علیرضا مجمع روزنامهنگار
واقعا اینجا چه خبر است؟ هر کسی را میپرستید بیایید یک توضیحی بدهید که نکند ما آمدهایم در کشور سرمربی تیم ملی و داریم همه ارث و میراثش را تصاحب میکنیم. هیچکس هم نمیآید محض رضای خدا بگوید آخر چه هیزم تری کی به کی فروخته است که از هر طرف که میرویم به فحش و بد و بیراه میرسیم و صحبت از سیرک و ملزوماتش. آن طرف نود ۱۹ساله را مدیر ۶ماهه تعطیل میکند و این طرف هم یکی در باز به کاپیتان هدیه میدهد.
آقای کارلوس چنان از میراثش در ایران حرف میزند که هر کس نداند فکر میکند او برای کاری که میکند هیچ دستمزدی نمیگیرد. میگوید ساختمان پک میراث من برای فوتبال ایران است. گیریم که اهتمام ساختهشدن آن را جنابشان برعهده داشته، دلیل میشود که این ساختمان بشود میراث او؟! خوشبختانه او راه بازی با مدیران فدراسیون را یاد گرفته است. آن قدر هم جنم دارد که بداند برای جواب دادن، کی خودش را خرج کند و کی دستیارانش را.
دستیارش خطاب به مدیر تیم امید گفته ما اجازه نمیدهیم تیم امید در مجموعه پک تمرین کند. خب اولا شما؟! در ثانی؛ آقای کارلوس یک چیزی گفت، شما چرا جدی گرفتی؟! البته ایشان اکتفا به همین هم نکردهاند و واژه سیرک را برای تیم ملی امید بهکار بردهاند. محض اطلاعشان در اینجا به نمایشهای پهلوانی و بازی با حیوانات و کارهای عجیب و اعمال خندهآور جمعی در روی صحنهای (معمولا مدور) سیرک میگویند. اما بیاییم در احوالات تیم رئیس جناب مک درموت هم کمی تامل کنیم.
در حرفهای سرمربی تیم ملی قبل از بازی با بولیوی یک کلیدواژه بود که بد نیست کمی آن را باز کنیم. کلیدواژه «درهای تیم ملی» که درباره بازیکن صاحب عکس بزرگ بالای سرش بهکار برد. کیروش زیر سایه سیدجلال گفت:«درهای تیم ملی روی سیدجلال حسینی باز است». این را داشته باشید تا روی فهرستی که کیروش به این اردو دعوت کرد هم کمی تمرکز کنیم. در این فهرست نامی از دفاع راست سابق پرسپولیس نبود و در تحلیلها هم این مورد نمود داشت که چون رامین در فصل جدید تیمی نداشته ، پس به تیم ملی دعوت نشده است. اما انگار چون در تیم ملی همیشه باز است، رامین به تمرین تیم آمد و با بقیه تمرین کرد. پس معنی دعوت به تیم ملی با این اوصاف چیست؟ حالا تمرین به کنار، در بازی بولیوی رامین با شورت ورزشی روی نیمکت تیم ملی نشسته بود، کنار سعید عزتاللهی که گرمکن به پا داشت. یعنی احیانا رامین مهیاتر از سعید برای رفتن به زمین بود. اگر در تیم ملی اینجوری باز است همان بهتر سیدجلال در پرسپولیس به قهرمانی لیگ قهرمانان آسیا فکر کند؛ تیمی که حرمتش را اینجور حفظ نمیکنند، کاپیتان باید خودش حرمتش را در دستش نگهدارد.
حرف آخر را برانکو زد؛ «ما به اینجا نیامدهایم که همدیگر را بخوریم.» اما انگار کسانی هستند که اینجوری فکر نمیکنند. حکایت شیخ اجل سعدی شاید پاسخی برای مدعیان ارث و میراث باشد؛ «یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت، و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند، و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت، سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشادهاند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفتای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت جامه خود میخواهم اگر انعام فرمایی.رضینا مِن نوالِک بالرَحیلِ.
امیدوار بود آدمی به خیر کسان/ مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.»
کادوی کاپیتان: یک درِ باز!
در همینه زمینه :