ادای دین متظاهرانه به کیمیایی
در نشست نقد فیلم «غریزه» در برنامه کات مطرح شد
گروه 24
در برنامه این هفته «کات»، مسعود فراستی و سعید قطبیزاده درباره فیلم غریزه صحبت کردند.
به گزارش همشهری، غریزه چهارمین ساخته سیاوش اسعدی است که 3 سال پیش ساخته شده و تا به حال روی پرده نرفته بود.
فیلم با بازی امین حیایی و پانتهآ پناهیها و معرفی ساینا روحانی و مهدیار شاهمحمدی در نقش نوجوانی2 شخصیت اصلی، داستان عاشقانهای است که در میانه دهه 40 اتفاق میافتد.
آنچه با نمایش فیلم برای اهالی مطبوعات، بسیار درباره آن صحبت شد، شباهتش به فیلم «سینما پارادیزو» ی جوزپه تورناتوره وسینمای مسعود کیمیایی بود.
مسعود فراستی: یک فیلم متظاهر
وقتی فیلمی میبینید، باید ردی از فیلمساز در آن وجود داشته باشد. منظورم این نیست که کاملا دنباله کارهای قبلی او باشد، ولی چیزی از کارگردان در این فیلم نمیبینم؛ کارگردانی که فیلمهای قبلیاش را هم دیدهام. اصلا بحثم خوب بودن یا بد بودن فیلم نیست ولی چیزی از کارگردان باید در فیلم باشد
که نیست.
قصه امین حیایی چرا اصلا گفته نمیشود؟ فقط یک پلان در ماشین با زنی که قبلا دوستش داشته نشسته است. اصلا امین حیایی در فیلم هیچ است.
فیلم داستان عاشقانه
2 نوجوان را با لکنت بیان میکند و اصلا این رابطه درست در نمیآید.
فیلم بهشدت ابتر و هدر شده و روهواست. مخاطبان هم بعد از 10دقیقه واقعا خسته میشوند، چون هیچچیز درست نیست و به سرانجام نمیرسد.
این مسئله سینما دوست داشتن و فریم فیلم جمع کردن هم بسیار مسخره است.
کل فیلم تکهپارههایی است که به هم پیوند پیدا نمیکنند. کاراکتر امین حیایی که هیچ، فقط همان دختر و پسر میمانند که برای آنها هم باید قصه تراشید و بحران ایجاد کرد.
بهنظرم یک فیلم اولی است که امکانات دارد و دنیایی هم ندارد.
فیلم نابود، متظاهر وخوشآب و رنگ است.
سعید قطبیزاده: کل فیلم شبیه گریم امین حیایی تصنعی است
بهنظر من فیلم ادامه منطقی کارهای قبلی کارگردانش است ولی آنچه از فیلمهای قبلیاش بهطور چشمگیرتری وارد فیلم شده، دقیقا ضعفهای کارگردان است که اینجا برجستهتر شده است. مثلا مدل دیالوگنویسی و تصنع در خلق موقعیتها. منظورم انبوهی از ژستها و فیگورهاست. حس میکنم کل فیلم هم شبیه گریم امین حیایی
متصنع است.
«داش آکل» صادق هدایت به همراه «روزی روزگاری در آمریکا» از سرجیو لئونه همراه یک کم «درخت گلابی» و تمام فیلمهای کیمیایی و البته «لولیتا» با موزیک موریکونه. انگار همه اینها را با هم ریخته توی چرخ گوشت.
فیلمی است که کاملا مشخص است برای آن زحمت کشیده شده اما نتیجهبخش نبوده است. بنابراین هر زحمتی منجر به فیلم نمیشود. کارگردان بعد از چند فیلمی که در این سالها ساخته، وقتش است که فردیتی از خودش داشته باشد. اینکه بگوییم نمونه امروزی فیلمهای کیمیایی استیا ادامهدهنده راه یک کارگردان است کافی نیست.
سادهترین منطقهای یک فیلمنامه در آن رعایت نمیشود ولی کرین و قطار و شب و باران و اورکت آمریکایی وجود دارد. میخواهم بگویم یک چیزهایی از بیرون و از جای دیگری وارد فیلم شده و ربطی به آن ندارد.
اصلا نمیخواهم طعنه بزنم. فقط سؤال دارم. بهعنوان یک فیلمنامهنویس موقعیت چقدر باید عامل پیش برنده داستان باشد و چقدر متکی بهخود است؟ ممکن است یکی دو موقعیت تزئینی باشد، اما در مورد عشق این دو نوجوان 35دقیقه زمان صرف شده راجع به موتورسواری و سیگار کشیدن و دیالوگهای لوس و نچسب. هرچند دیالوگهای خوب هم دارد ولی موقعیتهایی شکل میگیرد که عشق این دو تبدیل به یک عشق مصنوعی میشود.