
شهادت در روز چهارم زندگی مشترک
شهید ابوالفضل باروتچی عاشق خدمت به مردم بود

زهرا بلندی | روزنامهنگار
فقط ۳روز از آغاز زندگی عاشقانهشان زیر یک سقف میگذشت. خانهشان بوی نویی میداد. هنوز چیدمانش کامل نشده بود و خردهکارهایي مانده بود؛ زوجی که قرار بود سیام خرداد امسال پس از برگزاری مراسم عروسی به خانه بخت بروند، اما با وقوع جنگ، بدون جشن خاصی زندگی مشترکشان را شروع کردند. صبح دوشنبه ۲تیر ابوالفضل باروتچی خانه و زندگیاش را به خدا سپرد و برای دفاع از عقایدش راهی محل کار شد. آن وداع صبحگاهی عروس و داماد، شد آخرین وداعشان. همان روز طی حمله هوایی اسرائیل به سازمان بسیج مستضعفین، مرد خانه به شهادت لبیک گفت.
مراسم عروسی نگرفتیم
اوایل شهریور سال گذشته به هم معرفی شدند و پس از خواستگاری و برقراری ارتباط خانوادگی، کمکم دلبسته و عاشق هم شدند. هانیه اهرابی، همسر 27ساله شهید ابوالفضل باروتچی با بیان اینکه نه فقط او و ابوالفضل بلکه خانوادههایشان هم در اعتقادات، اخلاق و سبک زندگی خیلی به هم شبیه بودند، میگوید: «هر چه گذشت بیشتر متوجه شدیم چقدر به هم نزدیک هستیم. ابوالفضل 31ساله بود. از کودکی در بسیج و مسجد علیبن موسیالرضا(ع) در محله شمشیری حضور فعال داشت. تحصیلات دانشگاهیاش را در رشته فقه و حقوق گذرانده بود. مدتی در دادسرا فعالیت میکرد، دورهای در بخش حقوقی شرکتی خصوصی مشغول کار بود و در نهایت با عشق به خدمت، پس از گذراندن مراحل سخت گزینش، فعالیتش را در بخش معاونت فرهنگی سازمان بسیج مستضعفین شروع کرد.» اهرابی آغاز زندگی مشترکشان را اینگونه شرح میدهد: «ما پس از 9 ماه نامزدی، برنامههای عروسی را تنظیم کرده بودیم؛ تالار، لباس عروس، کتوشلوار، کفش، دستهگل؛ همه چیز آماده بود. اما با وقوع جنگ و ناآرامیها، هر دو با هم تصمیم گرفتیم مراسمی کوچک پس از پایان جنگ برگزار کنیم و در همان تاریخی که مشخص شده بود، بدون برگزاری مراسمی خاص به خانهمان برویم و زندگی مشترکمان را آغاز کنیم. شبهای بمباران، بدون ذرهای ناامیدی با ایمان به خدا با هم خانه را آماده کردیم، ولی زندگی مشترکمان بیشتر از 3روز دوام نداشت؛ ابوالفضل روز دوشنبه دوم تیر، دقیقاً روز چهارم ازدواجمان به شهادت رسید.»
مسئولیت پذیر بود
مسئولیتپذیر، پرتلاش و سرشار از شور خدمت؛ همیشه آرزو داشت وسیلهای برای یاری باشد. هانیه با بیان این موضوع و تاکید بر همدلیهای بیپایان همسرش در تحمل شرایط میگوید: «با اینکه خودش از شرایط پیشآمده و آغاز زندگی مشترکمان به این شکل ناراحت بود، من را آرام میکرد که نگران نباشم، خدا بزرگ است و همه چیز درست میشود. یک روز که داشتیم با هم در مورد دفاع از كشور حرف میزدیم، اين جمله را گفت که اگر ما نرویم چه کسی از کشور دفاع کند؟»
شهادت روزیمان شد
هانیه که 10سال است شغلش معلمی است با لحنی آرام و مطمئن از شهادت همسرش با عنوان هديهای الهی یاد میکند و میگوید: «شب وقتی به منزل خانواده همسرم رسیدم از شهادت ابوالفضل باخبر شدم. همسرم برای اینکه خانه تمام عروسها و دامادهای آینده امن بماند، رفت و من ایمان دارم که روزی زندگیمان شهادت بود.»