فرهادی در نمایش بیماری آلزایمر چگونه عمل کرده است؟
یادم تو را فراموش
مهمترین کاراکتری که در سینمای ایران دچار بیماری فراموشی بوده، شخصیت فرعی پدر نادر در «جدایی نادر از سیمین» است
سعید مروتی
«اون نمیدونه من پسرشم من که میدونم اون پدرمه»؛ این شاید مشهورترین دیالوگ پرافتخارترین فیلم تاریخ سینمای ایران باشد. در همان ابتدای جدایی نادر از سیمین وقتی نادر (پیمان معادی) به قاضی میگوید یکی از دلایل مخالفتش با مهاجرت از ایران، پدرش است. سیمین (لیلا حاتمی) میگوید پدر نادر (علیاصغر شهبازی) آلزایمر دارد و وقتی اصلا پسرش را نمیشناسد برایش چه فرقی دارد که چه کسی از او نگهداری کند. بعد نادر دیالوگ مشهورش را بر زبان میآورد. در واقع یکی از چالشهای اصلی درام جدایی نادر از سیمین، با مسئله پدر نادر رقم میخورد؛ پدری دچار بیماری فراموشی که پسرش حاضر نیست او را در این وضعیت رها کند و با همسر و ترمه دخترش (سارینا فرهادی) به کانادا مهاجرت کند. این مخالفت باعث درخواست طلاق سیمین میشود.
قهر سیمین موجب میشود نادر به فکر استخدام پرستار برای نگهداری از پدرش بیفتد. به این ترتیب پای راضیه (ساره بیات) به خانه نادر باز میشود. وقتی پدر نادر از خانه خارج میشود، ماجرای تصادف برای راضیه که نتیجهاش سقط جنین اوست، پیش میآید. بستهشدن دست پدر نادر برای اینکه از خانه خارج نشود و خروج راضیه از منزل هم در نهایت به ماجرای درگیری نادر با او و هلدادنش منجر میشود. در تمام این بحرانها، پای پدر نادر در میان است؛پدری که نخستینبار در نمایی گذرا او را در بالکن همراه با پسرش میبینیم؛تنها جایی که پدر و پسر هر دو خندان هستند و نادر درحال اصلاح سروصورت پدر است. کمی بعد وقتی سیمین قصد رفتن از خانه را دارد، پدر نادر او را به اسم صدا میکند: «سیمین کجا میری؟!»
میبینیم که همین پیرمرد دچار آلزایمر، سیمین را بهجا میآورد؛ وقتی دست سیمین را میگیرد و رها نمیکند که برود حس میکنیم کمی تردید در رفتن برای سیمین یا دستکم تأثری عاطفی برایش بهوجود آمده است. اولینبار هم که متوجه میشویم راضیه زنی است که اعتقادات سفت و سخت مذهبی دارد، وقتی است که پدر نادر جایش را خیس کرده و راضیه میخواهد بداند آیا لمسکردن پیرمرد اشکال شرعی دارد یا نه؟ در سراسر درام کوبنده فرهادی ما بهعنوان تماشاگر مدام در حال مشاهده جزئیات هستیم؛جزئیاتی که برخلاف روال ملموس سینمای ایران بسیار بااهمیت هستند و هیچ کدام بیدلیل از داستان سر درنیاوردهاند. برای همین بیماری آلزایمر پدر نادر بهعنوان یک شخصیت فرعی با کلی اتفاق و حادثه همراه میشود؛ هم اتفاقهایی که باعث شکلگیری بحران و بهوجودآمدن گرههای داستانی میشود و هم لحظههای ناب عاطفی که موجب میشود جدایی نادر از سیمین بتواند تماشاگرش را تحت تاثیر قرار دهد و با کاراکترهایش همراه و همدل سازد. بعد از تنش و درگیری میان نادر و راضیه که در نهایت به هلدادن او ختم میشود و بلافاصله بعد از رفتار بیرحمانه نادر، شاهد فصل معروف حمام میشویم؛ جایی که نادر پدرش را میشوید و به گریه میافتد. این شاید بهیادماندنیترین سکانس فیلم فرهادی باشد؛فصلی که اهمیتش از حس حاکم بر صحنه و میزانسن هوشمندانه و جای درست دوربین میآید و هم اینکه به لحاظ حسی توجیهکننده رفتار تند نادر نسبت به راضیه است. به خصوص اینکه هنوز نمیدانیم هلدادن راضیه توسط نادر چه عواقبی را بهدنبال خواهد داشت.
در ادامه فیلم چندبار دیگر در سکانسهایی گذرا پدر نادر را میبینیم. از جمله سکانس کوتاهی که سیمین در اتوبوس در حال گلایه از نادر است یا جایی که نادر میخواهد به ترمه اثبات کند که ادعای راضیه در خصوص جایی که روی پلهها پرت شده نادرست است و ما یک لحظه پدر نادر را که به او خیره شده میبینیم. نگاه پدر نادر در یاد میماند. در انتهای فیلم وقتی نادر و سیمین به دادگاه آمدهاند تا تکلیف حضانت ترمه مشخص شود از لباس سیاهی که نادر بر تن دارد میتوانیم بفهمیم، چه اتفاقی رخ داده است؛ اینکه پدر نادر از دنیا رفته و حالا مهمترین دلیل نادر برای مخالفت با مهاجرت از ایران دیگر وجود ندارد اما در این مدت دیوار جدایی میانشان آنقدر بلند شده که دیگر امکانی برای تفاهم وجود ندارد. پیرمرد دچار آلزایمر هم که بعد از ماجرای بستهشدنش به تخت، دیگر آن 4کلمه حرف یومیهاش را هم بر زبان نمیآورد، در سراسر فیلم جدایی بهعنوان شخصیتی فرعی حضوری مهم و تاثیرگذار دارد. بیآنکه جدایی نادر از سیمین فیلمی با محوریت آلزایمر باشد فرهادی بهیادماندنیترین شخصیت دچار فراموشی را در سینمای ایران خلق کرده است.