مردی که لیبرتی والانس را کشت
اندوه و حسرت
«مردی که لیبرتی والانس را کشت» فیلم اندوه و حسرت است؛ حسرت تمامشدن یک دوران و پایان عصری که مردان دلخواه جان فورد، کابویها، در آن حکمرانی میکردند. ایستگاه قطار با خود تمدن آورده و غرب وحشی باید به خاطرهها سپرده شود. بیشتر دقایق فیلم به فلاشبک میگذرد. سناتور رنس استودارد(جیمز استوارت) به همراه همسرش هالی(ورا مایلز) برای شرکت در مراسم تشییع جنازه ششلولبند پیری به نام تام دانیفن (جان وین) وارد شهر میشوند. ورود آنها برای اهالی این شهر کوچک به لحاظ جایگاه سیاسی و اجتماعی سناتور غیرمنتظره است. چرا خاکسپاری یک ششلولبند برای سناتوری والامقام تا این حد اهمیت داشته باشد؟ سناتور در پاسخ به این پرسش خبرنگار محلی سرگذشت خود و تام دانیفن را بازگو میکند و این ماجرای مردی است که لیبرتی والانس را کشت. جان وین در نقش تام، کابویی است که دورهاش سرآمده و جان فورد با نهایت اندوه از قهرمانش خداحافظی میکند. نکته جالب توجه در «مردی که لیبرتی والانس را کشت» این است که فورد با تمام دلبستگیاش به گذشته مقابل تمدن و پیشرفت نمیایستد. ضمن اینکه برای برقراری نظم جدید، این قهرمان قدیمی است که باید به یاری بیاید. لیبرتی والانس را تام دانیفن از پا در میآورد نه رانسون استودارد. سکانسی که تام خانهاش را به آتش میکشد و برای همیشه جایی را که به آن تعلق داشت ترک میکند، احتمالا تلخترین سکانسی است که جان فورد کارگردانیاش کرده؛ این مرثیهای است بر دورانی سپری شده. ابتدای دهه ۶۰ میلادی، فورد تلختر از همیشه است و خداحافظیاش با کابوی همیشگیاش، بر این تلخی میافزاید. ماجراهای فیلم از آنجا آغاز میشود که سناتور رنس استودارد با همسرش هالی برای مراسم خاکسپاری ششلولبندی به شینبون میروند. رنس زمانی که بهعنوان وکیل مشغول بهکار بوده با هفتتیرکشی به نام والانس درگیری داشته است. وقتی رنس به عضویت انجمن شهر انتخاب میشود، والانس او را به دوئل دعوت میکند. هالی از تام میخواهد که رنس را نجات دهد ولی او نمیپذیرد. زمان دوئل چندین تیر شلیک میشود، رنس زخمی میشود و والانس میمیرد. به رنس لقب مردی که لیبرتی والانس را کشت میدهند، اما تام به رنس میگوید که او بوده که به والانس شلیک کرده است.