۴ باری که نباید به دوش بکشید
فاطمه عباسی| روزنامهنگار
در هیاهوی زندگی مدرن، جایی که فشارهای اقتصادی و اجتماعی شانههایمان را خم کرده، یک بار نامرئی اما سنگین دیگر هم وجود دارد که اغلب خودمان داوطلبانه بر دوش میگذاریم: «مسئولیت خوشحالی و سرنوشت دیگران». بسیاری از ما در چرخه بیپایانی از اضطراب گرفتار شدهایم و مدام با خود تکرار میکنیم که اگر فلانی ناراحت شد، اگر دوستم تصمیم غلطی گرفت، یا اگر نتیجه کار طبق برنامه پیش نرفت، حتماً «من» کوتاهی کردهام، اما حقیقت این است که این صدای وجدان نیست؛ بلکه صدای اضطراب است که میخواهد با ایجاد «توهم کنترل» جهان را برایمان امنتر جلوه دهد. روانشناسان معتقدند بزرگترین خطای ذهنی ما، ناتوانی در تشخیص مرز میان «دلسوزی» و «مسئولیتپذیری بیمارگونه» است. ما غالبا تصور میکنیم وظیفه داریم احساسات دیگران را مدیریت کنیم. اگر عزیزی خشمگین یا افسرده است، خود را به آب و آتش میزنیم و فرسوده میشویم تا او را آرام کنیم؛ غافل از اینکه احساسات هر فرد، واکنش درونی او به جهان است و ما هرقدر هم محترمانه و دلسوز باشیم، نمیتوانیم و نباید بار تنظیم هیجانات دیگران را به دوش بکشیم. تلاش برای راضی نگهداشتن همه، در نهایت به نادیده گرفتن مرزهای شخصی و قربانیکردن آرامش خودمان ختم میشود.
از سوی دیگر، اضطراب ما را وامیدارد تا نقش «ناجی» را بازی کنیم. وقتی میبینیم عزیزانمان تصمیمات اشتباه میگیرند، میخواهیم به جای آنها فرمان زندگیشان را بهدست بگیریم، اما واقعیت تلخ و رهاییبخش این است که ما مالک زندگی دیگران نیستیم. هر انسانی حق دارد اشتباه کند و از مسیر تجربه شخصی خودش رشد کند. گرفتن فرصت اشتباه کردن از دیگران، در واقع گرفتن فرصت زندگی کردن از آنهاست. علاوه بر این، باید بپذیریم که ما تنها مالک «تلاش» خود هستیم، نه «نتیجه» آن. در محیطهای کاری و اجتماعی، عوامل بیشماری خارج از کنترل ما وجود دارد. سرزنش کردن خود برای نتیجهای که هزار و یک عامل بیرونی در آن دخیل بوده، تنها فرسودگی به همراه میآورد. همچنین، تلاش برای گنجیدن در قالب انتظارات کلیشهای جامعه یا خانواده، جنگی است که در آن پیروزی ممکن نیست. در نهایت، بیایید با خودمان صادق باشیم؛ تنها چیزی که حقیقتا در کنترل ماست، رفتار، کلام و نیتهای خودمان است. نحوه برداشت دیگران از رفتارهای ما یا واکنشی که نشان میدهند در قلمروی مسئولیت ما نیست. زمین گذاشتن این بارهای اضافی، بیمسئولیتی نیست؛ بلکه آغاز مسیری سالم برای زیستن و بازپسگیری آرامش
از دست رفته است.