 
                        رفیق روزهای سخت بود
زندگی و شهادت شهیدمحسن برکان به روایت همسر و دوست صمیمیاش
 
                        سیده کلثوم موسوی | خبرنگار 
هرکاری که جانش را جلا میداد و جسمش را به خدمت خدا و خلق در میآورد ، انجام میداد  از رسیدگی به خانواده فاطمیون تا شناسایی  و تشییع پیکر شهدا، اصلا انگار خلق شده  بود برای رتق و فتق کار دیگران . پدر 2فرزند خردسال و عاشق امامحسین(ع) بود؛ مردی که عرفه را در کربلا گذراند و تنها چند روز بعد، در اوج دلدادگی به سیدالشهدا، به آرزوی همیشگیاش رسید. محسن برکان،  پاسدار سپاه حضرت سیدالشهدا(ع) شهرری، دوم تیرماه ۱۴۰۴ در حمله موشکی دشمن به ستاد این یگان  در 38 سالگی به شهادت رسید. سیر زندگی شهید را در این گزارش از زبان همسر شهید و دوست شهید میخوانیم. 
خدمت به دیگران
از پیادهرویهای اربعین مشق عشق کرد و خودش را به آب و آتش میزد تا در ایام اربعین، کربلا باشد. بانو افشار، همسر داغدارش باافتخار از روزهای  با همبودنشان میگوید: «محسن علاقه خاصی به امامحسین(ع) داشت. هر سال محرم که میشد، دلشوره اربعین را داشت. همیشه میگفت: نمیدانم امسال آقا میطلبد یا نه. جز آن 2سال که کرونا بود، هر سال اربعین خدمت امامحسین(ع) میرسید. چند بار هم خانوادگی رفتیم.» دلبریکردن هنر میخواهد که آقامحسن  استاد این هنر بود. میدانست برای چه کسی دلبری کند. افشار ادامه میدهد: «یکی از فعالیتهایش رسیدگی به خانوادههای شهدا، بهخصوص خانواده شهدای فاطمیون بود. پنجشنبه و جمعههایش را برای این کار گذاشته بود و میگفت هر برکتی در زندگیمان  هست از برکت شهداست. او اینگونه برای خدا دلبری میکرد و یک تیر و چند نشان میزد که با این کارهایش دل مرا برد و تیر آخر را هم با شهادتش زد.»
هدیه سکه طلا در بازار تجریش 
شهید برکان، فرزند سوم خانواده، 2خواهر بزرگتر داشت و خودش  پدر 2پسر خردسال بود. همسر شهید میگوید:« مهدی هفتساله و هادی هشتماهه؛ نامهایی که به انتخاب رهبر انقلاب برایشان برگزیده شد. انتخاب اسم پسرها توسط رهبر و حتی ازدواج با همسری باحجاب و متین را هم از برکت دعای شهدا میدانست.» افشار یکی  از خاطرات مشترکشان را اینگونه تعریف میکند: «اولین عید فطری که با هم رفتیم زیارت امامزاده صالح (ع) در تجریش، بعد از زیارت به بازار هم سری زدیم.  آقایی جلو آمد، دست محسن را گرفت و یک سکه  طلا به او داد و گفت: این هدیه به خاطر حجاب همسرتان. من اول فکر کردم دوربین مخفی است!  اما جدی بود و آن مرد هرچه اصرار کرد تا هدیه را قبول کنیم  محسن قبول  نکرد و از او تشکر کرد.  همین که آن آقا دور شد برگشت و به من گفت همسرم با حجابش بهترین هدیهای است  که خدا به من داده ، همینجا بود که فهمیدم نگاهش به دنیا و هدیههای آن فرق دارد.» 
 رفیق روزهای سختم
مرتضی نظری، 18 سال با شهید برکان، دوست بوده  و فراتر از دوستی بینشان حس برادری شکل گرفته بود.  او روز شهادت را چنین به یاد میآورد: «دوم تیرماه ۱۴۰۴ حوالی ظهر، به ستاد سپاه سیدالشهدا(ع) حمله موشکی شد. من آن زمان در شرق تهران در مأموریت بودم. سریع تماس گرفتم اما گوشی محسن در دسترس نبود. بعد از پیگیریهای زیاد، چند بیمارستان را گشتیم ولی خبری از او نبود. تا نیمهشب دلنگران بودیم.  بیخبری از رفیقم و کسی که مثل برادرم بود مرا داشت
 از پا در میآورد . صبح چهارشنبه حوالی ۴ صبح پیکر محسن را پیدا کردند.  وقتی با خبر شدم  دنیا بر سرم آوار شد، وظیفه سختی بود که خبر شهادتش را به خانواده بدهم . اما چارهای نداشتم و خودم حامل خبر شهادت دوست 18ساله و برادرعزیزم بودم. الان فقط با حسرت با او حرف میزنم و میگویم رفیق روزهای سختم کجا رفتی.»
 روزه در سختترین شرایط
نظری از یکی از مأموریتهای مشترکشان  تعریف میکند که شهید در سختترین شرایط هم معنویات و عباداتش را رها نمیکرد: «بهمن ۱۴۰۲ با هم به مرز سیستان و بلوچستان رفتیم. ۲۱ روز آنجا ماندیم. همان روزهای اول که فهمید بیش از ۱۰ روز میمانیم، نیت کرد همه روزها را روزه بگیرد. با وجود سختی مأموریت، هیچوقت نماز اول وقت را ترک نمیکرد و روزهاش را هم میگرفت. این مقیدبودنش مثالزدنی بود.» دوست شهید همچنین از خدمت افتخارآفرین محسن در حرم حضرتمعصومه (س) یاد میکند: «از سال ۱۳۹۱ خادم حرم حضرت معصومه (س) بود. آخرین شیفت خادمیاش هم با روز تولدش، ۱۹ خرداد، مصادف شد. امسال هم عرفه با هم کربلا رفتیم. بعد از دعای عرفه، تغییر حال و هوایش برای همه مشهود بود. همانجا رزق شهادتش را گرفت و چند روز بعد به آرزویش رسید.»
 
 
						 
                     
                                         
                                         
                                        