«لاکپشت» تلف شد
نقد آخرین فیلم بهمن کامیار در برنامه این هفته«کات» تلویزیون همشهری
گروه24
در جدیدترین برنامهکات، مسعود فراستی میزبان سعید قطبیزاده بود و درباره فیلم «لاکپشت» با هم گفتوگو کردند.
به گزارش همشهری، لاکپشت ساخته بهمن کامیار است که پیش از این 3فیلم بلند در وجه حامل(۱۳۹۶)، مرداد (۱۳۹۵) و نیم (۱۳۹۴) را کارگردانی کرده است.
«لاکپشت» داستان یک روانپزشک است که خود دچار مشکل حاد روانی است. او در پی یک اتفاق درون زندگی شخصیاش دچار مشکلاتی میشود که باعث میشود احساس کند همسر و تمام زندگیاش در خطر از دست رفتن است؛ برای همین تصمیم میگیرد برای حفظ آن دست به کارهای عجیبی بزند.
در برنامه کات، مسعود فراستی و سعید قطبیزاده این فیلم را نقد کردند.
مسعود فراستی: نقد این فیلم جدی گرفتن آن است
فیلم با دفتر آقای روانکاو شروع میشود که اصلا روانکاوی بلد نیست. همان اول دارد با آدمی صحبت میکند و به او ایدههای روانکاوانه میدهد. دوربین در حال حرکت است و کمی بالا و طرف اصلانی میآید که در حال حرف زدن با مراجعش است. دوربین اصلا معنا ندارد. بدن فربهشده اصلانی حتی بازی را هم از او میگیرد؛ چون با دست و صورت و بدن هیچ کاری نمیتواند بکند. فیلمساز در همین سکانس داخل دفتر که از نظر کارگردانی امن است، هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. پر از غلط است. جای دیگر اصلانی در دستشویی ریش میتراشد. دوربین بالاست. انگار سقف را کندهاند و دوربین را آنجا کار گذاشتهاند. هر فیلمسازی که 5دقیقه کارگردانی کرده باشد، از این نما خندهاش میگیرد. این نمای خیلی از زاویه بالا قرار است چه کار کند؟
روانکاو بودن شخصیت اصلی فقط یک اتیکت است وگرنه این شخصیت هیچ بویی از روانکاوی نبرده است. نه در دیالوگها تأثیر دارد، نه در بازی و نه حتی در میزانسنها با یک مطب روانکاوی طرف هستیم. بهنظرم این صحبتها اصلا جدی گرفتن فیلم است. وقتی را که برای دیدن این فیلم گذاشتهام بیخودی هدر دادهام.
در مجموع لاکپشت یک فیلم هدرشده نیست، فیلم بسیار بدی است.
چرا بازیها اینقدر بد است؟ بازیگر خوب بدون یک فیلمنامه محکم کاری از دستش ساخته نیست.
سعید قطبیزاده: بازیگر خوب لزوما نمیتواند فیلم را نجات بدهد
سعی میکنم حرفهایم هیچ شائبهای نداشته باشد. با چنان فیلم ضعیفی طرف بودم و آنقدر از همه نظر مشکل داشت که من فقط بهعنوان یک بیننده که پول بلیت داده و در یک سالن آن را تماشا کرده، میپرسم این چه فیلمی است؟ فیلمنامه، کارگردانی، بازیها، دیالوگنویسی و موقعیتسازی بسیار بد است و اینکه در نهایت فیلم اصلا میخواهد چه بگوید؟ بدترین فیلمها هم بالاخره لحظهای دارند که بیننده بگوید این خوب بود، ولی در مورد این فیلم اصلا اینطور نبود. من فقط تماشا کردم و فکر کردم تا کجا میخواهد پیش برود؟ این میزان خطا در کارگردانی و فیلم بد ساختن عجیب است.
من کارگردان فیلم را میشناسم و برایش احترام قائلم. بازیگرانش هم همه دوستان من هستند، ولی تعجب میکنم از اینکه چنین فیلم بدی ساخته شود. امیدوارم بدانند این یک بحث نظری درست درباره فیلم است؛ نه توهین است و نه میخواهیم نقد مغرضانه بکنیم.
در فیلم مدام گفته میشود که شخصیت فرهاد اصلانی گذشته تاریکی داشته است. چه گذشتهای؟ دختر فیلم که نقش منفی هم است و به واسطه آن حتما باید موی دورنگ و تتو داشته باشد، پدرش را محاکمه میکند که به مادرم خیانت کردهای. این مردی که نقشش را فرهاد اصلانی بازی میکند که بهنظرم یکی از بهترین بازیگران مرد بعد از انقلاب است، به لحاظ ویژگیهای ظاهری اصلا شبیه مردی نیست که آنقدر مورد توجه باشد؛ بنابراین در انتخاب بازیگر اشتباه شده است. بعد هم ما اصلا نمیفهمیم خیانت کرده است یا نه.
روانشناس بودن این مرد چه تأثیری بر روند داستان و شخصیت او دارد؟ درک او از آدمها و بیشتر از همه از همسرش که رفتارش توهینآمیز است، چه کمکی به فیلم میکند؟
این فیلم گزینه مناسبی است برای رسیدن به یک نتیجه مهم. بازیگر خوب لزوما نمیتواند فیلم را نجات بدهد. یک دیالوگ وقتی بد است، دنیل دی لوییس هم نمیتواند آن را درست اجرا کند. موقعیت فیلم باورپذیر نیست. رفتارها متظاهرانه، دلبریها غلو شده و ابراز عشقها از روی ذلت است.