کلانشهرهای ایران مانند روستا اداره میشوند؟
تهران پر از تناقض است
گفتوگو با شهرام جباریزادگان -کارشناس برنامهریزی شهری- درباره نقصهای مدیریت شهری در ایران
مائده امینی
بودجه ... بودجه ... بودجه. سراغ هر کدام از نهادها، سازمانها و وزارتخانهها بروی گره کارشان آنجایی است که پولها تمام شده یا کم آمده. انگار که سر و ته همه مشکلات ایران به بودجه میرسد. مدیریت شهری هم از این قاعده نانوشته مستثنی نیست. پای صحبت هر کدام از شورای شهریها در ادوار مختلف که بنشینی یا از علتهای درست اداره نشدن شهرها که سوال کنی، کمبود بودجه قطعا یکی از ترکیبهای پر استفاده در مکالمه احتمالی شما خواهد بود. در شرایطی که کلانشهرهای ایران، با بهانههای مختلف حکمرانان، گاهی مانند یک روستا اداره میشوند، به نظر میرسد مشکل عمده مدیریت شهری
علاوه برکمبود منابع مالی و تکنولوژی و نیروی انسانی در شیوه اداره نیز هست. در حالی که ساختار انتخابی مدیران شهری در نحوه اداره کلانشهرها باید متفاوت باشد، به نظر میرسد در نهایت یک روش اداره به همه شهرهای ایران تعمیم داده شده است. شهرام جباریزادگان- کارشناس برنامهریزی شهری- میگوید: سالهاست جای خالی نگاه انسانی به شهر به شدت در نهادهای تصمیمگیر احساس میشود.
برای کلانشهرها و شهرهای بزرگ ایران گاهی با جمعیت میلیونی طوری برنامهریزی میشود که انگار المان جمعیت در آن در نظر گرفته نشده است. آیا شما هم موافقید که خیلی وقتها شهرهای ایران مانند یک روستا اداره شده یا برای آن برنامهریزی میشود؟
با شما هم موافقم هم مخالف. بدون شک ساختار یا ساز و کار اداره کلانشهرهای کشور و به ویژه شهری مانند تهران نیازمند تغییرات جدی و اصلاحات مفصل است اما اینکه بگوییم مانند یک روستا اداره میشوند، نگاه واقعبینانهای نداشتهایم و اندکی دور از انصاف است.
آیا جمعیت عاملی تعیینکننده برای جهت دادن به برنامهریزی شهری است؟ آیا نباید در روند برنامهریزی شهری برای شهرهایی مثل مشهد، شیراز، تهران و... تفاوتهای قائل شد؟
عامل جمعیت اگرچه بسیار تعیینکننده و قابل اعتناست اما اساسا به نظرم بافت و ساخت اجتماعی در شهرهای مختلف با همدیگر بسیار فرق میکند. واقعیت این است که نه تنها نحوه اداره و شیوه مدیریت شهرهای مختلف باید با همدیگر فرق کند بلکه حتی مناطق داخلی و مختلف یک شهر هم نیاز به برنامهریزیهای مختلف و شیوههای اداره خاص خودشان دارند و باید برنامهریزی و مدیریت شهری هر شهر با شهر دیگر کاملا متفاوت باشد،چه برسد به شهرهای بزرگی که شما مثال زدید؛ سیاستی که شاید چندان در داخل کشور ما جدی گرفته نمیشود.
پس همه کلانشهرهای ایران به نوعی موردبیمهری برنامهریزان و سیاستگذاران قرار گرفتهاند؟
ببینید نمیتوان منکر این بیمهری که شما از آن حرف میزنید، شد اما کلانشهر بر اساس تعریف سازمان مللمتحد، به شهری میگویند که حداقل 8میلیون نفر جمعیت داشته باشد. با این تعریف، تنها متروپلیس ایران، تهران است و حتی شهر بزرگ مشهد هم نمیتواند یک کلانشهر باشد. همین مسئله یکی از مهمترین علتهایی است که احساس نیاز به بررسی دقیقتر و کارشناسیتر تهران را افزایش میدهد.
با این اوصاف، واکاوی مشکلات برنامهریزی برای تهران میتواند الگوی مناسبی برای همه شهرها باشد...
تهران از یک آرمانشهر، هزاران فرسنگ فاصله دارد اما اینکه تهران را یک ناکجاآباد بیهویت بدانیم هم قضاوتی به دور از انصاف داشتهایم. هوشنگ مرادی کرمانی- نویسنده بزرگ- میگوید: اینکه تهران را سراسر ضعف و نقص و سیاهی ببینیم به همان اندازه اشتباه کردهایم که تهران را بهشت و مدینه فاضله برای زندگی بدانیم. علی سپانلو هم درباره شهری مانند تهران میگوید: همزمانی گذشته و آینده در تهران دوستداشتنی است.
چند ضعف بزرگ در مدیریت شهری
کلانشهرها را برایمان میگویید؟
ترافیک یکی از نمونههای ضعف در مدیریت شهری است؛ ترافیکی که تصویری پر از شلوغی و هرج و مرج به جهانیان داده و موجب تحیر گردشگری شده است. این تصویر از نظر من میتواند آینه تمامنمای هرج و مرج موجود در کلانشهر معروف ایران باشد. تصور کنید! آمار مرگومیر عابرانپیاده در تهران از همه کلانشهرهای جهان پیشی گرفته است. مشکل بعدی هویت تهران است. اگر از افراد مختلفی بپرسیم نماد تهران چیست؟ احتمالا دهها پاسخ مختلف خواهیم شنید. از خیابان ولیعصر، برج طغرل و برج میلاد گرفته تا برج آزادی و چشمهعلی. اساسا تهران شهری بینماد است و دریاچه چیتگر بر این بی نمادی صحه میگذارد. تصور کنید در شرایطی که دریاچه تاریخی ارومیه خشک شده؛ دریاچه مصنوعی چیتگر در تهران راهاندازی شده است. همچنین اجازه بدهید بگویم تهران از بخش قابل توجهی از امکانات مردمی، رفاهی، ورزشی، آموزشی و گردشگری بی بهره است.
چرا برنامهریزی برای شهری مانند تهران مشکل است؟
تهران پر از تناقض است و برنامهریزی در چنین شرایطی برای هر شهری دشوار است. پایتخت در تمامی این سالها قربانی نگاههای سیاسی بوده و همکاریهای لازم وجود ندارد. مدیریت شهری بدون کمک دولت، قوای سهگانه و خود مردم، کاری از پیش نبرده و نخواهد برد.
چهره شهرهای ایران زیبا نیست و زیباسازی و منظر، هیچ جایی در مدیریت شهری ندارد. آیا مشکل، استفاده از افراد بیتخصص است یا بیتوجهی؟
مشکل منظر تهران ریشههای تاریخی دارد. باغهای تهران به پاساژها فروخته شده. برجهای تهران اگرچه تعداد معدود و محدودی هستند اما همین 100برج به خاطر جانمایی نامناسب، منظر شهری را کاملا از بین بردهاند؛ چرا که در طول تاریخ، شهرسازی را در کلانشهرها و به خصوص تهران فقط در ساختمانهای بلند خلاصه کردهایم. در حالی که شهر فقط برج ، تونل و... نیست.
منظورتان این است که محوریت توسعه نباید فقط ساختوساز باشد؟
بله. در شهرهای توسعهیافته و شهروندمحور، نگاه اجتماعی و انسانی عمیقی از سوی مدیریت شهری بر شهر وجود دارد. اگر این نگاه وجود نداشته باشد، آن شهر را نمیتوانیم شهر بدانیم.وضعیت موجود تهران چه از نظر جامعهشناختی چه از نظر برنامهریزی شهری بسیار قابل تامل است و مانند یک بیمار اورژانسی به رسیدگی فوری نیاز دارد. متاسفانه این رسیدگی به مؤلفههای بسیاری بستگی دارد؛ مؤلفههای اقتصادی و اجتماعی.
نکاتی را که درباره تهران و ضعف و نقصهای موجود گفتید میتوان به همه شهرهای ایران تعمیم داد؟ یعنی میتوانیم بگوییم اساسا الگوی قابل قبولی برای اداره شهرها نداریم؟
بله. به نوعی میشود نقصهای اداره شهر تهران را به همه ایران و شهرهای کوچک و بزرگ آن تعمیم داد. اساسا یک سازوکار نظاممند مبتنی بر توسعهیافتگی در شهرهای ایران در یک روند تاریخی هرگز حاکم نبوده. البته ما در بعضی از شهرها، الگوهای قابل قبولی برای اداره شهرها داشتهایم.
یک مثال میزنید؟
مثال دیگر، تبریز است. در تبریز نوع اداره شهر نوع متفاوتی بوده. هم نگاهی که از طرف برنامهریزان شهری بر این شهر حاکم است و هم همکاری مردم با مدیریت شهری، موجب شده که چهره شهر تبریز، قابل قبول باشد. شما هنگامی که در خیابانهای شهر تبریز راه میروید کمتر متکدی میبینید.