چرا «دندان مار» فیلم درخشان دهه 60 است؟
3 نوع جسارت
امیر پوریا
از اینکه تصور «محدودیت، به سود هنر است» را دامن بزنم، پرهیز دارم اما تصور میکنم نخستین کوششهای جویبار برای یافتن شکافی از میان سنگ به قصد جاریشدن، همیشه ارزشی بیش از جریان بعدی آن دارد. سینمای بهشدت گونهگون و همهجانبه دهه 60 ما، بهویژه از همین جهت، قابل اعتنا و درسگرفتن است. درحالیکه کشور تازه انقلاب را از سر گذرانده و درگیر جنگ بود، سینمایی که دلش برای جامعه خود میتپید و تصویرهای زمانه خویش را درست رصد و ترسیم میکرد، نمونههایی متعالی به یادگار گذاشت. فیلم «دندان مار» ساخته آقای مسعود کیمیایی در جایگاه الگوی تاریخساز سینمای اجتماعی تمام دورانهای بعد از انقلاب، در کنار «دایره مینا» که همین نقش الگوبودن را در سینمای پیش از انقلاب دارد، از جسارت در طرح بحرانهای اقتصادی و فرهنگی جامعه شهری درگیر جنگ و بعد از آن شروع میکند و به 2جلوه جسارتآمیز دیگر میرسد که در سینمای ما کمسابقه است: نخست جسارت ساختاری که عموما در بحث از سینمای اجتماعی و رفتن به سراغ مضامین ملتهب، ضرورت آن در نقدها فراموش میشود. بسیاری اوقات فیلمهایی که مضمونی به ظاهر نگو و نپرس دارند و داعیه جسارت، با ساختار بس سنتی و محافظهکارانه پیش میروند و در نتیجه، آشکارا فقط به قصد متعجب کردن تماشاگر از جسارت مضمونیشان ساخته شدهاند، درحالیکه دندان مار با روایتی نامتعارف، واحدهای داستانی متعدد را بهصورتی شبیه ساختار امروزی متکی بر segment در سینمای پستمدرن جهان میچیند. یک واحد داستانی یا همان segment که مربوط است به شخصیت و خانه و گذشته آقا جلال (جلال مقدم) و در مسیر و گذر زیست آدم اصلی، یعنی رضا (فرامرز صدیقی)، نقش اساسی دارد؛ یک واحد داستانی دیگر متمرکز بر زندگی و احوال دختر جنگزده (فریبا کوثری) و... واحدهای روایی جزئیتر یا مهم تر. از طرف دیگر، پایانبندی فیلم هم با ایهام و حتی ابهام خودآگاهانه همراه است و میتوان گفت مدرنترین پایان در فیلمهای آقای کیمیایی را دارد (همانگونه که دایره مینا مدرنترین پایان فیلمهای آقای مهرجویی را). همچنان به امید بیشتر و بهتر دیدهشدن فیلم توسط نسلهای جدیدتر که ممکن است از تماشای آن محروم مانده باشند، این پایان را لو نمیدهم. اما بعد از جسارت مضمونی و ساختاری، شکل سوم جسارت فیلم، در پیشرفتن تا انتهای تلفیق دغدغههای فردی فیلمساز با مسائل قابلدرک اجتماعی برای همگان است. در اینکه چگونه کارگردانی میتواند با در کنار هم نشاندن دنیای شخصی خود و مسائل اجتماعی روز، تا غایت ریسکپذیری پیش برود، دندان مار یک کتیبه تاریخی است، بهگونهای که در هر دوی این زمینهها میتواند همچون الگوی نمونهای بررسی شود: هم بهعنوان سندی از جامعه و انسان ایرانی سالهای پایانی جنگ و هم به منزله سندی از آنچه جهانبینی ، فردیت و انسانشناسی هنرمندی به نام مسعود کیمیایی را شکل میدهد.