعی کودک را بهدنیا نیاورده هورمونهای لازم در او ترشح نمیشود و ممکن است دچار اضطراب و استرس شود، این استرس در روابط تأثیر میگذارد و آسیبزاست. چنین کودکی از نعمت همزیستی و ارتباط تنگاتنگ محروم بوده و ممکن است از عواطف کافی برخوردار نباشد و استرس مادر جدید به او هم منتقل شود.
کودکانی که در خانواده خود زندگی میکنند اضطراب و رهاشدگی را تجربه نمیکنند اما وقتی کودکی از ششماهگی رها میشود ضربه اضافی میخورد؛ چرا که روابط عاطفی او با مادر شکلگرفته و ناگهان قطع میشود بنابراین این کودک، اضطراب را تجربه میکند و این بحران بهحساب میآید و ممکن است به اضطرابهای بعدی بینجامد».
داوری به موضوع دلبستگی و رابطه آن با اعتماد هم اشاره میکند؛ «مادری که بهطور طبیعی فرزند بهدنیا میآورد، اضطراب کمتری برای دلبستگیاش دارد و کودک را با طبیعت مادری خود با دنیا آشنا میکند اما در فرزندخواندگی این اتفاق نمیافتد؛ مادران دچار وابستگی خطرناک و اضطرابآور میشوند و مدام نگران جداشدن هستند و ممکن است این امر روی روان کودک و آینده آن تأثیر بگذارد».
او مسئله هویت را بزرگترین آسیب فرزندخواندهها میداند و معتقد است که تا زمانی که فرزندخوانده متوجه تفاوتهای فیزیولوژیکی و خلقی خود با سایر اعضای خانواده نشده نباید درباره فرزندخواندهبودنش حرفی به او بزنیم اما وقتی فهمید و سؤال کرد باید بهراحتی و صراحت موضوع را برای او توضیح داد. در اینجاست که معمولا مشکل هویتی پیش میآید. در واقع کودک دچار خجالت و غم و غصه میشود و احساس طردشدگی و بیهویت میکند.
اصغر کیهانینیا -روانشناس و مشاور خانواده- هم معتقد است که اگرچه پذیرش فرزند کاری بسیار لذتبخش و خوشحالکننده است اما سختیهایی هم دارد که اگر خوب مدیریت شود میتوان تحمل کرد؛ «بچههایی که به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند نیاز به فداکاری، محبت و صرف وقت والدین پذیرنده دارند. نباید والدین بهدلیل اینکه این کودک از نسل و ژن آنها نیست به آنها کمتوجهی کنند. حتی این کودکان، توجه بیشتری نسبت به سایر کودکان نیاز دارند.
نکتهای که همیشه از سوی این والدین مطرح میشود این است که مبادا این فرزند هم مانند پدر و مادرش شود. در اینجا با صراحت میگویم که درست است که ژن انتقال پیدا میکند اما بیشترین انتقال در ویژگی های ظاهری صورت میگیرد. تغییرات تربیتی چیزی است که والدین جدید به او میدهند و هیچ کدام از معایبی مانند خلافکاری بهصورت ژن انتقال پیدا نمیکند».
کیهانینیا تأکید میکند که تربیت و رفتار کودک اکتسابی است؛ «نقش تربیت بسیار مهم است و والدین جدید باید وقت کافی در این زمینه بگذارند. از سوی دیگر کسی که فرزندی را میپذیرد باید چشم و گوشاش را روی حرف دیگران ببندد و فقط با متخصصان و اهل فن مشورت کند تا فرزندی صالح و خوب تربیت کند».
کیهانی نیا به موضوع تنبیه انضباطی هم گریزی میزند؛ «هرگز از تنبیه انضباطی بچهها بهخاطر دلسوزی صرفنظر نکنید. حتما باید برای تربیت کودک، تنبیه انضباطی غیربدنی همراه با تشویق داشته باشید. مثل منع از دیدن تلویزیون و...».
او شرایط مواجهه با واقعیت فرزندخواندگی را متفاوت میداند؛ «اگر کودک متوجه تفاوتها شد و مدام سؤال کرد نباید فرزندخواندگی او کتمان شود اما اگر متوجه نشد لزومی ندارد تعادل روحی او را با گفتن موضوع بههم بریزیم. بچهای که متوجه موضوع میشود بسته به رفتار گذشته والدین، شرایط را میپذیرد. در واقع اگر از تربیت صحیح، نظم و قانون برخوردار باشد و محبت کافی گرفته باشد زودتر میتواند این شرایط را درک و تحمل کند اما اگر محیط ناسازگار باشد یا با والدین مشکل داشته باشد وقتی بفهمد بیشتر ناراحت میشود و بحرانهای جدیتری برایش بهوجود میآید».