• سه شنبه 9 دی 1404
  • الثُّلاثَاء 10 رجب 1447
  • 2025 Dec 30
سه شنبه 9 دی 1404
کد مطلب : 270032
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Yv5RW
+
-

برای پسر غواصم، لباس گرم بافتم

دلتنگی‌های مادر شهید حمیدرضا کوثری در تلویزیون همشهری

برای پسر غواصم، لباس گرم بافتم

الناز عباسیان| روزنامه‌نگار

دی‌ماه، همیشه یادآور شجاعت دلاورانی است که سرمای استخوان‌سوز و سیاهی شب، حریفشان نشد؛ از سیم‌های خاردار و مین‌ها گذشتند و به دل آب‌های سرد و خروشان اروند زدند. حالا سال‌هاست حماسه ایثار شهدای غواص در دل شلمچه، ام‌الرصاص و جزیره مینو ماندگار شده است. در میان این روایت‌های بزرگ، گاهی داستانی کوچک، قلب را بیشتر می‌لرزاند؛ داستان محبتی مادرانه که می‌خواست با گرمای نخ و کاموا، حریف سرمای بی‌امان آب شود. در سالروز عملیات‌های کربلای ۴ و ۵، میزبان مادر و برادر شهید غواص، حمیدرضا کوثری، در برنامه «جان ایران» از تلویزیون همشهری بودیم تا بخش‌هایی از این مادرانه را مرور کنیم.
من مادر شما هستم
وقتی می‌گوید «مرا حاج‌خانم صدا نکنید، بگویید مادر... من مادر شما هستم»، انگار دروازه‌های مهر را به روی همه می‌گشاید. حاجیه‌خانم سکینه ذوالفقاری، مادر شهیدکوثری، آنقدر باصفا و صمیمیت حرف می‌زند که انگار سال‌هاست او را می‌شناسیم. در دل هر کلامش، تصویری از حمید زنده می‌شود:«پسر سومم بود. پدرش خیلی زود پرکشید و من ماندم و 4 فرزند. وقتی درد یتیمی سراغ‌شان آمد، دختر کوچکم تنها یک‌ساله و حمید ۱۴ساله بود. از همان سال‌ها، طفلک حمیدم هم درس می‌خواند و هم کار می‌کرد. تازه پشت لبش سبز شده بود که اصرار کرد به جبهه برود. مخالفت کردم چون سن‌وسالی نداشت. بعد متوجه شدم می‌خواهد مخفیانه و با دستکاری شناسنامه‌اش اعزام شود. راضی شدم و راهی جبهه کردمش. اولین مأموریتش به مناطق سردسیر کردستان و سقز بود. بعد او، برادرانش هم راهی جبهه شدند و من ماندم و یک خانه بی مرد!» مادر از شهیدش حکایتی عجیب روایت می‌کند:«حمید به من گفته بود چطور شهید می‌شود. می‌گفتم نگو، من طاقت ندارم. می‌گفت طاقت می‌آوری! اما طاقت شهادت داداش را نداری، چون او زن و بچه دارد.» و حالا سال‌ها پس از آن وداع، مادر با یادش زندگی می‌کند: «تنها یک چیز تحمل این داغ را آسان کرده و آن این است که او شهید شده و شهدا زنده‌اند. حمیدرضا همیشه کنارم هست. هر شب رو به عکس او می‌خوابم و هر صبح به روی او بلند می‌شوم. هرجا گرهی در کار بچه‌ها می‌افتد، به حمیدرضا می‌گویم خودت هوای خواهر و برادرهایت را داشته باش.»
بافتنی مادر برای غواصی در اروند
حمیدرضا در سال دوم حضورش در جبهه، داوطلب آموزش غواصی شد؛ آموزشی سخت و طاقت‌فرسا که باید در سرمای شدید سد کرج تمرین می‌کرد. روایت خاطرات او از سرمای آب اروند و روزهای غواصی، دل‌ها را می‌لرزاند. مادر اینطور تعریف می‌کند:«یک روز به من گفت مامان، یک خواهش از تو دارم. گفتم جانم بگو. گفت وقتی در جبهه هستم، از آب که بیرون می‌آیم، سردم می‌شود برای من یک بافتنی بلند بباف. گفتم مگر تو در آب هم می‌روی؟ گفت بله مامان. باید در کنار شرکت در عملیات‌ خاکی، در آب هم غواصی  کنم. این را که گفت دلم لرزید.» و این‌گونه شد که دستان مادر با کمک عروس‌ها به کار افتاد. کوک به کوک، رج به رج، بافتنی بلندی بافته شد؛ بلند تا روی زانو، تا گرمابخش تن پسری باشد که می‌خواست به دل آب‌های سرد و خروشان اروند بزند؛ جامه‌ای از عشق برای مقابله با سرمای دشوار در راه دفاع از وطن. حمید آن بافتنی را پوشید و رفت و دیگر برنگشت.

غواصی که مسئول شناسایی بود
حمیدرضا کوثری در عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ حضور داشت. در کربلای ۵، غواص‌ها مستقیماً وارد عمل شدند و او نیز نقش خود را تا پایان ایفا کرد. او در این سال‌ها به واحد اطلاعات و عملیات لشکر سیدالشهدا(ع) پیوست و کار غواصی و شناسایی را با جدیت دنبال کرد و به روایت فرماندهان، در این زمینه بسیار موفق عمل می‌کرد. سرانجام در فروردین‌ماه ۱۳۶۶ در 22 سالگی در عملیات کربلای ۸ به شهادت رسید.







 

این خبر را به اشتراک بگذارید