
دلاور دلوار
امروز یکصدودهمین سالروز شهادت رئیسعلی دلواری است و روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس

چگونه میتوانم بیطرفی اختیار کنم، درحالیکه استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است؟
رئیسعلیدلواری
حمیدرضا محمدی|روزنامهنگار|«رئیسعلی مردی بلندقامت، چهارشانه، خیلی مهربان و مردمدار بود. او مثل هر جنوبیای با ایمان و خونگرم و به مذهب و قوانین اسلام سخت پایبند بود. وقتی که او را ناجوانمردانه به شهادت رساندند، نزدیک ۵۵سال داشت. هرگز فراموش نمیکنم هنگامی که «واسموس» آلمانی که بهعقیده من و جنوبیها مرد خوب و مهربانی بود به او پیشنهاد کرد هدایا و کمکهای مالی دولت آلمان را بهخاطر راندن قوای انگلیس بپذیرد، جواب داد ما به کمک شما احتیاج نداریم. ما برای دین و برای نجات میهن خود میجنگیم.» این را «خیری» گفته است؛ همسر سوم «رئیسعلیدلواری»؛ وقتی درست نیمقرن پیش، خبرنگار روزنامه اطلاعات به خانهاش در بوشهر رفت و خبر آن در شماره هشتم تیر 1354منتشر شد؛ توصیفی که پربیراه هم نبود، درباره مردی که گل سالهای جوانیاش را آرام ننشست، عافیتطلبی نکرد و بیخیال مردم شهر و کشورش نشد. رزمجامه بر تن کرد و تفنگ در دست گرفت.
او سوارکار و تیراندازی ماهر هم بود که زن، زندگی، مال و منال را به کناری نهاد و حاضر شد دوران متمادی در لابهلای نخلستانهای تنگستان و دشتستان با اجانب اشغالگر با دست خالی بجنگد و خون دهد، اما خاک ندهد. وی به جنگ انگلیسیها رفت و خواب را از چشمانشان ربود تا خیال خام تصرف آرام و بیدردسر ایران را از سرشان بیرون افکند. او که در روزگار مشروطیت در همراهی با آیتالله سیدمرتضی مجتهد اهرمی، به مقابله با استبداد صغیر محمدعلیشاهی پرداخت، آتش خانمانسوز جنگ جهانی اول که به وطن رسید، بهدنبال فتوای جهاد آیتالله سیدعبدالحسین لاری دستبهکار شد.
مبارزان میهندوستی چون خالوحسین بردخونی دشتی، زائرخضرخان فولادی اهرمی ملقب به امیر اسلام و شیخحسینخان چاهکوتاهی معروف به سالار اسلام و البته ویلهلم واسموس، نایبکنسول دولت آلمان در بوشهر پشت و پناهش شدند و جوانان جنوب را به یاریاش گسیل کردند و خود نیز همگامش شدند.
نبردهای چریکی رئیسعلی و یارانش در نیمههای تابستان 1294، چنان شدت و اوج گرفت که نیروی دریایی بریتانیا به ستوه آمد و نیروهایی را از عراق و هند به کمک گرفتند. حتی تفنگبهدستان برازجان به فرماندهی غضنفرالسلطنه برازجانی نیز به رئیسعلی اضافه شدند. نامه تهدیدآمیز انگلیسیها مبنی بر اینکه «چنانچه ضددولت انگلستان قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ مینماییم، در این صورت خانههایتان را ویران و نخلهایتان را قطع خواهیم کرد.» رسید و حتی خواستند با 40هزار پوند هم تطمیع و تحریکش کنند، اما پاسخ داد که «خانه ما کوه است و انهدام و تخریب آنها خارج از حیطه قدرت و امکان امپراتوری بریتانیاست. بدیهی است که درصورت اقدام آن دولت به جنگ با ما، تا آخرین حد امکان، مقاومت خواهیم کرد.»
آنان باز هم طرفی نبستند و عاقبت، مثل همیشه که از پشت خنجر میزدند، یکی از همراهان رئیسعلی به نام علی زایر غلامحسین تنگکی را که با او خصومت دیرینه داشت، اجیر کردند و او هم از پشت سر هدف گلوله قرارش داد و وقتی تنها 30سال داشت -که همسرش به اشتباه 55سال گفته بود- شربت شهادت نوشید. پیکرش را در صحن امامزاده کلبند به خاک سپردند و حدود ۶ماه بعد، جسد او را به نجف اشرف و قبرستان وادیالسلام انتقال دادند.
خبر که به شیراز رسید، بازاریها دکانهای خود را به نشان سوگواری بستند و اهالی به مسجد نو سرازیر شدند؛ خبری که چنان جانکاه بود که وقتی به پایتخت رسید، میرزا حسن مستوفیالممالک، رئیسالوزرای احمدشاه، دستور داد مجلس ختم رئیسعلی را در مسجد شاه تهران برگزار کنند. تاریخ شهادتش را دوم یا سوم شوال 1333نوشتهاند که دهم یا یازدهم شهریور 1294میشود، اما حالا دوازدهم شهریور در تقویم ملی، روز مبارزه با استعمار انگلیس نام نهاده شده است و امسال یکصدودهمین سال آن است. بزرگمردی که جوانمرگ شد، اما تا دم آخر برای ایران جنگید و سربلند و سرفراز جان داد.