شکوه معماری در زیباترین تیمچه بازار
منفورترین فراشباشی قاجار، بانی ساخت تیمچه حاجبالدوله
سمیرا باباجانپور | روزنامهنگار
تیمچه حاجبالدوله را میتوان شکوه معماری ایرانی در دل بازار تهران دانست. طاقهای مقرنسکاریشده چشمگیرش یادآور خانههای مجلل و باشکوه دوره قاجار است و طاق یزدیبندی با کاشیهای منحصربهفردش آن را از دیگر بناهای بازار تهران مجزا کرده است. در شصتوپنجمین نشست پژوهشی مرکز تهرانپژوهی مؤسسه همشهری، از ماجرای عجیب ساختهشدن تیمچه حاجبالدوله، معماری و حجرهداران باکمالاتش سخن گفتیم. این نشست با حضور حاج عبدالرضا مانیان از خیران و معتمدان بازار تهران، نصرالله حدادی، تهرانشناس و محمود منیعی، تهرانپژوه برگزار شد. بخشی از نشست را در این گزارش بخوانید.
بانی بدنام باشکوهترین معماری بازار
تیمچه حاجبالدوله را باید از دو منظر نگریست، ابتدا قصد و نیت بانی ساختش که یکی از منفورترین شخصیتهای تاریخ قجری است و دیگر، کسبه نیک و سرشناسش حاجعلیخان فراشباشی، با شهرت و امضای حاجبالدوله از رجال عهد قاجار، بانی ساخت معروفترین تیمچه بازار بود؛ مردی که ابلاغ حکم و اجرای قتل امیرکبیر، مشهورش کرد. نصرالله حدادی، تهرانشناس، میگوید:«علیخان فراشباشی نامهای را با خود به کاشان برد که باعث شد در ۲۰ دیماه ۱۲۳۰، امیرکبیر ایران به شهادت برسد. نام نیک، قدرت سیاسی و اجتماعی میرزا محمدتقیخان فراهانی همچون تیری بر قلب دشمنانش مینشست. میرزا آقاخان نوری و علیخان فراشباشی هیچگاه تحمل این نیکنامی را نداشتند. آنها بعد از مرگ امیرکبیر، برای کاستن از اعتبار صدراعظم شهید در بازار، سعی کردند حضور پررنگی در قلب اقتصادی تهران داشته باشند. میرزا آقاخان نوری در کنار بازار، یعنی ابتدای خیابان ناصریه (ناصرخسروی فعلی) سرا ساخت و علیخان فراشباشی در دل بازار، تیمچهای به نام خود (یعنی تیمچه حاجبالدوله) بنا کرد. آنچه مسلم است، این تیمچه باید بین سالهای ۱۲۳۰ تا ۱۲۳۷ ساخته شده باشد.»
آجر به آجر روایت مردمداری و نیککرداری
حاج عبدالرضا مانیان، از خیرین و معتمدان بازار تهران، میگوید: «دور تا دور تیمچه پر بود از بزرگمردانی که کردار و منش هرکدامشان مشق زندگی است؛ مردمدار و خوشخلق. از پدرم، مرحوم حاج محمود مانیان گرفته تا مرحوم حاج علیاکبر رفوگران تحریریان، میرزا عبدالله خاموشی ، سید مصطفی عالینسب و سید محمد حولهای که به نیکی شهره بودند. حسن گلنراقی و بسیاری از بزرگمردان بازار که زندگی هرکدامشان یک کتاب است. برای مثال، سید محمد حولهای مستجابالدعوه بود. دزدی به خانه یکی از رفقا زد، هرچه بود و نبود برد. فرشی را به رفیقش داد و گفت: برو، بهزودی وسایلت پیدا میشود و برایش دعا کرد. چند روز بعد دزد پیغام فرستاد: وسایل فلانجا در فلان انبار است، بیایید ببرید که این دزدی خواب از من ربوده است. مرحوم خاموشی هم همیشه عادت داشت صندلیاش را روبهقبله بگذارد و قرآن بخواند. اگر کسی کاری داشت، سربلند میکرد و در غیر این صورت، روی کتاب خدا سر خم میکرد.» نصرالله حدادی نیز در وصف معتمدان تیمچه حاجبالدوله و بازار میگوید: «مرحوم علیاکبر رفوگران که به تحریریان معروف بود، بازار نوشتافزار را در دست داشت. بسیار به حقالناس پایبند بود. روزی متوجه شد بین کارمندی از وزارت فرهنگ و یکی از فرزندانش در فروش لوازمالتحریر قلب و دغلی انجام شده است. بیمحابا سراغ وزیرفرهنگ وقت رفت و گفت: من از پسرم شکایت میکنم و تو از کارمندت.»