داستان عامهپسند
بهترین تارنتینو
                        بعد از موفقیت فیلم «سگهای انباری» که نام سازندهاش را بهعنوان استعدادی تازهنفس مطرح کرد، فیلم «داستان عامهپسند» کوئینتین تارانتینو را در مقام یکی از مهمترین فیلمسازان دهه90 میلادی تثبیت کرد و به او جایگاهی ویژه بخشید. «خون تازه در رگهای سینما»، «ظهور یک استعداد درخشان» و «فیلمسازی مؤلف از راه رسیده است»؛ داستان عامهپسند با چنین توصیفاتی ستایش شد و بیش از هر چیز شیوه روایی فیلم به چشم آمد. خشونت عریان فیلم سگهای انباری در اینجا کنترل شدهتر بود و کیفیت بازیها چشمگیرتر. استفاده از بازیگر از دور خارج شدهای چون جان تراولتا که بیشتر سالهای دهه 80میلادی را به بطالت گذرانده بود، از اعتمادبهنفسی حکایت میکرد که تارانتینوی جوان به شدت از آن برخوردار بود. اقتباس از تکه فیلمهای محبوب و بازآفرینیشــان در قالبی تازه، فیلم را تماشایی  و استفاده از ترکهای موزیک موردعلاقه فیلمساز، حاشیه صوتی داستان عامهپسند را غنی کرد. توالی حوادث و شکست زمان که در نیمه اول دهه 90هنوز تازگی داشت و گفتار متنی که گسترهاش از فرهنگ کوچه تا ارجاعات مذهبی امتداد مییافت و بیشتر بر زبان ساموئل ال جکسون جاری میشد، به فیلم کیفیتی متمایز میبخشید،  امکانی برای تأویل و تفسیر فراهم میکرد؛ نقطه اوج کارنامه تارانتینو که گرچه همچنان فیلم ساخت و توجه برانگیخت، ولی دیگر نتوانست به کیفیت داستان عامهپسند دست یابد. بیشترین توجه و جایزه و نقد مثبت میان همه فیلمهای تارانتینو؛ برنده نخل طلای کن که اسکار بهترین فیلمنامه را هم گرفت، ولی در دیگر رشتهها قافیه را به فیلم «فارستگامپ» باخت. 
ماجراهای این فیلم از آنجا آغاز میشود که 2شخصیت «وینسنت» و «جولز» از طرف والاس مأموریت مییابند تا چمدانی دزدیده شده را از سارقان پس بگیرند. بعد از اینکه جان سالم به در بردند وینسنت مأمور میشود تا میا، همسر والاس را به گردش ببرد، اما میا براثر مصرف مواد به اغما میرود و وینسنت نجاتش میدهد. والاس به بوکسوری به نام بوچ دستور میدهد تا در مسابقه بعدی خود ببازد، ولی او سرپیچی میکند و مجبور به فرار میشود. سرانجام با نجات والاس از دست 2مرد، از انتقام او جان سالم بهدر میبرد.
فیلم داستان عامهپسند با همه هجوآلودگیهایش گفتمان جذابي درباره رستگاري دارد. كاراكترهاي باورمند با هر باور و منطقي كه دارند در اين فيلم خلاصي مييابند؛ بارزترين نمونه جولز است كه از يك اتفاق، تأویلش از فرازي از انجيل تغيير ميكند و به برداشتي تازه ميرسد كه نهتنها ميتواند خود را از آن زندگي نجات دهد كه زوج دلهدزد كافيشاپ را هم بي آنکه دستشان به خون آلوده شود، راهي خانه ميكند.
 تارانتينو از دل آشفتگیهای داستانش راهي به سوی سعادت باز ميگذارد تا نشان دهد دنيا به اندازه خشونتي كه خود در سينمايش بهكار ميگيرد، سياه نيست.